مرتضی خسروی

وبگاه آرا و اندیشه های دکتر مرتضی خسروی

مرتضی خسروی

وبگاه آرا و اندیشه های دکتر مرتضی خسروی

طبقه بندی موضوعی

بایگانی


مقدمه

وهابیان امروز از اطلاق عنوان وهابی بر خود پرهیز و به جای آن از عنوان سلفیه استفاده می‏کنند. آنها مدعی یک جریان فکری به نام سلفی‌گری هستند نه فردی به نام «محمد بن عبدالوهاب». باید گفت که سلفیه امروز، همان وهابیون هستند و در حقیقت این دو مفهوم دو روی یک سکه می‏باشند. اینها در داخل جزیره العرب همان وهابیون هستند که در خارج خود را سلفی و تابع نسل گذشته یعنی «احمد بن حنبل»، «ابن تیمیه» و «ابن قیم» می‌دانند. (1)

تأثیرپذیری وهابیون از جریان‌‌های مختلف تاریخی: (2)

الف- خوارج: وهابیت از نظر روحیه‌ و خط‏مشی‌ بسیار شبیه جریان خوارج در صدر اسلام است. هرچند که گاهی به ظاهر با آن مخالفت هم می‌کنند، اما آنها مانند خوارج از کلمه حق «لا حکم الا الله»، اراده باطل می‌کنند.

ب- اهل حدیث: وهابیون از نظر آراء و عقاید مذهبی از جریان اهل حدیث پیروی کرده و در مقابل اصحاب رأی و اجتهاد که به عقل، قیاس و استحسان توجه می‌کنند، قرار می‏گیرند.

ج- حنبلی‌ها: وهابیون از نظر فقهی خود را تابع و مقلد احمد بن حنبل می‌دانند، اما در بسیاری از موارد از تفکرات ذهنی خود پیروی می‏کنند.

د- اندیشه ابن تیمیه و ابن قیم: این تفکرات دستمایه اصلی محمد‌ بن عبدالوهاب است.

ه- غرب‌گرایی: همان‏طور که استعمار در شکل‏گیری وهابیت نقش مؤثری داشته است، در استمرار و بقاء آن نیز مؤثر بوده است.

در یک تقسیم‌بندی دیگر می‌توان وهابیون را به سه طیف افراطی، سنت‌گرا و میانه‌رو تقسیم کرد:

الف- طیف افراطی وهابیت از یک سو شیعیان را کافر می‌دانند و برای مقابله با آنها به خشن‌ترین شیوه‌ها دست می‌زنند و از سوی دیگر سایر فرقه‌ها و علمای اهل سنت را فاسد و بی‌لیاقت می‌دانند.

ب- طیف دوم را علمای سنت‌گرای نسل قدیم تشکیل می‌دهند که با اخراج شیعیان از کشور و قتل آنها مخالفت می‌کنند و معتقدند باید شیعیان را به ترک عقاید و اعمال خود ترغیب نمود. (3)

ج- طیف سوم روشنفکران وهابی هستند که ایده‌های ترقی‌خواهانه و سازش‌کارانه را ترویج می‌کنند. این دسته بر این باورند که اسلام بر دو رکن اساسی عدالت و آزادی استوار است که امویان و عباسیان عدالت و آزادی را در قلمرو خود گسترش ندادند بلکه بر‌عکس آنها اهل کتاب را از حقوق خود محروم و اسلامی را که آنان به مردم تحمیل می‌کردند، از وحی و پیامبر(ص) نشأت نمی‌گرفت. حکومت‌های عربی و جنبش‌های سلفی معاصر وارثان امویان و عباسیان هستند و شیوه آنان را پیش گرفته‌اند. (4)

سلفیت در جهان معاصر

برنامه‌های دین را تحت سه عنوان کلی می‌توان تقسیم‌بندی کرد. بخشی از برنامه‌های دین مربوط به حوزه «اندیشه» بخشی مربوط به حوزه «اَعمال» و بخشی مربوط به حوزه «رفتار» است. بخش مربوط به حوزه اندیشه پاسخگوی پرسش‌های اعتقادی است. بخش مربوط به اعمال، بایدها و نبایدهای احکام را مشخص می‌کند و حوزه رفتار هم به تهذیب و تزکیه انسان مربوط می‌شود که به ترتیب آنها را اصول دین، فروع دین و اخلاق می‌نامند. از اصول دین، مذاهب کلامی استخراج می‌شود، فروع دین مذاهب فقهی را شکل می‌دهد و اخلاق و عرفان به حوزه نظری و عملی تقسیم می‌شود.

در میان اهل سنت، مبنای تقسیم‌بندی حوزه کلام بر مبنای حجت دانستن عقل است؛ یعنی چقدر برای عقل جایگاه قائل هستند. به طور کلی، دو جریان «عقل‌گرا» و «نقل‌گرا» وجود دارد. اهل حدیث تقریباً ورود عقل را به حوزه مباحث کلامی مشروع نمی‌دانند. معتزله مهم‌ترین جریان عقلیه است که همه چیز را به عقل ارجاع می‌دهد. بعد از مدتی «ابومنصور ماترید» مقداری از عقل‌گرایی معتزله را کاهش داد و «ماتریدیه» به وجود آمد. اشعری نیز مقداری از حدیث‌گرایی اهل حدیث را کاهش داد و «اشاعره» به وجود آمد. ماتریدیه بیشتر در مناطق هند، آسیای میانه و ترکیه با جمعیت حدود 350 میلیون نفر ساکن هستند. بیشتر حنفی‌ها فقه خود را از ابوحنفیه و مباحث کلامی را از ابومنصور ماترید می‌گیرند. اشاعره هم بیشتر در شمال آفریقا ساکن هستند و تعدادشان حدود 450 میلیون نفر است. بیشتر شافعی‌ها و مالکی‌ها اشعری مسلک می‌باشند. اهل حدیث هم در منطقه عربستان و بعضی از نقاط شمال آفریقا ساکن هستند که بیشتر سلفیه و وهابیت هم از دل اینها به وجود می‌آید و بخشی از مالکی‌ها، شافعی‌ها و حنفی‌ها نیز اهل حدیث می‌باشند. (5)

تحولات عارض بر جریان سلفی را تاکنون می‎توان به چهار مرحله تقسیم کرد:

- مرحله اول: حالت نظری که توسط «ابن تیمیه» در قرن هفتم بنیان‌گذاری شد.

- مرحله دوم: حالت تطبیق و اجرا که توسط «محمد بن عبدالوهاب» و جانشینش در اواسط قرن دوازدهم در محدوده عربستان به آزمایش درآمد.

- مرحله سوم: تبدیل شدن به یک جریان نیرومند و تأثیرگذار در جهان اسلام که توسط نوادگان امرای سعودی و شیوخ وهابی  عربستان سعودی به مرحله اجرا درآمد.

- مرحله چهارم: تبدیل اندیشه سلفی به یک ایدئولوژی انقلابی در آغاز قرن پانزدهم هجری و ظهور پدیده تشکیل گروه‌های سلفی سیاسیجهادی در مصر، افغانستان، کشمیر، فیلیپین، یمن و جمهوری‌های تازه استقلال یافته شوروی سابق.

در قرن نوزدهم دولت و فقیهان وهایی عربستان سعودی تلاش فراوانی کردند تا نحله سلفی و وهابی را در مصر ترویج دهند. آنها برای انجام این کار با برخی متفکران و رهبران جریان‎‌های اسلامی مصر، از جمله «اخوان المسلمین» و دیگر گروه‌ها، ارتباط برقرار کردند. وضعیت سلفی‌ها در مصر بیشتر تحت تأثیر روابط دولت مصر با آمریکا و عربستان سعودی قرار داشت، به طوری که هر‌گاه این رابطه خوب بود، آنها فضای عمل زیادی در اختیار داشتند، اما هرگاه روابط این کشورها رو به تیرگی می‌رفت، سلفی‌ها نیز با محدودیت‌های زیادی مواجه می‌شدند.

سلفی‌های عربستان یک‌پارچه نمی‌باشند، بلکه گروهی از آنها «سلفی تبلیغی» هستند که قائل به جهاد و اقدام خشونت‌آمیز نیستند اما گروهی دیگر «سلفی جهادی» می‌باشند. سلفی‌های جهادی با اعلام تشکیل جبهه جهانی اسلام برای جهاد با یهودیان و صلیبی‌ها به رهبری «اسامه بن لادن» سعودی و «ایمن الظواهری» مصری، بیش از پیش به گرایش‌های مبارزاتی توجه دارند.

جریان سلفی طالبان در افغانستان، با قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوی و برداشت‌های ظاهری از آیات قرآن، خود را در محدوده جغرافیایی افغانستان تعریف نکرد بلکه برای خود رسالتی فراتر در نظر گرفت. این گروه ضمن اختلاف نظر با سایر گروه‌های سنی، سرسختانه نسبت به شیعیان کینه می‌ورزد. علاوه بر افغانستان، یکی دیگر از مراکز رشد سلفی‏گری شام و لبنان است. جریان سلفی شام در دمشق توسط «ناصرالدین البانی» ظهور کرد و در اواخر دهه 50 توسط تعدادی از طلاب مراکز دینی عربستان به لبنان راه یافت. از دیگر نقاطی که تکفیری‌ها به صورت فعال در حوادث سیاسی نقش‌آفرینی می‌کنند، سرزمین اشغال شده عراق است. حضور عناصر شیعی در دولت عراق، باعث شده است که اتحادی راهبُردی میان سنیان ناراضی و عناصر حزب بعث علیه دولت شکل گیرد و از سوی دیگر رژیم‌های عربی حوزه خلیج‌فارس که منافع خود را با تغییر نظام در عراق در خطر می‌دیدند، زمینه نفوذ القاعده را در این کشور فراهم ساختند. این مسئله موجب شد تا روند خشونت‌ها در عراق شتاب بیشتری به خود بگیرد و تکفیری‌ها در این کشور عرصه‌ای برای تاخت‌وتاز داشته باشند. (6)

از مهم‌ترین تحولی که طی سه سال اخیر رخ داده است، تبدیل سلفی‌گری به یک جریان فراگیر و فعال است. همچنین سلفی‌گری تکفیری از سال 2011 (1390) در مقایسه با گذشته، رشد بی‌سابقه‌ای داشته است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های گروه تکفیری، عملکرد شبکه‌ای آنها است که با استفاده از رسانه‌های نوین ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی، برای پیگیری اهداف خود، به صورت غیر متمرکز عمل می‌کنند. گره‌های تکفیری از نظر جغرافیایی در بخش‌های مختلف جهان فعال‌اند. آسیا و آفریقا دو قاره‌ای هستند که بیش‌ترین گره‌های تکفیری در آن فعالیت می‌کنند. امروز گروه‌های تکفیری در جهان غرب نیز فعال هستند. البته هنوز تشکل‌ها و سازمان‌های گروه‌های تکفیری در غرب افشا نشده‌اند. با این وصف بسیاری از جنگجویان گروه تکفیری داعش، همین جنگجویان اروپایی هستند. بحران هویت و جذب نشدن شهروندان مسلمان در کشور‌های اروپایی، یکی از دلایل پیوستن این افراد به گروه‌های تکفیری است. البته نمی‌توان سرمایه‌گذاری بسیار گسترده کشور‌هایی چون عربستان، قطر و حتی کویت را در این زمینه نادیده گرفت.

در میان گروه‌های تکفیری، داعش و بوکوحرام (دولت اسلامی در آفریقا) از اهمیت بیشتری برخوردارند. داعش از نظر فکری جزء زیرمجموعه‌های شبکه تروریستی بین‌المللی القاعده محسوب می‌شود که با اختلاف در راهکنش‌ها، از نظر سازمانی قبل از حمله به عراق از آن جدا شده است. شکل‌گیری داعش به دوره پس از حمله آمریکا به عراق و ورود اعضای القاعده به این کشور باز می‌گردد. «ابومعصب الزرقاوی» رهبری شاخه القاعده در عراق را به عهده گرفت. وی که متولد شهر «الزرقا» در اردن است، در سال 2003 (1382) گروه «التوحید والجهاد» را به ظاهر برای مقابله با آمریکایی‌ها ایجاد کرد. الزرقاوی که گرایش‌های ضد شیعی شدیدی داشت، بیشتر شیعیان عراق را هدف قرار می‌داد. در آوریل 2013 (اردیبهشت 92) ابوبکر البغدادی در اقدامی غیر مترقبه «جبهه النصره» را در دولت اسلامی عراق، ادغام نمود و دولت اسلامی عراق و شام را اعلام کرد.

بوکوحرام از دیگر گروه‌های تروریستی شاخص است که پس از دولت اسلامی، در بخشی از نیجریه اعلام خلافت اسلامی کرده است. بوکوحرام در سال 2002 (1381) توسط «محمد یوسف» ایجاد شد. با کشته شدن وی در سال 2009 (1388)، سازمان متبوع او دست کم به شش گروه تقسیم شد. هر چند ممکن است این تقسیم‌بندی برای در امان ماندن از دست نیروهای امنیتی نیجریه باشد. اما این گروه‌ها از نظر راهکنش نیز با هم اختلاف دارند. خشن‌ترین و تندروترین آنها، شاخصه تحت رهبری «ابوبکر شیکائو» می‌باشد. وی با اقدام‌هایی نظیر آدم‌ربایی گسترده، به یکی از  خشن‌ترین رهبران گروه‌های تکفیری تبدیل شده و تاکنون فجایع گسترده‌ای در آفریقا به بار آورده است. (7)

گروهک تکفیری-تروریستی داعش

داعش(دولت اسلامی عراق و شام) یک گروهک تروریستی مسلح است که اندیشه و شیوه سلفی جهادی برای خود انتخاب کرده و شباهت کاملی به اندیشه وهابیت دارد و تشکیل خلافت اسلامی را هدف نهایی خود قرار داده است. اصلی‌ترین نیرو‌های داعش، فرماندهان و مدیران بعثی و چهره‌های نزدیک به صدام، نظامیان بریده از ارتش سوریه و عراق و گره‌های تروریستی در منطقه، از جمله القاعده، النصره، افراطیون آزاد شده از زندان‌ها و نیز مهاجرینی از اروپا، بوسنی، لیبی، افغانستان و چندین کشور دیگر می‌باشند. ابو مصعب الزرقاوی (با نام اصلی احمد فاضل انزال) تروریست اردنی الاصل که در افغانستان اردویی برای تعلیم شبه‌نظامیان راه انداخت، پس از رفتن به عراق، رهبری القاعده را به دست گرفت. وی در سال 2006 در هشت کیلومتری شمال شهر بعقوبه در شمال بغداد به دست نیروهای آمریکایی کشته شد. سپس ابوحمزه المهاجر، جانشین وی در عراق شد. وی نیز در حمله مشترک نیرو‌های عراقی و آمریکایی در سال 2010 (1389) همراه ابو عمر البغدادی به قتل رسید. در مورد هویت ابو عمر البغدادی تردید‌هایی وجود دارد. برخی او را شخصیتی تخیلی می‌دانند که از سوی رهبران القاعده ساخته شده است. ابوبکر البغدادی که نام اصلی او «ابراهیم عواد ابراهیم علی بدری سامرایی» است، در سال 2010 میلادی به عنوان امیر دولت اسلامی عراق، مطرح شد. طبق گفته واشنگتن پست، بغدادی فارغ‌التحصیل دوره دکترای علوم اسلامی دانشگاه بغداد است. وی پس از آزاد شدن از زندان به زادگاهش فلوجه رفت و شاخه‌ای از القاعده را در این شهر تأسیس کرد. (8)

مهم‌ترین هسته‌های فکری و حامیان داعش عبارتند از:

1- آمریکا که مدیریت و برنامه‌ریزی کلان را بر عهده دارد.

2- رژیم صهیونیستی که وظیفه آموزش و تجهیز نظامی را عهده‌دار است.

3- قطر و عربستان سعودی که وظیفه تأمین مالی و حمایت‌های رسانه‌ای را دارند.

4-ترکیه که وظایفی چون تأمین امکانات برای تردد تروریست‌ها از خاک این کشور با ایجاد امکاناتی لازم برای آموزش  و تجهیز آنها را بر عهده گرفته است. (9)

گروهک تروریستی داعش نه تنها ابزار آمریکا برای مبارزه با دولت سوریه و عراق است، بلکه وسیله‌ای برای اعمال فشار بر ایران نیز هست. واشنگتن از سه طریق از داعش بهره می‌برد:

1- حمله به دشمنان خود در منطقه،

2- دستاویزی برای حفظ مداخلات نظامی خود در منطقه و مسدود نمودن فضای امنیتی ایران و نیز ایجاد فضای تنفس برای رژیم صهیونیستی،

3- افزایش برنامه‌های نظارتی و جاسوسی به بهانه مبارزه با تروریسم.

فتنه داعش با طراحی آمریکا و حضور بعثی‌ها و مشارکت هم‌‎پیمانان منطقه‌ای آنان (به خصوص سعودی‌ها)، دولت عراق را هدف قرار داده و در سطح بالاتر، قصد ضربه زدن به محور مقاومت و کانون آن؛ جمهوری اسلامی ایران را دارد. طرح داعش، طرح صهیونیستی آمریکایی برای ایجاد حاشیه امن برای صهیونیست‌ها در برابر نیروی مقاومت در منطقه است و در واقع عکس‌العملی بود به پیروزی بشار اسد در انتخابات سوریه و همچنین حضور عظیم مردم عراق در انتخابات و پیروزی انقلابیون عراق که بیش‌ترین آراء را به دست آوردند.

غرب به رهبری آمریکا برای پیشبرد اهداف استعماری خود در منطقه و جهان، به ویژه در دنیای اسلام، گروهک تکفیری-تروریستی داعش را به وجود آورد که برخی از اهداف استعماری آن عبارتند از: فرقه‌گرایی و ایجاد دشمنی در میان مسلمانان، تخریب آثار تمدن اسلامی، کشتار مسلمانان به دست خودشان، تخریب زیرساخت‌های کشورهای اسلامی، ترویج اباحه‌گری و سطحی‌نگری در جامعه اسلامی با فتوای سخیف، ارائه چهره‌ای خشن از اسلام و زمینه سازی برای اسلام هراسی و اسلام‌ستیزی و جلوگیری از رشد و گسترش اندیشه‌های اسلامی در دنیا. (10)

در حال حاضر، داعش حتی قواعد اولیه و تجربه شده طالبان را نیز رعایت نمی‌کند و اصرار دارد تا جغرافیای منطقه را به هم بریزد. ضمن اینکه با اجبار به اجرای قوانین خود ساخته، مردم مناطقی را که تصرف کرده از خود متنفر می‌سازد. البته باید توجه داشت که راهبرد اصلی غرب در منطقه، دامن زدن به اختلاف‌های فرقه‌ای و مذهبی و جلوگیری از بیداری اسلامی است به همین جهت هیچ‌گونه اقدام مؤثری علیه داعش صورت نگرفته است.

منابع و پی‌نوشت‌ها:

1- فرمانیان، علی (1393)، به کوشش محسن افضل آبادی، جریان شناسی سلفی‌گری معاصر، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع). ص 23

2- هوشنگی، حسین و پاکتچی، احمد (1390)، بنیادگرایی و سلفیه، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، ص 371.

3- علیزاده موسوی، حسین (1393)، به کوشش محسن افضل آبادی، جریان‌شناسی وهابیت، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، ص 10 و 11

4- ابراهیمی، نبی ا... (1392)، نوسلفی‌گری و جهانی شدن امنیت خاورمیانه، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ص 51

5- نمای راهبردی، سال 12، شماره 4، مهرماه 1393، جریان شناسی سلفیت تکفیری و آثار، ص 11-13.

6- سفر به تاریکی، (ویژه‌نامه جریان‌های سلفی و تکفیری)، معاونت فرهنگی-اجتماعی امور مساجد، ص 18-37

7- پورحسن، ناصر (1393)، جریان تکفیری، محصول واکنش نظام سلطه به بیداری اسلامی، فصلنامه مطالعات سیاسی، شماره 24

8- فتنه داعش (علل و عوامل شکل‌گیری و پیامد‌های آن) 1393، معاونت سیاسی سازمان عقیدتی سیاسی ناجا، ص 28-32

9- روزنامه جوان، 11/4/93، شماره 4286، ص 2

10- فتنه داعش، (پیشین)، ص 53    



*  دکترای مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۵

نگاهی گذرا بر اندیشه، ماهیت و مواضع وهابیّت

پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام(ص) و برخورد فرهنگ اسلامی با اندیشه‏های وارداتی رومی، ایرانی و هندی، پدیده «نواندیشی» در دین، در مجامع علمی قد برافراشت و گروهی تحت عنوان اصلاح‎گرانِ دینی و مبارزه با بدعت‏ها و پیرایه‎ها، مکتب‏هایی را پی‎ریزی کردند که متأسفانه نه ‌تنها به بدعت‏ستیزی نینجامید، بلکه منشأ یک رشته بدعت‎های تازه بر پیکر دین گردید. برخی که از دور شاهد جریآنها هستند، آنان را مصلح نواندیش(1) می‏نامیدند. درحالی که آنان، به‌ حق، مصداق این آیه مبارکه می‎باشند: «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی‏الارض قالوا انّما نحن مصلحون» (2) «آنگاه که به آنان گفته می‏شود از فساد بپرهیزید، می‏گویند: ما اصلاحگران هستیم.»

در همین راستا، جریانی با عنوان «نواندیشی دینی» در قالب «مبارزه با شرک و بدعت» ظاهر شد و از این عنوان زیبا و فریبنده، که قلب هر موحدی برای آن می‏تپد، در ترویج برداشت‏های شخصی خود بهره گرفتند. پایه‏گذاری این اندیشه در قرن هشتم شکل گرفت و پس از خاموشی موج این اندیشه بار دیگر در قرن دوازدهم، این فکر جان گرفت و در قرن چهاردهم هجری، این جریان فکری به عنوان کالایی سیاسی از نقطه‏ای به نقطه دیگر صادر شد. (3) این جریان سلفی‏گری تکفیری یا وهابیّت که تنها خود را مسلمان واقعی و همه مخالفان سیاسی و اعتقادی خود را کافر می‏دانند، دارای افکار و اعتقادات خاصی هستند که بسیاری از آنها مخالف آموزه‏های قرآنی و سیره و سنت پیامبر گرامی اسلام است که در ذیل برخی از ویژگی‏های فکری این جریان و همچنین انحراف‏های آنها به اختصار مورد بررسی قرار می‏گیرد:

1-     ویژگی‏های فکری و اعتقادی وهابیّت

الف- اعتقاد به جسمانیت خداوند: از افتخارات اسلام، تنزیه خداوند سبحان از هرگونه جسمانیتی است و قرآن کریم صراحت دارد که «لیس کمثله شیئ». فلاسفه و متکلمان اسلامی، همواره در مقابل اعتقاد به جسمانیت خداوند ایستاده‏ و به نقد «مجسِّمه» و تورات تحریف شده-که خدا را جسم و جسمانی می‏داند- پرداخته‏اند. اما متأسفانه توحید موردنظر ابن ‏تیمیّه، توحید جسمانی بوده و اعتقاد وهابیّت این است که خداوند در روز قیامت با جسم مشخص به صحرای محشر می‏آید! (4) و جالب این‏که به ظاهر قرآن هم استناد می‏کنند.(5) ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه خود می‏نویسد من در دمشق، در یکی از جمعه‏ها در مسجدی، ابن ‏تیمیه را دیدم که مشغول وعظ و ارشاد بود. از جمله گفتار او این بود: «خداوند (از عرش) به آسمان نخست فرود می‎آید، مانند فرود آمدن من از منبر، این سخن را بگفت و یک پله از منبر پایین آمد. در این هنگام فقیهی مالکی به نام «ابن‏الزهراء» به مقابله برخاست، و سخن او را رد کرد، مردم به طرفداری از ابن‏ تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و کفش زدند.» (6)

ب-کاستن از مقامات انبیاء و اولیای الهی: پیامبر و اولیای الهی گرامی‏ترین و عزیزترین مخلوق روی زمین می‏باشند و قرآن کریم و روایات بر مقامات معنوی آنها گواهی می‏دهد. از منظر قرآن و احادیث، مرده و زنده انبیاء و اولیای الهی یکسان بوده و ارتباط آنها با امت اسلامی برقرار می‏باشد. ولی در مکتب ابن تیمیه، پیامبر و اولیای پاک الهی به صورت یک انسان عادی در می‏آید که پس از مرگ رابطه آنها با امت خود گسسته شده و کمترین توجهی به حال امت ندارند.

ج-تکفیر مسلمین: پیامبر گرامی اسلام(ص) مسلمانان را در پرتو «کلمه توحید» و «توحید کلمه» گرد آورد و به آن توصیه فرمود؛ تا آنجا که مسلمانان با اخوت اسلامی منادیان توحید بودند، در هر عرصه‏ای پیروز و سربلند بودند. ولی متأسفانه ابن تیمیه و جریان وهابیّت، در راستای توطئه‏های استعماری انگلیس، تفرقه میان مسلمانان را در سرلوحه کار خود قرار داد و وحدت و همگرایی مسلمانان را نشانه گرفت. آنان فقط کسانی را که مکتب وهابیّت را بپذیرند، مسلمان دانسته و دیگر مسلمانان را از هر مذهبی که باشند کافر می‏دانند!

در راستای سه محور اساسی فوق نکات ذیل جالب به نظر می‏رسد:

-         وهابیون علوم عقلی، منطق، فلسفه و عرفان را علوم گمراه‏کننده می‏دانند. به همین علت این علوم در کلیه مراکز علمی وهابیّت به عنوان علوم انحرافی شناخته می‏شوند و تدریس و آموزش آنها را حرام می‏دانند و کلیه کتابخانه‏های وهابیون از این نوع کتب خالی می‏باشند.

-         آنها تنها ظاهر آیات قرآن و اخبار و عمل صحابه را حجت می‏دانند و می‏گویند همه صحابه پیامبر(ص) عادل بوده و هیچ‏گونه خطا و اشتباهی از آنان سرنزده است. بنابراین هرگونه عیب‏جویی از صحابه را موجب شرک و کفر می‏دانند.

-         آنها شیعیان را کافر و هرگونه اتحاد بین شیعیان و اهل سنت را جایز نمی‏دانند. «بن‏باز» مفتی وهابی سعودی در فتوایی اعلام کرده است که تقریب میان شیعه و اهل سنت ممکن نیست: زیرا عقاید این دو با یکدیگر سازگاری ندارد و همبستگی میان آنها امکان‏پذیر نیست؛ همانگونه که نمی‏شود اهل سنت با یهود و نصاری و بت‎پرستان در یک جا گرد هم جمع شوند. همچنین به‏ خاطر اختلاف اعتقادی که میان شیعه و اهل سنت هست، تقریب میان آنان امکان‏پذیر نیست.(8) آنها کشتن و قتل عام شیعیان را مباح می‏دانند و معتقدند هرکس پنج شیعه را بکشد به بهشت می‏رود!

-         آنها هرگونه تبرک جستن به پیامبر اکرم (ص) و سایر انبیاء و اولیای الهی (ع) را حرام دانسته و مسافرت به قصد زیارت آنها را نیز حرام می‏شمارند.(9)     

2-    انحرافات فکری و اعتقادی وهابیّت

وهابیون که تنها خود را پیرو واقعی و راستین اسلام و قرآن و سلف صالح می‏دانند، معتقدند که سایر مسلمانان از عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سلف صالح منحرف شده‏اند، غافل از اینکه خود دچار تفکراتی انحرافی و اعتقاداتی شرک‎آمیز شده‏اند که مخالف صریح آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(ص) و عمل صحابه می‏باشد که به نمونه‏هایی از آنها اشاره می‏شود:

-         قرآن کریم خطاب به مسلمانان می‏فرماید: نباید کسی که می‏گوید من مسلمانم او را غیرمسلمان بدانید (ولاتقولوا لمن ألقی الیکم السّلام لست مؤمنا... (10)؛ به کسی که می‏گوید من مسلمانم، نگویید مسلمان نیستی). اما وهابیون بسیاری از مسلمانان جهان را که مخالف وهابیّت می‏باشند، مشرک و کافر خطاب می‏کنند.

-         قرآن کریم، بدترین دشمن مسلمانان را یهود معرفی می‏کند (لتجدنّ اشدّالناس عداوهً للذین آمنو الیهود والذین اشرکوا...؛ همانا دشمن‏ترین مردم نسبت به مسلمانان یهود و مشرکانند). اما وهابیون بدترین دشمنان را شیعیان معرفی می‏کنند. جالب اینکه شیخ «الحُذیفی» امام جماعت وهابی مسجدالنبی(ص) در خطبه نماز جمعه در سوم مارس 1998، ضمن رد اتحاد با شیعیان می‏گوید: «خطر شیعیان برای اسلام بیش از یهودیان و مسیحیان است و هرگز نباید به آنها اعتماد کرد.»

قرآن هرگونه اهانت و بی‎احترامی به اعتقادات و مقدسات بت‏پرستان و دشنام دادن به آنها را جایز نمی‎داند و می‎گوید به بت‎های آنان اهانت نکنید (ولاتسبّوالذین یدعون من دون‎الله فیسبّوا‏الله عدواً بغیر علم...؛ کسانی که غیر خدا را می‏خوانند-مشرکان- دشنام ندهید زیرا آنها هم از روی دشمنی و نادانی به خدا دشنام خواهند داد) (12)، اما وهابیون بدترین تهمت‎ها، دشنام‏ها و دروغ‎های ناروا را به شیعیان و مسلمانانی که مخالف وهابیّت هستند، نسبت می‎دهند.

-         قرآن، منادی وحدت میان مسلمانان میباشد و حتی اهل کتاب را به وحدت حول محور توحید دعوت می‏کند (قل یا اهل‏الکتاب تعالوا کلمه سواء بیننا...) (13)، اما وهابیون به‎ویژه در سرزمین وحی منادی و مظهر تفرقه می‏باشند.

-         اسلام دین رحمت و مهربانی است و پیامبر اکرم(ص) در قرآن کریم به عنوان «رحمه للعالمین» معرفی شده است، اما وهابیون با قتل و کشتار مسلمانان در مناطق مختلف جهان، خشن‎ترین چهره را از اسلام ترسیم نموده و تاکنون از درون این فرقه ده‎ها گروه تروریستی به وجود آمده که با حمله به مساجد، حسینیه‏ها، دسته‏های عزاداری، هزاران مسلمان را شهید و به خاک و خون کشیده و در طرح اسلام‏هراسی که توسط غرب طراحی شده ایفای نقش می‏کنند.

-         وهابیون می‏گویند شیعیان کافر و مشرک هستند، چون صحابه را لعن می‏کنند. اما در مورد معاویه که لعن نمودن حضرت علی(ع) را سال‏ها ترویج کرد و دستور داد آن حضرت را در بالای منبر و خطبه‏های نماز جمعه لعن کنند، یا ساکت می‏شوند و یا آن را توجیه می‎نمایند.

-         مفتیان وهابی شیعیان را به اهانت به صحابه متهم و به همین علت کشتن آنها را جایز اعلام می‎کنند اما در مورد کسانی که در کشورهای اروپایی به قرآن و یا رسول اکرم(ص) اهانت می‎کنند و فیلم اهانت‎آمیز می‏سازند و یا افرادی همچون سلمان رشدی مرتد، سکوت می‎کنند و هیچ فتوایی صادر نمی‏کنند.

-         وهابیون بوسیدن حرم پیامبر خدا(ص) را شرک و حرام می‎دانند، ولی بوسیدن فرزند، همسر، پدر، مادر، دست پادشاه و... را مجاز و پسندیده می‏دانند.

-         مفتیان وهابی بازی فوتبال و برگزاری جشن تولد و هدیه گل را به علت تشبه به کفّار حرام می‎دانند، ولی در مورد شرابخواری حکام عربستان با سران و زنان کشورهای اروپایی و آمریکایی و با زنان برهنه، ساکت می‏شوند و یا آن را توجیه میکنند. برگزاری مراسم سالروز بعثت نبی مکرم اسلام(ص) را شرک می‎دانند، ولی یک هفته جشن و پایکوبی به مناسبت سالروز حاکمیت پادشاهی سعودی، بدعت شمرده نمی‎شود.

-         وهابیون حفظ و نگهداری آثار تاریخی اسلام را از مظاهر شرک و حرام میدانند و کلیه آثار و ابنیه تاریخی صدر اسلام را تخریب نموده‎اند، اما قلعه یهودیان در منطقه خیبر با هزینه‏های سرسام‏آور توسط آل سعود و مفتیان وهابی حفظ می‎شود و هیچگاه آن را مظهر شرک نشمرده‎اند.

-         وهابیون از همان آغاز پیدایش که با حمایت انگلستان به وجود آمده‏اند تاکنون تمام مبارزات و جنگ‏های خود را علیه مسلمانان تدارک دیده‏اند و هیچگونه مبارزه یا جهادی علیه کفار و اشغال‎گران سرزمین‏های اسلامی و یا اهانت‎کنندگان به قرآن و پیامبر اکرم (ص) انجام نداده‏اند. (14)

3- ماهیت و مواضع وهابیّت تکفیری

وهابیّت تکفیری در تداوم اندیشه سلفیت، به جریانی نیرومند و تأثیرگذار بر جهان اسلام تبدیل شده است و امروز حتی به عنوان یک ایدئولوژی شبه انقلابی مطرح می‎شود. اهداف نهایی این جریان، تأسیس خلافت اسلامی با روش قهر و استیلا، در دو مرحله می‎باشد: مرحله اول، ایجاد امارت‏های اسلامی و مرحله دوم، پیوند امارت‏ها و تأسیس خلافت اسلامی. جریآنهای تند و افراطی وهابیّت نسبت به عموم مذاهب اسلامی و خصوصاً شیعه نظر تکفیرآمیز دارند. آنها را منحرف و خارج از چهارچوب اعتقادات دین مبین اسلام دانسته و تنها خود را بر حق و وارث اسلام می‎دانند.

ابن تیمیه به علمای صاحب فضیلت و دانشمند شیعه اهانت‏های فراوانی کرده و آنان را ترویج‎دهندگان آیین یهود شمرده است. او اعتقاد به عصمت اهل بیت(ع) را کفر می‎شمارد و تأسیس شیعه را به عبدالله ‎بن سبأ یهودی نسبت می‏دهد. ابن تیمیه در تبیین مفسده‎آور بودن قیام امام حسین(ع) مینویسد: «دلیل مفسده‎آور بودن قیام حسین(ع) این است که یزید در آن زمان خلیفه قدرتمند و پیشوای مسلمانان و پادشاه صاحب سیف (شمشیر) بود و بر سراسر بلاد اسلامی تسلط کامل داشت. بنابراین، اطاعت از او بر آحاد ملت، واجب و قیام در برابر او، موجب فساد و به خطر انداختن صلح بود.» ابن تیمیه، کتاب «منهاج‏السنّه» را در ظاهر علیه کتاب «منهاج‏الکرامه فی اثبات امامه» اثر گرانسنگ علامه حلّی نگاشت، ولی در حقیقت تمام عقاید شیعه را زیر سؤال برد و حتی در مورد بسیاری از اصول و عقاید مشترک اهل سنت و اهل شیعه، اهانت‎های زیادی کرد.

در یک جمعبندی کلی می‎توان گفت که وهابیّت همچون خوارج نهروان دارای وجوه مشترکی است که عبارتند از: سرسختی و لجاجت، برداشت‏های نادرست از دین، ظاهرگرایی، مقدس‎مآبی و جمود فکری، بدعت در دین، تفسیر به رأی، استفاده‎های ابزاری و شعاری دینی، ایجاد تفرقه میان مسلمانان، تکفیر مسلمانان، تحمیل اندیشه‎های انحرافی خود بر مسلمانان و دوستی با کفار و ارائه تصویری غلط و خشن از اسلام. (15)

بارها دیده شده است که وهابیان از منافع صهیونیست‎ها و آمریکایی‎ها، در منطقه و در مجامع بین‎المللی دفاع کرده‌‎اند و یا در مواقعی که باید به نفع مسلمانان موضع‌گیری کنند، علیه آنها موضع‌گیری کردهاند. به روشنی می‎توان سکوت آنها را در برابر جنایات بی‎شمار صهیونیست‎ها علیه مسلمانان فلسطینی مشاهده کرد. ضدیت آنها با جنبش‏های رهایی‎بخش ضداستکباری و ضدصهیونیستی یک موضع‎گیری صریح و روشن است.

ابن‎تیمیه تلاش کرده که غزالی و اندیشه‎های او را رد کرده و اخلاق، عرفان و امور غیبی را انکار نماید و همین امر باعث شده است که وهابیّت ریختن خون مسلمانان را با خشونت و قساوت حلال کند. روحیه خشن و دور از معنویت این جریان تکفیری به حدی است که به تعبیر یک کمونیست نزدیک‏ترین تفکر و مذهب به کمونیسم وهابیّت است.

مصداق بارز «اعرابی» (که قرآن کریم درباره آنها می‎فرماید: «الاعراب اشدّ کفراً و نفاقاً...» ؛ بادیه‏نشینان عرب در کفر و نفاق از دیگران سخت‌‎ترند...) همین وهابیان اعرابی نجد است. زیرا در نجد نه حوزه علمیه وجود داشته و نه فرهنگ، بلکه اهل نجد اهل خشونت،  دزدی، غارتگری و خون‎ریزی بوده‎اند. نجد خاستگاه وهابیّت و آل سعود است. اسلام و وهابیّت تکفیری در واقع اسلام منهای اخلاق، اسلام منهای عدالت، اسلام منهای منطق و عقل است. وهابیان نه تنها شیعه و سنی را کافر بلکه حنبلی‎هایی را هم که با آنها نمی‎باشند، کافر می‎دانند و حتی از مذهب حنبلی اهل سنت هم تنها قرائت تکفیری حنبلی را می‎پذیرند. هیچ عالم سنی یزید را تطهیر نمیکند ولی وهابی‏ها او را تطهیر می‏کنند!

بعد از قتل عام کربلا، طائف، مکه و مدینه توسط آل سعود، انگلیسی‎ها گفتند وهابیّت رفرمیسم اسلامی است؛ مثل پروتستانتیسم در مسیحیت. تا زمانی‎که مسلمانان را می‎کشند تروریست خوبند، بعد از آن‎که می‎گویند عربستان را نابود میکنیم و یا در مقابل اراده غرب و آمریکا می‎ایستند، می‎شوند تروریست بد.

با پیروزی انقلاب اسلامی منافع قدرت‎های استعماری در سراسر جهان، خصوصاً در منطقه خلیج فارس، به خطر افتاد. در همین راستا جریان سلفی تکفیری وهابیّت که در خدمت استعمار بود، منزوی شد. نگرانی قدرت‎های استکباری و وهابیون از موج گرایش جهانی به انقلاب اسلامی و مذهب اهل بیت (ع) و بیداری اسلامی در منطقه باعث شد تا به راهبرد شیعه‎هراسی و شیعه‎ستیزی دست یازند. جالب این‎که شیخ ربیع ابن محمّد، از نویسندگان بزرگ وهابی می‏نویسد: آنچه که باعث فزونی شگفتی من شده این است که برخی از برادران وهابی و فرزندان شخصیت‏های علمی و دانشجویان مصری، اخیراً به سراغ مکتب تشیع رفته‏اند. (17) دکتر ناصرالقفاری، استاد دانشگاه‎های مدینه، می‏نویسد: اخیراً تعداد زیادی از اهل سنت به طرف مذهب شیعه گرویده‎اند و اگر کسی کتاب «عنوان‎المجد فی تاریخ‏البصره و نجد» را مطالعه کند به وحشت می‎افتد که چگونه برخی از قبایل عربی به صورت کامل، مذهب شیعه را پذیرفته‎اند. (18) شیخ محمّد معزاوی از نویسندگان مشهور عربستان می‎گوید: با گسترش مذهب تشیع در میان جوانان مشرق‌‎زمین، بیم آن دارم که این فرهنگ در میان جوانان مغرب‎زمین نیز گسترده شود. (19)

 

منابع و پی‎نوشت‏ها:

1- احمدامین مصری (1296-1372) در کتاب زعماءالصلاح.

2- قرآن کریم، سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 11.

3- سبحانی (آیت‎ا...)، جعفر، وهابیّت، مبانی فکری و کارنامه عملی، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1390، ص 5.

4- همان، ص 7.

5- قرآن کریم، سوره مبارکه فجر، آیه شریفه 22.

6- ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ص 96-95.

7- سبحانی (آیت‎ا...) ، پیشین، ص 8-7.

8- مجموع فتاوی و مقالات لابن باز، ج 5، ص 156.

9- علی‎بخشی، عبدا...، حقیقت وهابیّت، ص 24-23.

10- قرآن کریم، سوره مبارکه نساء، آیه شریفه 49.

11- قرآن کریم، سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 82.

12- قرآن کریم، سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 108.

13- قرآن کریم، سوره مبارکه آل عغمران، آیه شریفه 64.

14- علی‏بخشی، پیشین، ص56-53.

15- سید هادی سید افقهی و سمیه جولایی، سلفیت، وهابیّت، تکفیری، cd.

16- قرآن کریم، سوره مبارکه توبه، آیه شریفه 97.

17- الشیعه‎الامامیه فی میزان‎الاسلام، مقدمه.

18- اصول مذهب الشیعهالامامیه‎ الاثنی عشریه، ج 1، ص 9.

19- مقدمه کتاب من سبَّ‎الصحابه و معاویه فاُمّه‎هایه، ص 40.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۴

سلفی‏گری در چهره وهابیت تکفیری

1- پیشینه وهابیت

وهابیت فرقه نوظهوری است که در اوایل قرن دوازدهم هجری با شعار «بازگشت به دوران سلف صالح» به وجود آمد. پیروان این فرقه ابتدا خود را سلفی می‌نامیدند و به مرور زمان به عنوان «وهابی» معروف شدند. سلفی‌ها و به‏خصوص وهابی‌ها معتقدند که امت اسلامی پس از دوران سلف (یعنی دورانی که صحابه، تابعین و تبع تابعین در قید حیات بودند) به مرور زمان به انحراف کشیده شد. بنابراین باید آنها به اصول و اعتقادات و عمل سلف صالح بازگردند.

صاحب‌نظران، گرایش‌های سلفی موجود در بین اهل سنت را به چند دسته تقسیم نموده‌اند که معروف‌ترین آنها تقسیم سلفیت به چهار گروه جهادی، تکفیری، تبلیغی و سیاسی می‌باشد. وهابیت را باید در سلفی‏گری «تکفیری» جستجو کرد. سلفی‏گری تکفیری یا وهابیت به آن دسته از سلفیون گفته می‌شود که تنها خود را مسلمان واقعی دانسته و کلیه مخالفان سیاسی و اعتقادی خود را کافر و منحرف از اسلام می‌دانند. پیشینه این نگرش به سده نخستین اسلام برمی‌گردد. از آن زمان عده‌ای از مسلمانان بر اساس جماد فکری و عمل به ظواهر نصوص دینی و پرهیز از عقلانیت، تنها خود را مسلمان و پیرو واقعی اسلام دانسته و معتقد بودند که جامعه اسلامی رو به انحراف نهاده و باید جلو این انحراف را گرفت. آنان به مرور زمان گرد هم آمدند و یک سازمان سیاسی نظامی بر اساس معتقدات مذهبی خود تشکیل دادند که به عنوان «خوارج» شناخته شدند. حضرت علی (ع) در آن زمان به خوبی به خطر انحرافی خوارج آگاه بود و به همین علت کمر به نابودی آنها بست و آنان را در جنگ نهروان قلع‌وقمع کرد و در نهایت خود نیز، توسط یکی از افراد باقی‏مانده این گروه به شهادت رسید. (1)

2- نگاهی به شرایط شکل‌گیری وهابیت

حدود پنج قرن پس از ابن‏تیمیه، آراء وی توسط فردی موسوم به «محمد بن عبدالوهاب»، از انزوا و گمنامی خارج شد و با ترویج آن به وسیله قوه شمشیر، موجی نو از تفرقه و کشتار میان مسلمانان به راه افتاد. متأسفانه طرح مجدد افکار ابن‏تیمیه از سوی محمد بن عبدالوهاب همچون طرح آنها توسط خود ابن‏تیمیه در شرایط و اوضاع تاریخی بسیار نامناسبی صورت گرفت که از جهاتی شاید بتوان گفت سخت‏تر و ناگوارتر از اوضاع ابن‏تیمیه بود.

ترویج آراء ابن‏تیمیه از سوی محمد بن عبدالوهاب و سپس حمله وهابیان به مناطق مسلمان‌نشین حجاز، عراق، شام و یمن، در دهه نخست قرن 13 هجری (قرن 19 میلادی) صورت پذیرفت و این درست زمانی بود که امت اسلام از چهارسو مورد حمله شدید استعمارگران قرار داشت. از یک طرف انگلیسی‌ها بخش عظیمی از هند را از دست مسلمانان خارج ساخته و قشون آنان گام به گام به سمت جنوب غرب ایران پیشروی می‌کرد. از طرف دیگر فرانسوی‌ها به رهبری ناپلئون، مصر، سوریه و فلسطین را با دخالت نظامی اشغال کرده و در اندیشه نفوذ به هند بودند. روس‌های تزاری نیز با حملات مکرر به ایران و عثمانی، می‌کوشیدند قلمرو حکومت خویش را از یک‏سو تا قسطنطنیه و فلسطین و از سوی دیگر تا خلیج‌فارس گسترش دهند و بدین منظور، اشغال نظامی متصرفات ایران و عثمانی در اروپا و قفقاز را در صدر برنامه‌های خود قرار داده بودند. حتی آمریکائی‌ها نیز چشم طمع به کشورهای اسلامی شمال آفریقا دوخته و با گلوله باران شهرهای لیبی و الجزایر، به دنبال نفوذ در جهان اسلام بودند. جنگ اتریش با عثمانی بر سر صربستان و همکاری ناوگان جنگی هلند با انگلیسی‌ها در محاصره نظامی پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانی صورت پذیرفت.

در چنین دوران سختی که مسلمانان نیاز حیاتی به همدلی و همکاری بر ضد دشمن مشترک داشتند، محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به جرم «شفاعت‏خواهی از پاکان» و «زیارت قبولی اولیاء خدا» مشرک، بت‏پرست و واجب القتل! خواند و اعراب بادیه‌نشین را برانگیخت که مناطق سنی‏نشین و شیعه‌نشین حجاز، عراق، شام و یمن را به خاک و خون بکشند و اموال مسلمین را- به عنوان غنیمت جهاد با کفار!- به غارت ببرند. ممکن است تصور شود که وهابیان، تنها بلاد شیعه‌نشین را مورد تاخت‌وتاز خود قرار دادند، ولی این تصور به هیچ‌وجه درست نیست و باید گفت کلیه مناطق مسلمان‌نشین حجاز، عراق و شام، آماج حملات آنها قرار داشت. (2)

3- وهابیت تکفیری

بر اساس مستندات تاریخی، وهابیان بر هر شهری که با قهر و غلبه دست می‌یافتند، خون مردم را مباح می‌دانستند. اگر می‌توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار می‌دادند و در غیر این صورت به غنائمی که دست آورده بودند، اکتفا می‌کردند. وهابیان نه تنها به جرم اعتقاد شیعیان به زیارت، بسیاری از زائران را در کنار مرقد مطهر امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رساندند، بلکه در نجف، حجاز و سوریه که مردم آن از اهل سنت بودند نیز به جنایات فجیعی دست زدند. البته وهابیت تکفیری فقط مربوط به گذشته نیست؛ امروزه شیعیان و اهل تسنن نیز در نگاه وهابیان معاصر کافر شمرده می‌شوند. وهابیت تکفیری در عمل به عنوان حامی اصلی و پشتیبان بسیاری از گروه‌های تکفیری در جهان اسلام محسوب می‏گردد. از گروه‌هایی مانند داعش، انصار السنه، جیش الاسلام، توحید و جهاد کردستان و... می‌توان به عنوان گروه‏های وهابی تکفیری ارعابی نام برد. (3)

4- چرایی و چگونگی شکل‌گیری جریان‏های تکفیری و خطر آنها

دو دسته از عوامل در چرایی و چگونگی شکل‌گیری جریان‏های تکفیری در جهان اسلام، نقش داشته‌اند. دسته اول عوامل خارجی است که در رأس آن توطئه‌های استکبار جهانی قرار دارد. در استعمار نو، یکی از مهم‌ترین راهبردها یا سیاست‌ها، موضوع فرقه‏سازی است. جریان وهابیت ابتدا با حمایت استعمار انگلستان به وجود آمد و رشد یافت و سپس آمریکا متولی آن شد و امروز هم شاهد حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا و غرب از این جریان تکفیری هستیم، جریانی که از قرن دوازدهم آغاز و تا کنون بیش از چهارصد هزار کشته در جهان اسلام داشته است. استعمار امروز به شدت به دنبال فتنه و تفرقه در جهان اسلام است.

بنابراین به روشنی می‌بینیم که جریان‏های تکفیری زاییده جهان غرب می‌باشند. در همین راستا آمریکا و غرب به بهانه جلوگیری از رشد کمونیسم در افغانستان، القاعده را به وجود می‌آورند و سلاح‌های زیادی در اختیار آنها می‌گذارند. بعد از اینکه خطر کمونیسم از بین رفت، به این نتیجه می‏رسند که باید گروه‌هایی را در جهان اسلام تقویت کنند تا به ایجاد ناامنی دامن بزنند. برای همین جریان‏های تکفیری را فعال کردند تا از یک سو حضور خود را در جهان اسلام تضمین کنند و از سوی دیگر از وحدت و همگرایی در میان مسلمانان جلوگیری نمایند. در این راستا مشاهده می‌شود که در پاکستان گروه‌های تکفیری و افراطی مانند «سپاه صحابه»، «لشکر جنگوی» و «لشکر طیبه» را فعال می‌کنند. همچنین در آفریقا گروه‌های تکفیری «الشباب» و «بوکوحرام»، در سوریه گروه «جیش النصر» و «داعش»، در عراق گروه‌هایی مانند «گروه ابو مصعب زرقاوی» که شاخه‌ای از القاعده است و گروهک تکفیری «داعش» فعالیت می‌کنند و در یمن نیز جریان‏های تکفیری به شدت فعالند.

البته جدای از حامیان آمریکایی و غربی به عنوان عوامل خارجی، در دل جهان اسلام هم می‌بینیم که کشورهایی مانند عربستان و قطر به عنوان یکی از علت‌های داخلی در جهان اسلام، باعث تقویت این گروه‏های تکفیری می‏شوند. عامل دیگر داخلی در جهان اسلام، عامل جهل توده‌ها است که رهبران تکفیری از این عامل جهل کمال سوء استفاده را می‌نمایند. مثلاً یکی از افرادی که در یک عملیات انتحاری دستگیر شده بود، می‌گوید: «زودتر مرا بکشید تا به نماز جماعت پیامبر اکرم (ص) در بهشت برسم.» می‌بینیم که آن‌قدر در جهل و بی‌خبری از معارف اسلامی به سر می‌برند که نمی‌دانند در بهشت تکلیف نیست. همچنین سومین عامل داخلی تعصبات و اهانت‌های مذاهب اسلامی نسبت به یکدیگر است. البته در این خصوص هم دشمن خارجی به طور سازمان یافته به این تعصبات دامن می زند و آنها را مدیریت می‌کند.

خطر جریان تکفیری در دو حوزه داخلی جهان اسلام و حوزه فرا دینی جهان بشریت، وجود دارد. در حوزه داخلی چند خطر اساسی جهان اسلام را تهدید می‌کند: اولین خطر فرقه‌گرایی است که بر این اساس تکفیر به اختلاف‏های میان مسلمانان دامن می‏زند. دوم اینکه این جریان آثار تمدن اسلامی را تخریب می‌کند. تعدی و تجاوز به جان، مال و ناموس مسلمان را نیز می‌توان به عنوان سومین خطر این جریان بیان کرد. امروز شاهد کشته شدن صدها هزار نفر در سوریه، عراق، یمن و دیگر کشورهای اسلامی به دست این جریان خطرناک تکفیری می‌باشیم که در بین آنها کودکان و زنان بی‌گناه بسیاری دیده می‌شوند. از جمله دیگر خطرهای تکفیر از لحاظ فرهنگی و دینی، ترویج نوعی اباهی‏گری و سطحی‌نگری در جامعه است که با فتوایی سخیف مانند «جهاد نکاح» چهره دین را زشت جلوه می‌دهند و یا بنیاد دین را نابود می‌سازند.

اما جریان تکفیری در حوزه بشریت و جهان دو مشکل اساسی را به دنبال دارد: اول اینکه به اسلام هراسی و اسلام‌ستیزی دامن می‏زند و اسلام را با چهره‌ای خشن معرفی می‌کند که در واقع این نقشه غرب است. دوم اینکه با نشان دادن چهره‌ای‌ زشت از اسلام مانع گسترش اندیشه اسلامی در جهان می‌شوند. (4)

جریان وهابیت تکفیری در نگاه مقام معظم رهبری

مهم‌ترین تهدیدهای جریان تکفیر از دیدگاه مقام معظم رهبری عبارتند از:

1- تضعیف راهبرد وحدت در جهان اسلام و بد بین کردن شیعه و سنی نسبت به هم.

2- تسهیل نفوذ و دخالت بیگانگان در جهان اسلام و ابزار دست سازمان‏های اطلاعاتی بیگانه قرار گرفتن.

3- به انحراف بردن بیداری اسلامی.

4- ترویج سکولاریسم و بی‌دینی.

5- به حاشیه راندن تفکر مقاومت و جهاد در برابر استکبار و رژیم صهیونیستی و ایجاد جنگ درون تمدن اسلامی.

6- زشت نشان دادن چهره اسلام و ایجاد اسلام هراسی.

7- حمله به اعتقادات و باورهای مسلمانان. (5)

در ذیل تحدیدهای فوق‌، به گزیده‌ای‌ از بیانات مقام معظم رهبری در خصوص جریان تکفیری، (6) به عنوان ویژگی‌های این جریان اشاره می‌شود.

1- جهالت مهم‌ترین ویژگی تکفیری:

«آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج می‌دانند، خارج می‌کنند، تکفیر می‌کنند، این گروه‌های تکفیری نادان حقیقتاً مهم‌ترین صفت برای این‌ها نادانی است؛ اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهم‌ترین خصوصیت این‌هاست.» (7)

2- تکفیری در خدمت رژیم صهیونیستی:

«]دشمنان اسلام[ خوب فهمیدند که اگر در دنیای اسلام، مذاهب اسلامی گریبان یکدیگر را بگیرند و کشمکش با یکدیگر را شروع کنند رژیم غاصب صهیونیست نفس راحتی خواهد کشید؛ این را خوب فهمیدند، درست فهمیدند؛ لذا از یک طرف گروه‌های تکفیری را به راه می‌اندازند که نه فقط شیعه را تکفیر کنند، بلکه بسیاری از فرق اهل سنت را هم تکفیر کنند. از آن طرف هم یک عده مزدور را به راه بیندازند که برای این آتش هیمه فراهم کنند، بنزین روی آتش بریزند.» (8)

3- سلاح تکفیر:

«امروز کسانی هستند که سلاح‏شان تکفیر است و ابایی هم ندارند که بگویند که تکفیری هستیم. این‌ها سم‌اند. خب، این سم را باید از محیط اسلامی خارج کرد. یکی او را تکفیر می‌کند، یکی او را تفسیق می‌کند. این در سخنرانی و در منبر یک حرفی بزند که تعریض به او باشد، او یک چیزی بگوید که تعریض به این باشد؛ این همان چیزی می‌شود که دشمن می‌خواهد.» (9)

4- تکفیر مژده‌ای‌ به جهان استکبار:

«امروز دنیای اسلام احساس بیداری می‌کند. درست در همین نقطه که دشمنان اسلام وارد میدان می‌شوند؛ انواع و اقسام ترفندها برای معطل گذاشتن جوامع اسلامی به وجود می‌آید و مهم‌ترین آنها ایجاد اختلاف است. در همین شرایط است که تلاش‌های دشمن متوجه این می‌شود که امت اسلامی را از یاد فلسطین غافل کند. چه جور؟ با ایجاد اختلاف، با جنگ‌های داخلی، یا ترویج افراطی‌گری، انحرافی به نام اسلام و بنام دین و شریعت؛ عده‌‏ای عامه مسلمانان را، اکثریت مسلمانان را تکفیر کنند، وجود این جریان‏های تکفیری که در دنیای اسلام به وجود آمدند، برای دشمنان جهان اسلام یک مژده است. این‌ها هستند که به جای توجه به واقعیت خبیث رژیم صهیونیستی، توجه‌ها را به جای دیگر معطوف می‌کنند، درست نقطه‌ تقابل آن چه اسلام خواسته است؛ اسلام از مسلمانان خواسته است؛ اسلام از مسلمانان خواسته است که «اشّداء علی الکفّار رحماءُ بینهم (10) ]باشند[.» (11)

5- جریان تکفیر عبودیت در مقابل طواغیت زنده را شرک نمی‌داند!

«تلخی دیگری که وجود دارد این است که در میان مجموعه مسلمانان و امت اسلامی کسانی پیدا می‌شوند که با افکار پلید و متحجر و عقب‌مانده و خرافی خود، تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهره‌های نورانی صدر اسلام را شرک بدانند، کفر بدانند؛ واقعاً این مصیبتی است. این‌ها همان کسانی هستند که گذشتگان‏شان قبور ائمه(ع) را در بقیع ویران کردند. آن روز که در دنیای اسلام، از شبه‌قاره هند گرفته تا آفریقا، علیه این‌ها قیام کردند، اگر این‌ها جرئت می‌کردند؛ قبر مطهر پیغمبر را ویران می‌کردند، با خاک یکسان می‌کردند. ببینید چه فکر باطلی، چه روحیه پلیدی، چه انسان‏های بد اندیشی، احترام به بزرگان را این جوری بخواهند نقض کنند و هتک کنند و این را جزو وظائف دین بشمرند! در آن وقتی که این‌ها بقیع را ویران کردند، این را بدانید؛ سرتاسر دنیای اسلام علیه این‌ها اعتراض کرد. عرض کردم، از شرق جغرافیای اسلام -از هند- تا غرب جغرافیای اسلام، علیه این‌ها بسیج شدند. این‌ها به عنوان اینکه این کارها پر تنش است، این اقدام‌های خبیث را می‌کنند؟ رفتن سر قبر یک انسانی و طلب رحمت کردن برای او از خدای متعال، و طلب رحمت کردن برای خود در آن فضای معنوی و روحانی، شرک است!؟ شرک این است که انسان بشود ابزار دست سیاست‌های اینتلجنت سرویس انگلیس و سیای آمریکا و با این اعمال، دل مسلمانان را غم‏دار کند، آزرده کند. این‌ها اطاعت و عبودیت و خاک‌سپاری در مقابل تواقیع زنده را شرک نمی‌دانند، احترام به بزرگان را شرک می‌دانند! خود این، یک مصیبتی است. جریان تکفیری خبیث که امروز در دنیای اسلام به برکت برخی از منابع مادی، متأسفانه پول و امکانات را در اختیار دارند، یکی از مصائب اسلام است.» (12)

6- جریان تکفیری، ابزار دست سرویس‌های جاسوسی:

«سرویس‌های جاسوسی آمریکا و اسرائیل پشت سر گروه‌های افراطی و تکفیری هستند؛ ولو عوامل و پیاده نظام‏شان هم خبر ندارند که پشت سر قضیه چیست؛ اما رؤسای‏شان می‌دانند. امروز بیداری اسلامی و حرکت به سمت دستیابی به ارزش‌های والای اسلامی، یک جان تازه‌ای‌ گرفته است. در همه‌ دنیای اسلام، به خصوص جوان‏ها، باسوادها، دانشگاهی‌ها، دانشجوها، طبقه‌ فهمیده و همه‌ عامه مردم میل‏شان به اسلام و حاکمیت ارزش‌های اسلامی، با سی- چهل سال قبل، قابل مقایسه نیست. بیداری اسلامی شروع شده است. آنها هم از همین می‌ترسند؛ می‌خواهند همین را نابود کنند.» (13)

7- اسلام مطلوب واشنگتن، لندن و پاریس!

«سلفی‏گری اگر به معنای اصولگرایی در کتاب و سنت و وفاداری به ارزش‌های اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غرب‌زدگی باشد، همگی سلفی باشید؛ و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان یا مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرایی و سماحت و عقلانیت -که از ارکان تفکر و تمدن اسلامی‌اند- سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بی‌دینی خواهد شد. به اسلام مطلوب واشنگتنی و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غرب‌گرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامی که رژیم صهیونیستی را تحمل می‌کند، ولی با مذاهب اسلامی دیگر بی‌رحمانه مواجه می‌شود، دست آشتی به سوی آمریکا و ناتو دراز می‌کند، ولی در داخل به جنگ‌های قبیله‌ای و مذهبی دامن می‏زند و اشداء با مؤمنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکایی و انگلیسی بدبین باشید، که شما را به دام سرمایه‌داری غرب و مصرف‏زدگی و انحطاط اخلاقی می‌کشانند.» (14)

منابع و پی نوشت‏ها:

1- حقیقت وهابیت، دکتر عبد ا... علی بخش، قم، دفتر نشر معارف، 1393، ص 12-11.

2- وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، آیت ا... جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق (ع)، 1390، ص 35-33.

3- نمای راهبردی، جریان شناسی سلفیت تکفیری و آثار و پیامدهای آن بر امنیت ملی ج.ا.ا، سال دوازدهم، شماره چهارم، مهرماه 1393، ص 20-19.

4- ماهنامه آموزشی و اطلاع‌رسانی معارف، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، ص 4-7.

5- نمای راهبردی (پیشین)، ص 31.

6- ماهنامه آموزشی و اطلاع‌رسانی معارف (پیشین)، ص 3.

7- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 16/02/1392.

8- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 20/06/1392.

9- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 16/02/1392.

10- سوره فتح آیه 11.

11- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 29/10/1392.

12- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 16/02/1392.

13- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 18/10/1385.

14- بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 14/11/1390.



* دکترای مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۳

ابن تیمیه احیاگر اندیشه سلفی‏گری

سلفیه، در تاریخ فرهنگ اسلامی، لقبی است معروف برای کسانی که عقایدشان را به احمد بن حمبل، منسوب می‌دانند. احمد ابن عبد الحلیم حرانی، مشهور به ابن تیمیه، محوری‌ترین چهره فکری سلفی اهل سنت به شمار می‌آید. وی در سال 662 هجری قمری در منطقه‌ای به نام حران متولد و در سال 726 هجری قمری در دمشق فوت کرد. (سبحانی، 90)

 اندیشه سلفی در قرن هفتم هجری، با طرح مسائل کلامی بی‌سابقه‌ای‌ از سوی ابن تیمیه احیا گردید. او مدعی شد که سه منبع برای استنباط احکام و مسائل شرعی وجود دارد که عبارت‌اند از: قرآن، سنت پیامبر اسلام (ص) و روش مسلمانان نخستین. منظور او از مسلمانان نخستین سه دسته‌اند؛ صحابه، تابعین و تابعین تابعین. او معتقد بود مثلاً اگر می‌خواهیم بدانیم فعلی مستحب است یا نه، باید بدانیم که در کتاب خدا، سنت پیامبر (ص) یا روش مسلمانان نخستین آمده است یا نه. بنابراین اگر آمده بود قابل پذیرش است و در غیر این صورت گرچه ظاهر خوب و مثبتی هم داشته باشد، «بدعت» است و باید از آن دوری کرد.

ابن تیمیه مبنا را عملکرد صحابه و تابعین می‌دانست و تمامی اصحاب و تابعین را نیز افرادی صالح معرفی می‌کرد، در حالی که این اندیشه با واقعیت انطباق ندارد، زیرا بزرگان اهل تسنن و حتی ائمه چهارگانه آنها (ابو حنفیه، محمد بن ادریس شافعی، مالک بن انس و احمد بن حمبل) در رد بعضی از اصحاب همچون معاویه، سخن گفته‌اند. با این وجود ابن تیمیه همگی اصحاب، تابعین و تابعین تابعین را افرادی صالح می‌دانست. او نه تنها برای اشخاصی مانند معاویه صلاحیت قائل بود، بلکه یزید را هم صالح می‌دانست و حتی کتابی هم درباره‌ فضیلت‌های یزید بن معاویه نگاشته است! او معتقد است که گرچه یزید جنایات و کارهای خلافی انجام داده است، ولی به دلیل حسنات فراوانی که دارد! گناهان او بخشیده می‌شود! او کار یزید را با بنی‌اسرائیل مقایسه می‌کند و می‌گوید بنی‌اسرائیل پیامبران خود را می‌کشتند و خدا وعده بخشش به آنها داده است؛ پس کار یزید که امام حسین (ع) را شهید کرده از کار بنی‌اسرائیل بدتر نبوده است! بنابراین او در روز قیامت رستگار است! ابن تیمیه، حتی حدیث متواتر مؤاخات، یعنی برادری امام علی (ع) و پیامبر اکرم (ص) را که همه‌ علمای اهل تسنن صحت آن را تأیید کرده‏اند، رد کرده و البته دیگر فضیلت‌های حضرت را منکر می‌شود.

ابن تیمیه، اولین کسی بوده که واژه «تکفیر» را برای برخی از مسلمانان به کار برد و از طرفی وی در تفکرات خود با فلسفه و منطق مقابله کرد، علم کلام را که علمی بر مبنای عقل در اثبات اعتقادات دینی است، مردود اعلام کرد و بعد در مسائل فقهی با آراء چهارگانه اهل تسنن به مناقشه برخاست و به گونه‌ای‌ اعتقادات و مسائل شرعی آنها را به چالش کشید، تا آنجایی که از سوی حکومت وقت او را به دلیل عقاید و افکار تند و حمله به اعتقادات دیگران دستگیر و به زندان افکندند.

نسبت دادن «شرک» به تشیع، به دست ابن تیمیه رسمیت یافته است. وی معاصر علامه حلی بود و با ایشان مناظرات مکتوبی داشت. علامه حلی کتابی به نام «من حاج الکرامه» نوشته است و ابن تیمیه در رد آن کتابی به نام «من حاج السنه» نوشت و در این کتاب، توهین زیادی به این عالم برجسته شیعی نمود. (نمای راهبردی، 93: 6-8)

ابن تیمیه پیوسته افکار عمومی را متشنج می‌کرد تا اینکه در سال 705 هجری قمری در دادگاه محکوم به تبعید شد و پس از آزادی، مجدداً در سال 721 هجری قمری به زندان افتاد و بالأخره در سال 726 هجری قمری در زندان از بین رفت و شاگرد او «ابن قیم جوزی» سعی کرد اندیشه‌ وی را رواج دهد که در این کار موفق نشد. (دمشقی، 52)

آنچه در خصوص ابن تیمیه قابل توجه است، بنیان‌گذاری جریانی فکری است که در نهایت به وهابیت ختم می‌شود. او در کتاب «سیاست شرعی در اصلاح راعی و رعیت» به دو وجه داخلی و خارجی کاربرد زور مشروع توجه نموده است. در حوضه داخلی، آن را در ذیل «امر به معروف و نهی از منکر» و به عنوان ابزاری برای اعمال حدود و تعزیرات مطرح نموده و در حوزه خارجی، آن را در ذیل عنوان جهاد آورده که قتل کفار را به اولویت نخست رسالت اسلامی بدل می‌سازد. او اهل کتاب و مجوس را نیز را نیز مشمول این قائده می‌داند مگر آنکه به جزیه رضایت دهند. بنابراین می‌توان گفت تفکر سلفی‏گری افراطی و خشونت رفتاری با آراء ابن تیمیه مطرح شد.

با ظهور ابن تیمیه و استدلال به حدیث «خیر القرون»، محدوده زمانی سلف مقید به قرون فاضله (قرن اول تا سوم) شد و مفهوم سلف از معنای لغوی به معنای اصطلاحی تغییر یافت. در این نگاه، فهم ظاهری سلف (صحابه، تابعین، طبع تابعین و ائمه‌ اربعه) بر فهم تأویل‏گرای خلف (اشاعره و ماتریدیه) ترجیح داده شد. اندیشه ابن تیمیه از قرن هشتم تا عصر حاضر به افول گرایید و اولین بار عنوان سلفی‏گری در شمال آفریقا توسط «محب الدین خطیب» و «سید محمد رشید رضا» مطرح شد. بعدها وهابیت از این عنوان به نفع خود استفاده کرد و این نام را بر خود نهاد. (دائره ‏المعارف اسلام، 987) داشتن دیدگاه‌های فقهی شاذ و نادر از دیگر ویژگی‌های دیدگاه ابن تیمیه می‌باشد، به گونه‌ای‌ که بسیاری از آنها مخالف با نظرات و فتاوای علمای اسلام است. (جماعه من العلماء، 32) ابن تیمیه بر این عقیده بود که خداوند جسم و قابل رؤیت است و در عرش بر تخت تکیه کرده و روز قیامت از عرش فرود می‌آید. (علی‏بخشی، 93: 13)

نگاهی کوتاه به زمینه‏های ظهور تفکر ابن تیمیه

آغاز قرن چهارم تا نیمه پنجم قرن هجری، در تاریخ اسلام برهه‌ای بسیار خطیر و شاخص است. در این مقطع جامعه‌ مسلمین، در عرصه‌های گوناگون علم و ادب و سیاست به اوج شکوه و شکوفایی رسیده و جلوه‌ای‌ درخشان از فرهنگ و تمدن اسلامی را به نمایش گذاشتند به گونه‌ای‌ که مستشرقان، این دوران را عصر رنسانس اسلامی نام نهادند. ولی دیری نپایید که شکوه جامعه اسلامی بر اثر اختلافات سیاسی و فکری موجود، به تدریج رو به افول گرایید. غرب صلیبی که تلخی شکست اندلس و پیشرفت اسلام در اروپا را همواره در کام داشت، با احساس ضعف در جامعه مسلمین، به فکر انتقام افتاد و در سال‌های پایانی قرن پنجم، حمله به فلسطین را آغاز کرد. بدین سان جنگ‌های مشهور صلیبی که حدود دویست سال به طول انجامید و میلیون‌ها کشته، مجروح و آواره بر جای گذارد، با کینه دیرینه «صلیب» بر ضد «توحید» ایجاد شد.

تأسف‌انگیزتر آنکه، مغول‏ها با حمله به کشورهای اسلامی، ویرانی‏های زیادی را به بار آوردند. این هجوم در اوایل قرن هفتم هجری، برای غرب رویداد بسیار مغتنمی تلقی شد و بر همین مبنا بود که در همان سال‌ها، غرب حمله طولانی خویش را برای محو تمدن اسلامی اندلس آغاز کردند. گفتنی است که در طول دوران سلطه مغول، فرستادگان غرب همواره به دربار مغولان رفت‌وآمد داشتند و می‌کوشیدند با جلب نظر و همدستی آنان، امت اسلام را از دو سو تاراج کنند.

در چنین زمینه و زمانه حساسی بود که ابن تیمیه دست به نشر اندیشه‌های انحرافی خود زد و با واکنشی که میان علمای بزرگ اسلام اعم از شیعه و سنی برانگیخت، شکافی تازه در امت اسلام ایجاد شد. جهان اسلام در آن تاریخ که از سوی غرب صلیبی و مغول مورد هجوم بود، نیاز به بزرگمهری داشت تا با الهام از آموزه‌های وحدت‌آفرین قرآن و سیره نبی مکرم اسلام، همگان را به جهاد با خصم مشترک فراخواند ولی آنچه که ابن تیمیه انجام داد درست ضد این مقصود بود! (علی‏بخشی، 24)

محمد بن عبدالوهاب پایه‌گذار جریان سلفی‏گری در عربستان

چهارصد سال بعد از ابن تیمیه، در اواسط قرن دوازدهم هجری شخص دیگری بنام «محمد بن عبدالوهاب» در حجاز، اندیشه ابن تیمیه را اجرایی کرد. وی که دانش چندانی نداشت، راه عمل و اقدام را برگزید و رساله‌هایی برای آموزش عوام نگارش کرد. نکته جالب این است که پدر او که یک مفتی حنبلی بود، با پسر خود به مناقشه پرداخت و او را منحرف دانست. برادرش سلیمان بن عبدالوهاب نیز که از دانشمندان زمان خود بود، با افکار انحرافی برادرش به مبارزه برخاست و اولین کتاب ضد وهابیت به نام «الصواعق الاسهیه فی الرد علی الوهابیه» را نوشت. پس از سلیمان عده زیادی از علمای اهل سنت علیه افکار و عقاید انحرافی محمد بن عبدالوهاب به تبلیغ پرداختند. (آلوسی، 47: 111-113)

مخالفت‌های مردمی و فتاوای علمای اهل سنت علیه افکار انحرافی محمد بن عبدالوهاب و پیروانش موجب شد که «مسعود بن سعید»، امیر مکه حکم ممنوعیت ورود محمد بن عبدالوهاب و پیروانش به مکه را صادر کند. محمد بن عبدالوهاب در سال 1146 هجری قمری، نماینده خود را نزد امیر مکه فرستاد تا اجازه ورود به مکه را برای آنها صادر کند. مسعود بن سعید به شرط اثبات مسلمان بودن آنان و نداشتن عقاید انحرافی با درخواست آنان موافقت کرد و بر این اساس عده‌ای از علمای مکه و مدینه را دعوت نمود و بین ایشان و نماینده محمد بن عبدالوهاب مناظره‌ای تشکل داد. نماینده وی در مناظره شکست خورد. قاضی مکه بر اساس حدیث نبوی(ص) که: «هرکس برادر مسلمانش را کافر بخواند درحالی‌که مسلمان است، خود او کافر است.» (حجاج، 1407 قمری: 49) حکم به کافر بودن آنها داد و از ورودشان به مکه جلوگیری کرد. (الگار، 1378: 28)

افکار انحرافی محمد بن عبدالوهاب و رفتارهای خشونت‌بار پیروانش، خشم مردم شهر «حریهه» را آن‌چنان علیه آنان برانگیخت که محمد بن عبدالوهاب و پیروانش چون جانشان را در خطر می‏دیدند، ناگزیر به ترک این شهر شدند و مدتی در بیابان‌های نجد سرگردان شدند تا اینکه بالأخره پس از چهارده سال وی تحت حمایت حاکم «عینیه» قرار گرفت. او در این شهر نیز به ترویج افکار انحرافی خود پرداخت و حکم به تخریب قبور صحابه را در اطراف عینیه داد. علما و سران قبایل مسلمان منطقه با پیام‌ها و نامه‌های متعدد به حاکم منطقه، از او خواستند بر چه زودتر محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را به سزای اعمالشان برساند. بنابراین حاکم عینیه مجبور شد آنها را از شهر اخراج نماید.

در آن زمان سرزمین حجاز درگیر جنگ‌های داخلی شده بود. «محمدبن سعود»، جد آل سعود و حاکم درعیه نیز در مقابل حکومت مرکزی سر به شورش برداشته و به جنگ با امیر ریاض پرداخت. محمد بن سعود جهت تقویت قدرت نظامی خود و جذب طوایف بیشتری از مردم حجاز، به شدت نیازمند پشتوانه دینی و قداست بخشیدن به جنگ خود علیه حکومت مرکزی بود. بدین منظور حضور محمد بن عبدالوهاب را در کنار خود زمینه‌ساز مذهبی جلوه دادن جنگ و کافر معرفی کردن مخالفین خود ارزیابی نمود.

عوامل انگلستان که در آن زمان جنگ‌های داخلی سرزمین حجاز را مدیریت می‌کردند، مقدمات مهاجرت و اسکان محمد ابن عبدالوهاب را به درعیه فراهم نموده و زمینه ملاقات وی با محمد بن سعود را ایجاد کردند. در این ملاقات بود که آنان با هم علیه حاکم ریاض متحد شدند و پیمانی بستند که بعدها به پیمان «قرآن و شمشیر» معروف شد. آنان در این پیمان توافق نمودند که در صورت پیروزی و به دست گرفتن قدرت، کلیه امور سیاسی و نظامی عربستان در اختیار محمد بن سعود و امور مذهبی در اختیار محمد بن عبدالوهاب قرار گیرد. (علی‏بخشی، 16-19)

از آن پس وهابیون با حمله به مناطق مسلمان‌نشین همچون مناطق نجد، یمن و عراق جان و مال مسلمانان را بر خود حلال ‌دانسته و با قتل عام مردم، اموال آنان را به عنوان غنائم جنگی به تصرف خود در می‌آوردند. (جزیره العرب فی القرن العشیرین، 341) پس از محمد ابن سعود، پسرش عبدالعزیز بن سعود، قدرت را به دست گرفت. او نیز تحکیم پایه‌های قدرت و گسترش نفوذ سیاسی خود را در حفظ و گسترش وهابیت ‌دید. از این‏رو جهت نیل به اهداف خود جنگ‌های متعددی علیه مسلمانان مناطق مجاور به راه انداخت و هزاران نفر را قتل عام کرده و عده زیادی را از خانه و کاشانه‌هایشان آواره کرد و معابد و نمادهای مذهبی را ویران ساخت.

تفکر وهابیت که توسط ابن تیمیه، در حد یک نظریه انحرافی مطرح شده بود و توسط علمای زمان مردود و باطل اعلام شده بود، به کمک آل سعود زنده و تبدیل به یک نظام سیاسی در سرزمین حجاز گردید. آنها به پیروی از ابن تیمیه اعلام کردند: «هر کس کنار قبر پیامبر اسلام(ص) و سایر افراد صالح حضور یابد و از آنها حاجت بخواهد مشرک است و واجب است چنین شخصی را وادار به توبه نمایند و اگر توبه نکرد خوش حلال و قتلش جایز است. (کشف الشبهات، 58)

بعد از ابن عبدالوهاب تا مدت حدود 26 سال، اساس حکومتی او با همیاری محمد بن سعود و پسرش عبدالعزیز پایه‏ریزی کرده بود، پابرجا بود. حتی برخی در نقاطی از جهان اسلام چون یمن، آفریقا، هند و عراق نیز از روش سلفیان پیروی می‌کردند. نام وهابی که از طرف مخالفان این جماعت بر آنها نهاده شده بود، به عنوان بدعت‌گذار، بی‌دین و توهین کننده به مقدسات در سراسر جهان اسلام آن روز شایع بود. بنابراین از سوی سلطان عثمانی و شاه ایران برای سرکوبی آنها لشکرهایی اعزام شد. سرانجام در سال 1232 هجری قمری، سپاهی از سوی محمدعلی پاشا والی مصر به اشاره سلطان عثمانی به شهر درعیه، مرکز تجمع آنها حرکت کرد و آنجا را به تصرف خود درآورده و کانون سیاسی و نظامی وهابیت را درهم شکست. ولی پس از مدتی وهابیان مجدداً اماراتی را در ریاض تأسیس کردند که آن هم در سال 1250 هجری قمری با کشته شدن «ترکی بن عبدالله» دچار ضعف و فروپاشی شد.

مقارن جنگ جهانی اول، بار دیگر خاندان سعود طی کشمکش‌های سیاسی و قبیله‌ای بعد از یک دوره طولانی غیبت بیش از صد ساله، دوباره بر اریکه قدرت حجاز تکیه زدند و این بار تمام شبه‌جزیره عرب را به تصرف خود درآوردند و شهرهای مقدس مکه و مدینه را هم در اختیار خود گرفتند.

به این ترتیب بار دیگر نهضت سلفی‏گری رونق تازه‌ای گرفت و شیوخ سلفی و سلاطین آل سعود دست در دست هم به ترویج مسلک خویش پرداختند. اولین سلطان سعودی، «ملک عبدالعزیز» به رغم تندروی‌ها و قشری گری‌های سلفی‌های احساساتی، با توجه به ملاحظات جهان اسلام، مشی مصلحت گرایانه در پیش گرفت. اما سلفی‏گری در نجد موجی از تندروی و سخت‌گیری به راه انداخت و کم‌کم به تکفیر همه مسلمانان پرداخت و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه، اشاعره، صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت می‌خواند. (سفر به تاریکی، 9)

 

منابع

- آلوسی، سید محمود، (1347). تاریخ نجد، مصر.

- الگار، حامد، (1378). وهابی‏گری، ترجمه احمد نمایی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.

- حجاج، مسلم بن، (1407). صحیح مسلم با شرح النوری، بیروت.

- جزیره العرب فی القرن العشیرین.

- جماعه من العلماء، التوفیق الربانی فی الرد علی ابن تیمیه الحرانی.

- دائره المعارف اسلام، ج 9.

- دمشقی، ابن کثیر، جریان شناسی سلفیت تکفیری و آثار و پیامدهای آن بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه نمای راهبردی، سال دوازدهم، شماره چهارم، مهرماه 1393.

 - سبحانی، جعفر، (1390). وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، قم: مؤسسه امام صادق(ع).

- سفر به تاریکی (ویژه‌نامه جریان‌های سلفی و تکفیری)، مرکز رسیدگی به امور مساجد.

- علی‏بخشی، عبدا، (1393). 5 حقیقت وهابیت، قم: نشر معارف.

- کشف الشبهات، بیروت: طبع دار القلم.

 

 



* دکترای مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۳

درآمدی بر شناخت فرقه‌های اسلامی

مقصود از فرقه اسلامی در منابع شیعه و سنی، هر فرقه‌ای است که به یگانگی خداوند و نبوت حضرت محمد(ص) عقیده داشته باشد؛ شاید اصطلاح «اهل قبله» نیز بیانی دیگر برای همین امر باشد. بدین ترتیب اصطلاح «فرقه اسلامی» می‌تواند آن اندازه وسعت ‌یابد که طیف‌های متفاوت و متعارضی از مسلمانان را در برگیرد؛ هر چند این طیف‌ها در نزاع‌های کلامی و در رویه‌ها و دفاعیه‌ها به همدیگر، انگ کفر و نامسلمانی هم زده باشند. (صابری، 21)

واژه فرقه از ماده «فرق» گرفته شده که مفهوم اصلی آن جدا کردن است. (فیروزآبادی، 824) اصطلاح فرقه در مقایسه با اصطلاح دین، مذهب و مکتب مصداق‌هایی محدودتر و کمتر دارد. مذهب، ویژگی فقهی و تا اندازه‌ای اصولی -به معنای اصول فقه- دارد و فرقه دارای ویژگی‌های کلامی و عقیدتی است. گاهی واژه فرقه برای دلالت بر احزابی با ماهیت سیاسی نیز به کار گرفته شده است. همان‌گونه که خوارج صدر اسلام را فرقه خوانده‌اند؛ درحالی‌که آنها به لحاظ ماهیت، اهداف و برنامه‌ها یک حزب سیاسی معارض بوده‌اند. (صابری، 16)

نخستین اختلاف بزرگی که پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) پیش آمد و زمینه پیدایش فرقه‌ها و رویکرد‌های متفاوتی را باعث شد، نزاع بر سر جانشینی آن حضرت بود. (شهرستانی، 24) پس از آن به تدریج نزاع‌های سیاسی با زمینه‌هایی از مباحث کلامی درآمیخت. از سویی دیگر گسترش فتوحات و آمیزش مسلمانان با دیگر ملت‌ها راه را برای ظهور شبهات گشود و در کنار آن وجود مخالفت‌های سیاسی نیز، در قالب شبهه‏افکنی‌های دینی و یا فرقه‌های کلامی خود را نشان داد. بسترها و اهداف سیاسی و اجتماعی، مسئله امامت و رهبری، پیوند با دیگر ملت‌ها و تأثیر اندیشه‌های غیر اسلامی از جمله عواملی است که در پیدایش فرقه‌ها دخالت داشته‌اند.

اینکه فرقه‌های اسلامی در بین مسلمانان چه تعداد است، بستگی به تعریفی دارد که از «فرقه‌های اسلامی» ارائه می‌شود و همچنین بسته به نگاهی دارد که به حدیث «هفتاد و سه ملت» مربوط می‌شود. یکی از احادیثی که به تواتر بیان شده است، حدیثی از پیامبر اکرم(ص) است که فرمودند: «یهودیان بنی‏اسرائیل به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که همگی به جز یکی، دوزخی‌اند؛ مسیحیان به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که همگی به جز یکی، دوزخی‌اند؛ و این امت نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که همگی به جز یکی، دوزخی‌اند.» (طبرانی، 218)

در خصوص این حدیث برخی از فرقه‏شناسان بر این باورند که منظور از حدیث، عدد هفتاد و سه در فرقه‏های اسلامی و برخی بر این اعتقادند که منظور کثرت در فرقه‏های اسلامی است. (صابری، 81: 29)

در منابع شیعی «فرقه ناجیه» همان پیروان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند و در این زمینه به احادیثی چون حدیث «حدیث سفینه»، «حدیث ثقلین» و یا احادیثی که صریحاً از پیروان امیرالمؤمنین(ع) به عنوان فرقه نجات‌یافته یاد می‌کند، استناد می‌شود. (حسینی علوی، 54)

با وجود آنکه اختلاف‏های فراوانی در مورد تعداد فرقه‌های اسلامی وجود دارد ولی می‌توان فرقه‌های اسلامی را در قالب چند گروه بزرگ ذیل سامان داد:

-         گروه اول؛ فرقه‌های نخستین است؛ مانند فرقه‌های «مرحئبه»، «قدریه»، «جبریه»، و «اهل حدیث».

-         گروه دوم؛ مکتب کلامی اعتزالی است که منظور فرقه‌های «معتزله» و گاه هم منظور فرقه‌های «معتزله» و «جمهیه» می‌باشد.

-         گروه سوم؛ مکتب کلامی اهل سنت است. مقصود از این مکتب فرقه‌هایی مانند: «اشاعره»، «ماتریدّیه»، «طی‌ویّه» و «کرامیه» است.

-         گروه چهارم؛ خوارج است.

-         گروه پنجم، مذهب شیعه است. شاخه‌های مهم در مذهب شیعه عبارتند از: «کیسانیه»، «زیدیه»، «اسماعیلیه»، «غالیان»، «واقفیه» و «اثنی عشریه». (صابری، 43)

آشنایی با پیدایش سلفی‏گری

در طول تاریخ، دین و مذهب، همواره به عنوان یکی از عوامل مهم ایجاد آرامش، نظم و ثبات در ابعاد گوناگون روابط اجتماعی و سیاسی مطرح بوده است. اما تفاسیر مختلف از دین، موجب شکل‌گیری نحله‌ها، فرقه‌ها و گروه‌های مختلف بوده که پیامد آن شقاق اجتماعی، عدم ثبات و پایداری سیاسی است. دین اسلام نیز در عین استواری و مصونیت کتاب آسمانی از هرگونه تحریفی، از این قاعده مستثنی نشده است. تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحولات و دگرگونی‌ها و تنوع برداشت‌ها و نظریه‌هاست. از جمله جریان‌های مهم و تأثیرگذار فکری شناخته شده و پر نفوذ در میان اسلام که سده اخیر محرک و موجد جنبش‌های سیاسی و اجتماعی فراوانی در کشورهای اسلامی بوده، جریان «سلفی‏گری» و فکر «بازگشت به سلف صالح» است. این جریان در سال‌های اخیر نقش به سزایی در سیاست‌های منطقه‌ای ایفا کرده و هر روز بر دامنه گسترش و نفوذ آن در منطقه افزوده می‌شود.

سلف در لغت به معنای گذشته است و سلفی‏گری در معنای لغوی آن عبارت است از تقلید از گذشتگان، کهنه‌پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان. اما سلفیه در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته و خود را پیرو سلف صالح می‌داند. آنها در اعمال، رفتار و اعتقادات خود را تابع پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین معرفی می‌نمایند.

این فرقه معتقد است که عقاید اسلامی باید به همان نحو که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده بیان شود؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و نباید به طرح ادله‌ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می‌گذارد، بپردازد. در اندیشه سلفیون، روش‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها ظاهر بر قرآن، احادیث و نیز دلایلی که مبتنی بر ظاهر قرآن می‌باشد، حجیت دارد. (معاونت امور فرهنگی، 6)

البته سلفیت به مفهوم عام آن مختص به جهان اسلام نیست. سلفیت به مفهوم بازگشت به گذشته است و هر ایدئولوژی یا تمدنی که دوره‌ای از شکوه و عزت را پشت سر گذاشته و عصر درخشانی را در طول حیات تاریخی خود تجربه کرده باشد، تمایل دارد که به آن دوره شکوه و عظمت اولیه بازگردد. یهودی‌ها دوره سلیمان نبی را مطرح می‌کنند و به دنبال بازسازی دوباره آن هستند. هندوها دوره‌ای به نام «آشوکا» دارند و تمایل دارند به آن دوره بازگردند و مسیحی‌ها نیز به همین گونه. مسلمان‌ها نیز در آرزوی برگشتن به دوره پیامبر (ص) هستند که بخشی از مسلمانان از آن به نام دوره «سلف صالح» یاد می‌کنند. بخشی از اهل سنت اعتقاد دارند سلف صالح پیامبر اکرم(ص) است. بخشی از اهل سنت دوران صحابه و پیامبر(ص) و بخشی هم تا دو نسل بعد از ایشان را دوران سلف صالح می‌دانند و می‌گویند باید به اعمال و افکار آن دوران بازگشت کنیم تا از بدبختی موجود در جهان اسلام رهایی یابیم. اهل تسنن چون خود را از نعمت ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) محروم کرده بودند، به جای این که از منبع علم و کلام اهل بیت(ع) معارف دینی خود را بگیرند، سراغ اصحاب و شاگردان اصحاب رفتند.

اولین بار به طور رسمی به عنوان یک جریان فکری، «احمد بن حنبل» که پیشوای «حنابله» است بحث عمل به سیره اصحاب در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم(ص) را مطرح ساخت. حنابله یکی از چهار مذهب بزرگ فقهی اهل سنت، در کنار «حنفی‌ها»، «شافعی‌ها» و «مالکی‌ها» می‌باشد. احمد بن حنبل در عصری زندگی می‌کرد که با تأسیس «بیت الحکمه» مصادف است که برخی ایجاد آن را به هارون و برخی به مأمون نسبت داده‌اند. اما آنچه مسلم است، بیت الحکمه در عهد مأمون به اوج می‌رسد و کتاب‌های فلسفی، نجوم، ریاضیات، پزشکی و ... از زبان‌های گوناگون به عربی ترجمه شده و در میان مسلمانان رواج پیدا کرد. البته این وضعیت بعد از شهادت امام رضا(ع) ایجاد شد، یعنی زمانی که مأمون مرکز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند. بیت الحکمه در این زمان به رشد بالایی دست می‌یابد و به شدت مورد توجه دانشمندان قرار می‌گیرد.

ترجمه آثار فلاسفه یونان و دیگر فیلسوفان به زبان عربی، نوعی خودباختگی در میان برخی از علمای اهل تسنن ایجاد کرد، به گونه‌ای که آنها فکر می‌کردند در این متون معارفی است که مسلمانان از آن بی بهره‌اند. از این رو «عقل‏گرایی» در تمام مسائل (اعم از اعتقادی و حتی فقهی)، در میان اهل سنت خیلی اوج گرفت و به مباحث نقلی توجه چندانی نمی‌شد. احمد بن حنبل در برابر چنین وضعیتی ایستاد و به شدت با مسائل عقلی و دخالت عقل در مسائل شرعی به مخالفت برخاست و هزینه سنگینی هم داد. زیرا دستگاه خلافت او را زندانی کرد و مورد شکنجه قرار داد. امّا چون محور بحث او رجوع به احادیث پیغمبر اکرم‌(ص) بود، مورد توجه مردم قرار گرفت.

احمد بن حنبل تأکید داشت که مسلمانان باید به گذشته خود برگردند و به روش پیغمبر اکرم(ص) عمل کنند و اگر در کتاب خدا پاسخی برای مسائل مستحدثه و جدید نیافتند، به سیره پیامبر(ص) مراجعه نمایند و اگر در سیره آن حضرت هم پاسخی نیافتند، در بین اصحاب به دنبال آن بگردند، و اگر در بین اصحاب نیز اختلافی وجود داشت، از رأی اصحابی پیروی کنند که به کتاب خدا و سنت پیغمبر(ص) نزدیک‌تر باشد. البته احمد بن حنبل هیچ‌گاه مخالفان فکری خود را «تکفیر» نکرد، و با آنها برخورد نا به جا نداشت. اگرچه برخی از فرقه‌های دیگر اهل سنت آداب و عقاید او را برنتابیدند و میان پیروان این فرقه‌ها درگیری‌هایی پیش آمد.

نسل احمد بن حنبل به «هربوس‌بن زهیرسعدی» می‌رسد که رهبر نظامی خوارج در برابر امیرالمؤمنین علی(ع) بود، و پیامبر اکرم(ص) قتل او را به دست حضرت علی(ع) خبر داده بودند. با اینکه نسل احمد بن حنبل به چنین شخصی می‌رسد که دشمن امیر المومنین(ع) بود، اما احمد بن حنبل به آن حضرت ارادت داشت. این در حالی است که اهل تسنن در اثر تبلیغات سوء بنی‌امیه و دشمنی برخی خلفای عباسی، تا زمان احمد بن حنبل، حضرت را جزء خلفای برجسته به حساب نمی‌آوردند. امّا احمد بن حنبل به شدت در دفاع از فضیلت‌های امیرالمؤمنین(ع) ایستاد و مسئله «تربیع» را مطرح کرد. تربیع یعنی اعتقاد به چهار خلیفه برجسته و صالح که احمد بن حنبل این اندیشه را وارد عقاید اهل تسنن کرد و امیرالمؤمنین(ع) را خلیفه راشد معرفی کرد. حتی وی به زیبایی مطرح کرد که اگر کسی به خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) و مشروعیت خلافت او شک داشته باشد، از چهارپای بسته شده در اصطبل نیز گمراه‌تر است. وقتی هم که در برابر او بحث شد که آیا حضرت علی‌(ع) خلیفه حق است یا نه؟ گفت: «این حرف‌های زائد چیست؟ فضیلت‌های او را کسی ندارد. خلافت برای علی(ع) زینت و افتخار نیست، بلکه علی(ع) به خلافت زینت و افتخار بخشیده است.» او همواره به اهل بیت(ع) ارادت می‌ورزید و حساب احمد بن حنبل و مکتب او با کسانی که بعدها مدعی سلفیت شدند، کاملاً متفاوت است. (نمای راهبردی، 93: 4)

از آغاز قرن چهاردهم هجری بود که مکتب «سلفیه» بر سر زبان‌ها افتاد و گروهی آن را به عنوان دین برگزیدند و خود را «سلفی» نامیدند و برخی آن را «روش فکری» برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. سلفی‌ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می‌دانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال 241 (ه‍.ق) که بنیان‌گذار مکتب اهل حدیث است، این شیوه در میان «حنابله» ادامه داشت. حنابله در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث می‌دانستند و تا مدتی خلفای عباسی به ترویج این مکتب پرداختند.

در سال 305 (ه‍.ق) «ابوالحسن اشعری» تحت عنوان «احیای مکتب اهل حدیث» بالأخص احمد بن حنبل، مکتبی را پایه‌گذاری کرد و خواست اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث ایجاد کند، زیرا عقیده آنها با خرافات زیادی آمیخته شده بود و «اختیار» انسان را در زندگی خود انکار می‌کرد. او برای اصلاح این مکتب، قد علم کرد و تا حدی توانست اصلاحاتی انجام دهد. ولی متعصبین اهل حدیث او را از خود طرد کردند. با پیدایش مکتب اشعری شکاف عمیقی بین اهل حدیث و این گروه از اهل سنت پدید آمد و این دو گروه پیوسته در جنگ و جدال و خون‏ریزی بودند. (معاونت امور فرهنگی، 6)

 

 

 

 

منابع و پی‌نوشت‌ها:

1-    صابری، دکتر حسین، تاریخ فرق اسلامی، ص 21-18.

2-    فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص824؛ راغب اصفهانی، الفردات، ص377 و 378.

3-    صابری (پیشین)، ص16 و 17.

4-    شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 24.

5-    این حدیث با عبارت‌های متفاوت در منابع اهل سنت آمده است: ابن کثیر،‌تفسیر القران العظیم، ج 1، ص391؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج 17، ص13؛‌حاکم، المستدرک، ج1، ص218.

6-     صابری،‌ دکتر حسین، تأملی در حدیث هفتاد و سه ملت، مشکوه، شماره 74 و 75، بهار و تابستان 81، ص 50-29.

7-    حسینی علوی، بیان الادیان، ص54-51، سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج1، ص34.

8-    صابری، دکتر حسین، تاریخ فرق اسلامی، ج1، ص43.

9-    سفر به تاریکی (ویژه‌نامه جریان‌های سلفی و تکفیری) معاونت امور فرهنگی مساجد، ص6.

10-                         گاهنماهه نمای راهبردی، سال 12، شماره 4، مهرماه 1393، جریان شناسی سلفیت تکفیری و آثار و پیامد‌های آن بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، ص 5 و4.

11-                        سفری به تاریکی (پیشین)، ص7.

 



* دکترای مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۲

حکومت در اسلام

تعریف حکومت

    واژه «حکومت» از ریشه «حکم» به معنای جلوگیری کردن، فرمان دادن و قضاوت کردن است. «حاکم» کسی است که میان مردم حکم می‏کند و فرمان می‏دهد. از این رو، حکومت به معنای فرمانروایی و اداره جامعه است. (اصفهانی: 127) از «دولت» به مفهوم سیاسی آن تعریف‏های مختلفی ارائه شده است مانند:

1-    دستگاه اجرایی؛

2-    نوع رژیم سیاسی حاکم بر جامعه؛

3-  مجموعه‏ای از سازمان‏های سیاسی و دستگاه‌های حاکم که شامل کلیه تشکیلات و نهادهای سیاسی، اجرایی، قضایی و دیگر نهادهای موجود در یک کشور است و برای اداره و حفظ انتظام جامعه به وجود می‏آید.

   اگر دولت را به این معنا بپذیریم فرقی بین دولت و حکومت وجود ندارد و هر دوی آنها عبارتند از: مجموعه‏ای از سازمان‏های سیاسی و دستگاه‌های حاکم که شامل کلیه تشکیلات و نهادهای سیاسی، اجرایی، اداری، قضایی و دیگر نهادهای موجود در یک کشور است که مجموعاً بر جمعیت مستقلی که در یک سرزمین زندگی می‏کنند حاکمیت دارد. (بکلایی: 55)

انواع حکومت

عقلای عالم و نظریه‏پردازان سیاسی بر نیاز جامعه به حکومت اتفاق نظر دارند؛ یعنی دستگاهی که جلو رفتار مضر به حال جامعه را بگیرد. حتی افراد جامعه نیز بر اساس تجربه، کم و بیش دریافته‌اند که هر جامعه نیازمند حکومت است. فقط کسانی که نظریه آنارشیسم را طرح کرده‌اند  منکر ضرورت حکومت هستند. اینها می‌گویند فلسفه وجودی حکومت محدود کردن پاره‌ای از آزادی‌هاست لذا معنا ندارد کسی ضرورت وجود حکومت را بپذیرد. نامحدود بودن آزادی انسان همان آنارشیسم است.

بررسی این موضوع که بهترین نوع حکومت کدام است: از دیرباز مورد توجه نظریه پردازان سیاسی بوده است.

از این رو هر یک از نظریه‏پردازان سیاسی کوشیده‌اند با گونه‏شناسی حکومت‌ها، نمونه ایده‏آل حکومتی را معرفی نمایند. با تأمل در آیات و روایات اهل‌بیت(ع) نیز می‌توان به طبقه‌بندی‌هایی دراین‌باره دست یافت. اگر چه آنچه در اکثر مقاطع تاریخی و در بیشتر جوامع تحقق داشته است حکومت‌های زور مدار و استبدادی بوده است.

در تاریخ معاصر، پس از ناکارآمدی مسیحیت در پاسخگویی به مشکلات مربوط به جنبه‌های مختلف حیات بشری، متفکران غربی به این نتیجه رسیدند که حوزه کارکرد دین و حکمرانی الهی را به حیات فردی انسان محدود کنند، آن گاه با توجه به تفکیک حوزه دیانت از سیاست با این مسئله مواجه شدند که حکومت را به دست چه کسی بسپارند و در این رهگذر به دو نتیجه و راه حل یعنی «حکومت دموکراسی» و «حکومت استبدادی» رهنمون شدند. (نوروزی: 55)

حکومت اسلامی

یکی از انواع حکومت که با مردم‌سالاری و دیکتاتوری تمایز بنیادین دارد، حکومت اسلامی است. از دیدگاه قرآن حکومت‌ها یا طاغوتی و یا الهی‌اند، حکومت طاغوتی در قالب‌های گوناگونی تجلی می‌یابد و حکومت الهی نیز در گذار تاریخی به شکلی‌های گوناگونی ممکن است مصداق خارجی پیدا کند. برترین شاخص حکومت الهی آن است که«وضع قانون» اصالتاً خاص خداوند متعال است و در هر مقطع تاریخی، احکام و مقررات جزئی و موقت، باید به وسیله کسانی که از سوی خداوند اذن قانون‌گذاری یافته‌اند، وضع شود. اما اجرای قانون بی‌واسطه از طرف خداوند متعال صورت نمی‌گیرد؛ زیرا ممکن نیست خدا حاکم و یا قاضی یک جامعه باشد. از این رو لزوم انتساب حکومت در عرصه اجرا و قضاوت به خداوند، به معنای انتساب غیرمستقیم و با واسطه خواهد بود.

از دیدگاه اسلامی، الگوی ایده‏آل و بهترین نظام حکومتی آن، حکومتی است که در رأس هرم قدرت معصوم(ع) باشد، تا به لحاظ احاطه علمی به احکام و قوانین الهی، و از جهت شناخت اوضاع و احوال و مصالح و مفاسد جزئی، و از لحاظ تقوا، ورع و عدالت در عالی‌ترین حد ممکن باشد؛ اما در همه زمان‌ها و برای همه جوامع این کمال مطلوب ممکن و میسور نیست. از این جهت در صورت عدم دسترسی به معصوم(ع)، افرادی که نازل منزله معصومان(ع) شمرده می‌شوند، عهده‌دار جامعه می‌شوند. (همان: 169)

ضرورت تشکیل حکومت اسلامی

در اسلام وجود حکومت به عنوان یکی از ضروری‌ترین نیازهای جامعه مورد تصدیق قرار گرفته و برای آن چاره‌جویی شده است. اسلام و قرآن به عنوان آخرین دین و قانون الهی، کامل‌ترین و جامع‌ترین دینی که از سوی خداوند متعال بر خاتم پیامبران(ص) نازل شده و به همه نیازهای بشری توجه کرده برای یکایک آنها دستور و برنامه دارد، آیا امکان دارد برای اداره جامعه و روش حکومت و اجرای قانون، طرح و برنامه نداشته باشد؟ جامع و کامل بودن دین اسلام اقتضا می‌کند که حاکمان با صلاحیت را مشخص نماید تا مردم سرگردان و بلاتکلیف نباشد و این امر مستلزم طرح و برنامه‌ای برای حکومت در اسلام است.

در این زمینه دلایل فراوانی وجود دارد که در یک نگاه کلی به برخی از آنها اشاره می‌شود:

1- علامه طباطبایی (ره) در بحثی تحت عنوان «ولایت و زعامت در اسلام» مسئله ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را از نقطه نظر فلسفه اجتماعی اسلام مورد بحث قرار داده و در ذیل آیه شریفه: «فاقم و جهک للدین خیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون» (سوریه روم: 30) می‌فرماید: فطری بودن نیاز به تشکیلات حکومتی به حدی بود که وقتی پیامبر اکرم(ص)، پس از هجرت به مدینه، دست به ایجاد دولت اسلامی زد، مردم با وجود سؤال‏هایی که در زمینه‌های مختلف و مسائل عادی مطرح می‌کردند، و از پیامبر (ص) توضیح می‌خواستند، در مورد تشکیل حکومت اسلامی هیچ‌گونه سؤالی مطرح نکردند.

2- تردیدی نیست که بعثت انبیاء و شریعت اسلام در جهت تحقق بخشیدن به یک سلسله اهداف بوده است. پر واضح است که برای رسیدن به آن اهداف، نیاز به وسایل و ابزار و امکانات فراوانی است که باید در جامعه فراهم گردد و یکی از ضروری‌ترین آنها برنامه‌ریزی و تشکیلات اجرایی و دستگاه‌های حکومتی است.

3- قانون هر قدر کامل و غنی باشد و حتی اگر متکی به وحی الهی هم باشد برای سعادت و اصلاح جامعه کافی نیست. بلکه برای اجرای آن قوانین سعادت‌بخش نیاز به دستگاه حکومتی و اجرایی می‌باشد.

4- ماهیت قوانین اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی اسلام خود دلایلی بر لزوم تشکیل حکومت است، زیرا  ماهیت این مجموعه قوانین متنوع نشان می‌دهد که برای پی‏ریزی یک دولت و اداره تشکیلات سیاسی، اقتصادی و نظامی یک جامعه تشریح گشته است.

5- وحدت اسلامی که بر پایه اخوت و اعتصام به حبل‌الله، مورد تأکید قرآن کریم است، نیازمند به قدرت سیاسی و تشکیلات اجرایی و برنامه‌ریزی درازمدت از طریق یک حکومت مقتدر اسلامی است.

6- سیره علمی پیامبر اسلام(ص) و امیر المومنین(ع) و سایر معصومان، در تشکیل حکومت، این حقیقت را روشن می‌سازد که حیات و بقای شریعت اسلام و اجرای قوانین و دستورهای حیات‌بخش آن، به تشکیل حکومت اسلامی بستگی دارد. (عمیدزنجانی: 155)

پیامبر گرامی اسلام(ص)، پس از تشکیل حکومت در مدینه، خود زمام امور جامعه اسلامی را بر عهده گرفت، حاکمان به مناطق مختلف اعزام کرد، قضاوت را برای داوری نصب کرد، سفرایی نزد روسای قبایل و پادشاهان گسیل داشت و به جمع‌آوری مالیات و سر و سامان دادن به وضع اقتصادی پرداخت. (امام خمینی(ره): 25)

7- دفاع از حریم اسلام، بدون داشتن قدرت و حکومت امکان‌پذیر نیست. از آنجا که دفاع از اسلام و مقابله با تجاوز و نفوذ دشمنان امری واجب و ضروری است، قهراً تشکیل حکومت و داشتن نظم و انسجام و قرار گرفتن فردی لایق و فرمانده‌ای توانا در رأس حکومت لازم است. (امام خمینی (ره)، تحریر الوسیله: 25)

8- حاکم اسلامی باید مالیات، خمس، زکات و ... را جمع‌آوری کند و به مصرف مصالح مسلمانان برساند. این کار مستلزم تشکیلات منظم و منسجم است و اجرای آن جز از طریق استقرار حکومت اسلامی میسر نیست. (پیشین: 32)

9- امر به معروف و نهی از منکر که از اصول عملی و کاربردی اسلام و از مهم‌ترین و عظیم‌ترین فرایض دینی است، اگر اقامه آن برای برچیدن مفسده‌ای، نیاز به جرح و قتل مفسد باشد اجازه امام معصوم(ع) یا مجتهد جامع‌الشرایط و ولی امر مسلمانان لازم است. (امام خمینی (ره)، تحریر الوسیله: 480) از طرف دیگر، اقامه امر به معروف و نهی از منکر در ابعاد وسیع اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، اداری و خانوادگی و به طور کلی از بین بردن مفاسد در سطح جامعه، نیاز به تشکیلات منسجم حکومتی دارد. (پژوهشکده تحقیقات اسلامی: 58)

10- سیادت اسلام و اعلای کلمه حق، تأکید قرآن و سنت بر لزوم حکومت، جامعیت اسلام، جهانی و جاودانی بودن دین اسلام، ضرورت دفاع از کیان اسلام و قوانین مسلمانان، لزوم گسترش عدالت نشر معارف اسلامی، همه و همه دلایل روشنی بر لزوم تشکیل حکومت و دولت در اسلام می‌باشد. (همان: 49)

اهداف و وظایف حکومتی اسلامی

اهداف و وظایف حکومت اسلامی، همان هدف‌های اساسی دین و وظایفی است که با الهام از قرآن کریم، سنت و سیره معصومان(ع) و رهنمودهای امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری در آن راستا، می‌توان خطوط کلی آن را در دو بخش ذیل ترسیم کرد (همان: 87):

بخش اول؛ اهداف:

1- حفظ اسلام و نظام اسلامی:

اولین هدف اساسی در نظام سیاسی اسلام، پاسداری از اسلام و نظام اسلامی است. نمونه عینی آن فدا شدن امام حسین(ع) و یاران باوفای او در قیام خونین کربلاست. و خود حضرت، در آن پیام ماندگار روز عاشورا در گودی قتلگاه فرمود: «ان کان دین محمد(ص) لایستقیم الا بقتلی فیا سیوف خذینی» (امام خمینی(ره): 329)؛ (اگر این‌چنین است که دین محمد پا برجا نمی‌ماند مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا در یابید.)

امام خمینی (ره) می‌فرماید: «حفظ اسلام یک فریضه الهی است؛ بالاتر از تمام فرایض، یعنی هیچ فریضه‏ای در اسلام بالاتر از حفظ خود اسلام نیست...» (امام خمینی(ره)، وصیت‏نامه: 10) ایشان همچنین در وصیت‌نامه       سیاسی الهی خود درباره حفظ اسلام تصریح می‌فرماید: «حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است که انبیای عظام از آدم تا خاتم(ع) در راه آن کوشش و فداکاری جان‏فرسا نموده‏اند ...» (همان)

2- برقراری عدالت اجتماعی:

خداوند متعال، در قرآن کریم، به تصریح یکی از اهداف ارسال پیامبران و نزول کتاب آسمانی را برقراری قسط و عدالت اجتماعی معرفی می‌نماید: «لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» (سوره حدید: 25) (پیامبران مان را با دلیل‌های روشن فرستاده‌ام و با آنها کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم قسط و عدالت را بر پادارند.)

مقام معظم رهبری در همین راستا، استقرار عدالت اجتماعی را از اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی بر شمارد و می‌فرماید: «فوری‌ترین هدف تشکیل نظام اسلامی، استقرار عدالت اجتماعی و قسط اسلامی است. قیام پیامبران و نزول کتاب و میزان الهی برای همین بود.» (مرکز تحقیقات اسلامی: 151)

3- برترین و عالی‌ترین اهداف انبیای الهی، تزکیه، تربیت و تعلیم انسان است:

امام خمینی (ره) همواره بر اصل تعلیم و تربیت و تزکیه انسان‌ها تأکید داشته و آن را از اهداف اساسی حکومت اسلامی به شمار آورده است: «این اشتباه است که ما می‏گفتیم یا می‏گوئیم که رژیم نباشد بس است دیگر، استقلال باشد بس است، آزادی باشد بس است. نخیر، مسئله این نیست. ما همه اینها را فدای انسان می‏کنیم.... همه فدای انسان. انسان وقتی درست بشود همه چیز درست می‌شود». (همان: 158)

بخش دوم؛ وظایف:

1- تأمین امنیت و نظم:

تأمین امنیت از نخستین وظایف هر دولتی به شمار می‏رود. خداوند متعال برای ایجاد امنیت در جامعه اسلامی، حکومت را موظف کرده که انواع نیروهای خود را برای دفاع در برابر دشمن آماد سازد و با ایجاد ترس در دل دشمنان، مانع هجوم آنها به سرزمین‌های اسلامی می‌شود: «واعدو الهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمون نهم الله یعلمهم» (سوره انفعال: 60) (آنچه را می‌توانید از نیرو؛ اسبان سواری برای مقابله با دشمنان آماده کنید؛ تا بدین وسیله دشمنان خدا و خودتان را بترسانید و گروه دیگری را که شما بر دشمنی آنان آگاه نیستند و خدا آگاه است.)

2- اجرای قوانین:

دولت اسلامی وظیفه دارد برای حفظ نظام و جامعه، احکام و حدود الهی را اجرایی کند. امام خمینی(ره) وظیفه پیامبران را اجرای احکام و قوانین شرعی دانسته و می‌فرماید: «وظیفه مهم پیامبران اجرای احکام بوده و قضیه نظارت و حکومت مطرح بوده است». (امام خمینی(ره)، 94)

3- محرومیت‌زدایی:

در حکومت اسلامی، بهتر است مردم از راه موقوفات و صدقات، نیازهای مستضعفان را برطرف سازند ولی اگر این کار انجام نشود، دولت موظف است با گرفتن مالیات و وضع و اجرای قوانین، هزینه نیازمندی‌ها اجتماعی را تأمین نماید. (نوروزی: 109)

امام خمینی(ره) بزرگ‌ترین مسئولیت دولت و نظام را خدمت به مردم، به ویژه قشر مستضعف جامعه، می‌داند: «خدمت گذار باشید... آنی که برای شما مهم است خدمت کردن به همه طبقات، خصوصاً مستضعف‌ها، خصوصاً محرومین که در طول تاریخ محروم بوده‌اند. به این بیچاره‌ها باید خدمت کنید.» (امام خمینی(ره): 204)

ساختار حکومت در اسلام:

اسلام نه به طور کلی مردم را به حال خود رها کرده که هر چه خواستند انجام دهند و نه ساختار تنگ و محدودی را برای حکومت معرفی می‌کند که فقط در شرایط زمانی و مکانی محدودی قابل اجرا باشند. چارچوب کلانی که اسلام ارائه کرده از دامنه و خطوط وسیعی برخوردار است که همه اشکال صحیح و عقلانی حکومت در آن می‌گنجد. به دیگر سخن، اسلام شکل و نوع خاصی را برای حکومت پیشنهاد نمی‌دهد و تکیه آن بر رعایت چارچوب‌های کلی است که ساختار حکومت نباید ناهماهنگ با آن باشد. این مطلب نتیجه این مسئله دقیق علمی و عقلانی است که احکام ثابت و تغییرناپذیر اسلام که برای همه جوامع تا روز قیامت وضع شده‌اند از ساختاری کلان و کلی برخوردارند و در مقابل آنها، احکام جزئی و متغیر، متناسب با شرایط خاص زمانی و مکانی وضع می‌گردند و از جمله احکام متغیر، احکام حکومتی است که در هر زمانی توسط ولی امر صادر و یا امضاء می‌گردد و اطاعت و تبعیت از آن احکام با همان قالب و شکلی که دارند واجب است. (پیشین: 114)

 

منابع و پی نوشت‏ها

1- مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 127؛ صحاح الغه، ج 4 ، ص 1902.

2- نگرش بر فلسفه سیاسی اسلام، دارا بکلایی، ص 55.

3- نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص 98 و 153.

4- همان، ص 165.

5- قرآن کریم، سوره مبارکه روم، آیه شریفه 30.

6- فقه سیاسی، عباسعلی عمید زنجانی، جلد دوم، ص 155- 171.

7- ولایت فقیه، امام خمینی (ره)، ص 25.

8- ترجمه تحریر الوسیله، امام خمینی (ره) ج 2، ص 285.

9- ولایت فقیه، امام خمینی(ره) ص 32.

10- تحریر الوسیله، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 480.

11- نظام سیاسی اسلام و رهبری دین در عصری غیبت، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص 58.

12- همان، ص 49 57.

13- ر.ک: نظام سیاسی اسلام و رهبری دینی و عصر غیبت، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، ص 87 103.

14- صحیفه امام، ج 15، ص 329.

15- وصیت‌نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره) ، ص 10.

16- قرآن کریم، سوره مبارکه حدید، آیه شریفه 25.

17- نسل کوثر، مرکز تحقیقات اسلامی، ص 151.

18- صحیفه امام ، ج 8، ص 66.

19- قرآن کریم، سوره مبارکه انفعال، آیه شریفه 60.

20- حکومت اسلامی، امام خمینی(ره)، ص 94.

21- نظام سیاسی اسلام، محمدجواد نوروزی، ص 109.

22- صحیفه نور، ج 21، ص 204.

23- نظام سیاسی اسلام(پیشین)، ص 112 114.

 

 

 

 



[1]- دکترای مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۰

نظام سیاسی و دولت اسلامی

نظام سیاسی و دولت، لازمه زندگی اجتماعی و زندگی سیاسی است؛ زندگی سیاسی بدون نظم عمومی و فردی ممکن نیست. دولت به وجود می‌آید تا این نظم را بر قرار نماید. برای برقراری نظم لازم است کاربرد انحصاری قدرت در اختیار دولت قرار گیرد؛ همچنین دولت مجاز باشد قوانین عام و فراگیر را به مرحله اجرا بگذارد. (لک‏زایی: 163)

نظام سیاسی مجموعه منسجمی از کنش‌ها و واکنش‌ها است که برای تربیت انسان و دستیابی وی به هدف با استفاده از ابزار مشروع در جامعه طراحی شده است. اسلام با توجه به ترسیم هدف و مبانی غنی و اصول و قواعد کلی اداره جامعه، نظام سیاسی مخصوص به خود دارد که از سایر نظام‌های سیاسی متمایز است. (نوروزی: 15-17) از آنجا که نظام سیاسی اسلام با توجه به جهان‌بینی مورد پذیرش اسلام طراحی شده است، ما نمی‌توانیم در چارچوب مکتب اسلام، یک نظام سیاسی منهای اعتقاد به مبدأ و معاد را مطرح کنیم. آری در مکتب‌هایی که دوام و بقای آدمی را محدود و منحصر به زندگی کوتاه این جهان می‌نمایند، نظام سیاسی و حقوقی که عرضه می‌کنند فقط درصدد تحصیل مصالح جمعی انسان‌هاست تا در این دنیا یک زندگی آسوده، بی‌دغدغه برای اعضای جامعه خویش فراهم آورند. اما اسلام که در ورای زندگی این جهان به حیات اخروی قائل است، نظام سیاسی خاصی دارد که با نظام اخلاص، حقوقی و اجتماعی اسلام هماهنگ است. (مصباح: 45)

نظام سیاسی اسلام، خرده نظامی از مکتب اسلام است که باید در تعامل با دیگر نظام‌های حقوقی، اجتماعی و اخلاقی اسلام باشد و همه یک هدف اساسی را که کمال انسان و قرب الهی است، تعقیب نمایند. نتیجه آن که اولاً اسلام مکتبی است جامع و کامل که با سوق دادن انسان‌ها به سوی کمال لازم نائل می‌آید که به طور هماهنگ در تمامی ابعاد رشد کند. اسلام همان قدر که به علم، تخصص، فقه و اجتهاد بها می‌دهد، به مسایل اخلاقی و معنوی نیز بها می‌دهد.

ثانیاً احکام اسلام از جاودانگی برخوردار است. قرآن کریم، اسلام را آیینی منطبق و همسو با فطرت و نظام آفرینش می‌داند. «فاقم وجهک للدین حنیفاً». (سوره روم: 30) بنابراین آن بخش از قوانین که بر اساس فطرت تنظیم شده است، ثابت و غیرقابل تغییر می‌باشد. البته باید توجه داشت که در اسلام احکام متغییری وجود دارد که تابع شرایط زمانی و مکانی است و تشخیص آن بر عهده حاکم اسلامی می‌باشند. (مصباح: 7)

اهمیت بحث از نظام سیاسی اسلام

 ضمانت حفظ و بقای اسلامیت یک نظام سیاسی به این است که در دو ساحت قانون‌گذاری و اجرا، اصول و ارزش‌های اسلامی حاکمیت داشته باشد. بی‌شک برای آن که نظام اسلامی در جامعه به دقت پیاده گردد، ضروری است تلاش وافری در روشنگری ابعاد سیاسی اسلام داشته باشیم تا افراد جامعه تصویر صحیح مختلف عمیق و دقیقی از حکومت اسلامی داشته باشند و بتوانند به مدد آن، در مقابل مکاتب و نظریه‌های مختلف، از اندیشه اسلامی دفاع کنند و انقلاب و نظام اسلامی در قالب شعار عرضه نگردد.

عدم شناخت صحیح مردم و نیز پای بند نبودن آنها به اندیشه‌ها و ارزش‌های اسلامی موجب انحراف می‌گردد و به تدریج پایه‌های نظام اسلامی سست خواهد شد و هیچ ضمانتی برای بقای آن در درازمدت وجود نخواهد داشت؛ اگر نامی هم از اسلام برده شود ولی محتوا و حقیقت آن فراموش خواهد شد.

این تجربه‌ای است که درصد اسلام، جامعه اسلامی شاهد آن بوده است؛ یعنی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) طولی نکشید که نظام الهی و اسلامی، به یک حکومت طاغوتی و سلطنتی اموی و عباسی تبدیل شد و فقط نامی از اسلام وجود داشت؛ به گونه‌ای که عقاید اسلامی دست‌خوش انحراف گردید و ارزش‌های اسلامی در جامعه فراموش شد. اینک پس از سپری شدن چهار قرن، انقلاب دیگری بر اساس الگوی انقلاب الهی پیامبر اکرم(ص) شکل گرفته است، از این رو باید توجه داشت همچنان که انقلاب پیامبر اکرم(ص) از آفات مصون نبود و طولی نکشید که عملاً انحرافاتی در جامعه پدید آمد، انقلاب اسلامی هم مصونیت قطعی ندارد، مگر آن که از گذشته عبرت بگیریم و در مقابل آسیب‌ها و تهدیدها، مقابله و مقاومت نماییم تا از نظام اسلامی پاسداری کنیم. (نوروزی: 17-18)

در نگاهی به جریان همیشگی رویارویی حق و باطل در طول تاریخ، می‌توان دریافت که تنها کسانی که در مقابل جریان باطل و طاغوت‌ها ایستاده‌اند پیامبران و رهبران الهی و پیروان آنها بوده‌اند. در تاریخ معاصر و پس از جنگ جهانی دوم، دو قطب قدرت سرمایه‌داری و مارکسیستی به وجود آمد و درصدد محو اندیشه اسلامی بودند. ولی اواخر قرن بیستم، با پیروزی انقلاب اسلامی مواجه شدند و تمامی توطئه‌های نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی آنها نتوانست این انقلاب بزرگ و نظام اسلامی را از پای در آورد. از این رو استکبار جهانی با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم خود در بلندمدت به نابودی نظام اسلامی چشم امید بست. و در این راستا تلاش کرد تا از راه‌های گوناگون اندیشه‌های مادی و لیبرالی را در جامعه رواج دهد بنابراین در این عصر با گرایش‌های گوناگون در زمینه سیاسی مواجه می‌شویم. در همین خصوص باید برای مقابله با تهاجم فرهنگی و جنگ نرم دشمن و ایده‌ها و نظریه‌های آنها مباحث نظری حکومت و سیاست از دیدگاه اسلام توجه کنیم و به تبیین آن بپردازیم. (پیشین: 36)

هدف اساسی نظام سیاسی اسلام

 همه نظام‌های سیاسی در این مسئله اتفاق نظر دارند که می‌بایست یک مطلوب نهایی داشته باشند. در این راستا اهداف تمامی نظام‌های سیاسی به رغم اختلاف‌هایی که دارند تأمین مصالح اجتماعی در دنیا است. اما آنچه اسلام را از سایر نظام‌های سیاسی ممتاز می‌سازد این است که از دیدگاه اسلام، این امر هدف متوسط نظام سیاسی قلمداد می‌شود و هدف نهایی نظام سیاسی اسلام به تبع سایر ابعاد مکتب اسلام، رسیدن به سعادت که همان تکامل نفس انسان و تقرب به درگاه الهی است، می‌باشد. حال وقتی سعادت را هدف نهایی نظام سیاسی اسلام در نظر بگیریم، اهداف متوسطی در این راستا قابل ذکرند که می‌توان از احقاق حق، بسط عدالت، آزادی‌های مشروع، تعلیم و تربیت، ایجاد بستری مناسب برای رشد و تعالی معنوی یاد کرد. (نوروزی: 20)

در اصل یکصد و پنجاه و چهارم قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران آمده است که: «جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‏شناسد...» (قانون اساسی ج.ا.ا)

سعادت انسان که مهم‌ترین هدف نظام سیاسی اسلام است، تکامل انسان یعنی قرب الهی است. سایر اهداف از قبیل حاکمیت دین و قوانین الهی بر اجتماع، اجرای مقررات شریعت، استقرار و تحقق امنیت فردی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی عبادت پروردگار و نفس شرک و جهالت و هواهای نفسانی و خدمت به هم نوعان همه و همه کمک کننده آن هدف مهم است، چرا که هدف از آمدن پیامبران الهی و رهبری الهی و تحقق نظام دینی، تربیت و تهذیب انسان برای رسیدن به مقام قرب است. از این خداوند در قرآن می‌فرماید: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه» (سوره انشقاق: 6) (ای انسان تو با کوشش و تلاش پی گیرت در عبادت و خدمت، سرانجام به ملاقات با پروردگارت خواهی رسید.)

با توجه به آن چه گفته شد؛ هدف نظام سیاسی اسلامی قضاوت با دیگر نظام‌ها است. البته نظام سیاسی اسلامی در برخی سازوکارها با دیگر نظام‌های سیاسی اشتراک دارد. از قبیل تأمین امنیت، رفاه، نظم، بهداشت، گسترش تعلیم و تربیت و سایر امور به زندگی دنیوی. اما تفاوت آنجاست که نظام اسلامی موظف است زمینه‌های عبادت را فراهم کند. نظام اسلامی، امنیت، نظم، رفاه، بهداشت و تعلیم و تربیت را برقرار و تأمین می‌کند تا مردم بدون مشکلی به عبادت خداوند متعال بپردازند: «الذین ان مکنا هم فی الارض اقاموا الصلاه» (سوره مبارکه) (مؤمنان کسانی هستند که اگر به قدرت دست یابند، نخستین کارشان اقامه نماز است.)

سازوکارهای نظام سیاسی اسلام

سازوکار نظام سیاسی اسلام آن گونه خدمت و وظیفه‌ای است که اگر نظام سیاسی، اسلامی نباشد انجام نخواهد شد. از این جهت می‌توان گفت که از نظر امام خمینی(ره) سازوکار اساسی نظام سیاسی اسلام، زمینه سازی برای تقرب به خداوند و هدف از تشکیل نظام و دولت، تقرب و تعالی است. اهداف دیگری مثل اجرای احکام اسلام و یا تحقیق عدالت از اهداف میانی به حساب می‌آیند. به خاطر همین سازوکارهاست که دولت اسلامی در مقایسه با دولت‌های سکولار و غیر دینی باید واجد ویژگی‌های خاصی باشد که می‌توان به مهم‌ترین آنها اشاره کرد:

1- در دولت دینی، رئیس دولت به عنوان پیامبر و امام یا ولی فقیه، از جانب خداوند متعال تعیین می‌شود. اما در دولت‌های غیر دینی چنین نیست. البته دولت دینی رضایت مردم مؤمن را به همراه دارد.

2- منشأ مشروعیت الهی رهبر و رئیس دولت دینی ایجاب می‌کند که دولت دینی در چارچوب احکام مستقر شده و عمل کند. دولت‌های غیر دینی یا بر عقل و خرد بشری استوارند و یا بر خواسته‌ها و تمایلات حاکمان و یا هر دو.

3- اطاعت از حاکمان در دولت دینی واجب شرعی است. (لک‏زایی: 184) بنابراین در قرآن کریم می‌خوانیم:

«فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و سلموا تسلیما» (سوره مبارکه) (نه چنین است! سوگند به خدای تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نیستند، مگر آن که در خصوص خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه به هر حکمی که کنی هیچ اعتراضی در دل نداشته و کاملاً از جان و دل تسلیم فرمان تو باشند.

در حالی که اطاعت از حاکمان غیر دینی بر مؤمنان واجب نیست و بلکه در فرض اولیه حرام است. (صدر: 226-246)

4- معارضه یا رئیس دولت دینی عنوان «بغی» ، «محاربه»، «نفاق» و ... را به خود می‌گیرد و موجب عقوبت‌های شرعی و اخروی خواهد شد، بر خلاف معارضه با دولت‌های سکولار و غیر دینی. زیرا از منظر دینی، معارضه با دولت‌های ضد دینی مستلزم پاداش است.

5- قوانین دولت دینی برخاسته از قرآن و احادیث و ضامن سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها است، بر خلاف قوانین دولت‌های غیر دینی.

وظایف حکومت‌ها به طور کلی دو بعد دارد: یکی مربوط به وظایف مادی، دنیایی، اقتصادی و معیشتی حکومت‌هاست، که این مسئله میان تمام دولت‌های دینی و غیر دینی مشترک است. بخش دیگر مربوط به مسایل ارزشی و معنوی است که همین اهداف معنوی به اهداف مادی نیز رنگ و جهت می‌بخشد و آنها را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. (لک‏زایی: 168-170)

تفاوت نظام سیاسی اسلام با دیگر نظام‌ها

مشروعیت در نظام سیاسی اسلامی با دیگر نظام‌های غیر دینی تفاوت اساسی و ماهوی دارد و با هیچ یک از نظام‌های دیگر قابل مقایسه نیست. در نظام اسلامی، مشروعیت دارای مفهومی ترکیبی و پایه‌ای است که با وجود همه عناصر آن، می‌توان از مشروعیت مردم‏سالار دینی و کارگزاران آن سخن گفت.

درباره نظام سیاسی اسلام در مقایسه با مردم‌سالاری به عنوان شیوه حکومت، باید گفت اسلام، مردم‌سالاری را در حیطه قانون‌گذاری قبول ندارد. یعنی اسلام رأی اکثریت را معتبر و لازم الاتباع نمی‌داند؛ چون اسلام در عرصه‌های مختلف کشورداری، قانون صریح دارد و اجازه رسمیت یافتن قوانین مخالف حکم قطعی قرآن را نمی‌دهد. در اسلام قانون از طرف خداوند یا از سوی کسانی که از جانب خدا مجاز باشند وضع می‌گردد. پس قانون‌گذاری در حکومت اسلامی در چارچوب شرع مقدس اسلام است.

مردم‌سالاری در حیطه اجرا -که به معنای نقش مشارکت مردم در تعیین مجریان و قانون‌گذاران با رعایت موازین اسلامی پذیرفته شده است. مردم‌سالاری در حیطه قضا نیز شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با اسلام دارد. مردم‌سالاری بر مبنای خاستگاه سکولاریسم که در آن دین هیچ نقشی در امور جامعه ندارد با اسلام سازوکاری ندارد.

نظام سیاسی اسلام برای نظام‌های آریستوکراسی که طرفدار حاکمیت طبقه ممتاز اشراف است و مبتنی بر نژاد، خون و اصل و نسب برتر می‌باشد نیز به هیچ عنوان حق حاکمیت قائل نمی‌باشد. اسلام با آن که انسان‌ها را از نظر استعداد، لیاقت و دیگر توانایی‌های روحی و جسمی یکسان نمی‌داند، ولی این‌گونه نابرابری‌ها را سبب امتیاز نمی‌داند. پیامبر اکرم(ص) در خطبه‌ای پس از انجام مناسک حج، به طور رسمی درباره الغای تبعیضات نژادی فرمود:

«الناس فی الاسلام سواء، الناس طف الصاع لآدم و حواء لافضل عربی علی عجمی ولا عجمی علی عربی الا بتقوی الله... » (یعقوبی: 110) (مردم در اسلام برابرند. مردم در حکم دو کفه ترازویند که از آدم و حوا پدید آمده‌اند، از این رو، عرب بر عجم و عجم بر عرب ممتازتر شناخته نشده است؛ مگر به تقوای الهی... .»

نظام سیاسی اسلام در مقایسه با نظام‌های تئوکراسی که دارای اشکال متفاوت و متنوعی می‌باشد، نیز اختلاف نظرهایی دارد. در بسیاری از این نظام‌ها که اعتبار و مشروعیت خود را به خداوند استناد می‌دهند انحراف‌ها، اوهام و خرافاتی صورت گرفته است که با دیدگاه  اسلام سازگاری ندارد. باید توجه داشت که تنها استناد مشروعیت و قانونی بودن یک چیز به اراده الهی کافی نیست؛ چون بر اساس جهان‌بینی توحیدی، همه چیز در جهان هستی در نهایت به خداوند بر می‌گردد؛ خداوند برای حکومت‌های مشروع، معیارها و ملاک‌های مشخصی را تعیین کرده است. هر گاه حکومت‌ها مطابق آن تشکیل شوند از اعتبار و مشروعیت برخوردارند. در غیر این صورت، حکومت‌ها غیرقانونی و غیر معتبر خواهند بود. (طوسی: 231-232)

نظام سیاسی اسلام با نظام‌های توتالیتاریسم و دیکتاتوری نیز مخالفت اساسی دارد. در نظام اسلامی، حاکمیت کسی قابل قبول است که دارای ویژگی‌های مورد نظر اسلام باشد و با موازین شرعی هماهنگ بوده و از راه‌های مشروع قدرت را در دست گیرد. (پژوهشکده تحقیقات اسلامی: 123-135)

 

منابع

1- قرآن کریم.

2- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.

3- پژوهشکده تحقیقات اسلامی، نظام سیاسی اسلام و رهبری دینی در عصر غیبت.

3- تاریخ یعقوبی.

4- صدر، محمدباقر، سنت‏های تاریخ در قرآن.

5- طوسی، خواجه نظام‏الملک، سیاست‏نامه.

6- لک‏زایی، نجف، درآمدی بر مستندات قرآنی فلسفه سیاسی امام خمینی(ره).

7- مصباح، محمدتقی، حقوق و سیاست در قرآن.

8- _________ ، نظریه سیاسی اسلام.

8- نوروزی، محمدجواد، نظام سیاسی اسلام.



* دکترای مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۴۹

سیاست الهی و غیر الهی

در تعریف صحیح سیاست که به معنای آیین کشورداری است، نوعی قداست نهفته است و بر خلاف پندار رایج در غرب، با نیرنگ و فریب داد دیگران توأم نیست. بنابراین می‌توان گفت دو تلقی از سیاست وجود دارد؛ نخست رویکرد منفی از سیاست است. این نگرش ناشی از آثار برخی نویسندگان آغاز عصر نوزایی در غرب، مانند «ماکیاولی» می‌باشد. علاوه بر این، عملکرد و رفتار حاکمان ظالم و مستبد در طی قرن‌های پیشین نیز تأثیر زیادی در القای این برداشت داشته است، البته در اسلام این برداشت از سیاست مورد پذیرش نیست. نگرش دوم با تلقی مثبت از سیاست همراه است. در این رویکرد، حاکمان بر مبنای مصالح مادی و معنوی، مدیریت جامعه را بر عهده دارند. اگر به کاربرد واژه سیاست در منابع اسلامی نظر بیفکنیم، در می‌یابیم که در اسلام، سیاست امری مقدس است و معصومین(ع) برای تأمین سعادت بشر از سوی خداوند متعال به رهبری و زعامت سیاسی جامعه برانگیخته شده‌اند. در واقع رهبریِ سیاسی یکی از شئون امامت در نگاه شیعی است و در احادیث شیعه سیاست، بنیان حکومت و کشورداری معرفی شده است. بنابراین در حکومت ایده‏آل اسلامی، رهبریِ جامعه به معصوم(ع) اختصاص دارد. همچنین یکی از اوصاف امامان شیعه در زیارت جامعه کبیره «ساسته العباد» معرفی شده است. در عصر غیبت امام عصر(ع) نیز فقط پیروان راستین ائمه اطهار(ع) و جانشینان به حق آنها شایستگی هدایت سیاسی و دینی جامعه را بر عهده دارند.

سیاست از دیدگاه نظریه‌پردازان مغرب زمین در رابطه با «قدرت و دولت» به منظور دستیابی جامعه به امنیت و رفاه خلاصه می‌شود. این دیدگاه که بر پیش‌فرض‌های معرفت‌شناختی و هستی‌شناسی خاصی استوار است، محصول گسترش آراء صاحب نظران پس از دوران نوزایی در غرب است و در نظام سیاسی اسلام که بر اساس اصل توحید بنا نهاده شده است، جایگاهی ندارد. در همین رابطه، امام خمینی(ره) چنین می‌فرماید: «این سیاست (اداره امور دنیوی) یک بُعد از سیاستی است که برای انبیاء بوده است، برای اولیا و حال برای علمای اسلام. انسان یک بعد ندارد، جامعه یک بعد ندارد، انسان فقط یک حیوان نیست که خوردن و خوراک همه شئون او باشد. سیاست‌های صحیح، اگر هم باشد امت را در یک بعد هدایت می‌کند و راه می‌برد و آن بعد حیوان است. این سیاست یک بعد ناقص است از سیاستی که در اسلام برای انبیاء و اولیا ثابت است.» (صحیفه نور، ج 1: 239)

ایشان همچنین ضمن بیان خاطرات زندان خود می‌فرماید: «آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را ببرم گفت: آقا سیاست عبارت است از «دروغ گفتن»، «خدعه»، «فریب» و خلاصه «پدرسوختگی» و آن را شما برای ما بگذارید .... گفتم از اول ما وارد سیاست که شما می‌گویید نبوده‌ایم.» (همان: 65)

رابطه دین و سیاست

در موضوع رابطه دین با سیاست، سه نظریه مطرح شده است:

1- نظریه «سکولاریسم» که بر اصالت دنیا و جدایی دین از سیاست بنا شده است و بنیادهای فکری آن بر انسان‌مداری با تکیه بر عقل انسان، علم محوری، تساهل و تسامح، سنت ستیزی، نسبیت و قرارداد اجتماعی استوار است. (نوروزی: 50-53)

2- نظریه «تضاد» که نه تنها هر گونه رابطه‌ای را بین دین و سیاست انکار می‌کند، بلکه سیاست را در تضاد و تباین کلی با مفاهیم دینی، به ویژه دین اسلام می‌داند. از این منظر، تقدس و معنویت در دوری از سیاست و حکومت است، زیرا سیاست در پی فریب، خدعه و کسب قدرت از هر راهی است. (حاجی صادقی: 38-39)

3- نظریه «تلازم دین و سیاست»، به این معنا که هر کدام بدون دیگری تحقق و کمال نخواهد یافت، دین به سیاست جهت می‌دهد و سیاست، دین را جلو می‌برد. (جمشیدی: 213-214) دین برای تحقق عملی و حفظ و کمال خود نیاز به سیاست دارد. سیاست بخشی از هدایت کلی و فراگیری است که دین تضمین کننده آن است. اسلام منهای احکام اجتماعی و سیاسی‌اش اسلام نخواهد بود. (پژوهشکده تحقیقات اسلامی: 28)

در همین رابطه امام خمینی(ره) می‌فرماید:

«وَالله اسلام همه‏اش سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده‏اند...» (صحیفه نور، ج 5: 270) ایشان در بیانی دیگر فرموده‏اند: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونی که سیاست دارد. این نکته برای هر کس که کم‏ترین تدبری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند آشکار می‌گردد. پس هر که را گمان به این برود که دین از سیاست جداست، نه دین را شناخته است و نه سیاست را.» (همان: 77-78)

دلایل عدم جدایی سیاست از اسلام

این دلایل عبارتند از: ماهیت دستورات دین مبین اسلام و احکام، معارف و اهداف آرمانی آن. (امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، ج 1: 234) همچنین سیره سیاسی پیامبر اکرم(ص) و سایر رهبران دینی، به ویژه سیره امیرالمؤمنین(ع) (امام خمینی(ره)، کشف‌الاسرار: 238) و نیز اهتمام دین بر اجرای احکام الهی به خصوص تأکید فراوان اسلام بر فریضه امر به معروف و نهی از منکر. (حر عاملی: 308)

بنابراین، دین علاوه بر تشریح امور عبادی و اخلاقی و اصول حاکم بر نظام اجتماعی، از تبیین مسایل سیاسی–اجتماعی فروگذار نکرده و در حیطه خانواده، ازدواج، تربیت فرزند، تجارت، قراردادها، قوانین مدنی، اجرایی و بین‌المللی و ....  حکم و دستورالعمل دارد. امام خمینی(ره) دین و سیاست را در این حد می‌دانست به گونه‌ای که حکومت را فلسفه عملی فقه در اداره انسان، از گهواره تا گور بر شمرد. (نوروزی: 27) از منظر حضرت امام خمینی(ره)، فراتر از رابطه دین و سیاست، عینیت دین و سیاست مورد توجه می‌باشد. ایشان حتی بر سیاسی بودن احکام اخلاقی اسلام هم تأکید دارد و می‏فرمایند: «اسلام احکام اخلاقی‌اش هم سیاسی است، همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است.» (صحیفه نور، ج 13: 23)

فهم نادرست از اسلام و رابطه آن با سیاست، یکی از موانع جدی بر سرِ راه مبارزات حضرت امام(ره) و امت اسلامی با ستمگران بود. بنابراین امام خمینی(ره) ناگزیر بود از سویی با دیدگاه‌های دین‌ستیزان اعم از رژیم پهلوی و غرب‏گرایان و سکولارها برخورد انتقادانه داشته باشد و از سوی دیگر نادرستی دیدگاه متحجران و مقدس‌مآبان و مدعیان حفاظت از دین و معنویت را آشکار سازد. (لک‏زایی: 53-55) سیاست چه در بعد عملی و چه در بعد نظری باید بر مبنای دین باشد. هدف از بعثت پیامبران الهی، پیوند دین و سیاست است و دنیا به مثابه راهی برای رسیدن به آخرت محسوب می‏شود. بنابراین، این دو مقوله مستقل از یکدیگر نیستند. (پژوهشکده تحقیقات اسلامی: 17)

مبانی اندیشه سیاسی در اسلام

قرآن ریشه اصلی تفکر سیاسی در اسلام است؛ قرآن کریم ضمن طرح و شرح مبانی اندیشه‌های سیاسی، اعتقادی و عمل به این مبانی، آن را جزئی از قلمرو وسیع ایمان و آموزه‌های اسلام و گوشه‌ای از حیات یک مسلمان می‌شمارد؛ به گونه‌ای که در تفکر قرآنی، تفکیک اندیشه و عمل سیاسی از ایمان و اسلام و زندگی مسلمانان امکان‌پذیر نیست.

شایان ذکر است که تفکر سیاسی در قرآن به عنوان هسته مرکزی حیات سیاسی یک مسلمان متعهد، بسی از مفهوم تحزب (حزب گرایی) فراتر است و از قیود منفی که معمولاً دامن‌گیر احزاب سیاسی می‌گردد مبراست. فرد مسلمان صرفاً به دلیل ایمانش و تعهدی که در برابر اسلام، خدا و فرمان‌های او دارد به اندیشه و عمل سیاسی گرایش می‏یابد و نسبت به آن احساس وظیفه می‌کند و خود را در تحقق بخشیدن به آرمان‌های سیاسی اسلام مسئول می‌بیند.

در جهت آشنایی اجمالی با کلیات مبانی اندیشه سیاسی اسلام در قرآن، توجه به نکات ذیل راهگشا می‌باشد:

1- از دیدگاه قرآن، انسان خلیفه خدا در روی زمین و عهده‌دار استقرار حاکمیت خدا و وارث نهایی زمین و حکومت در آن است. انسان موظف است خصایص و شرایط لازم را برای احراز این مسئولیت بزرگ کسب نماید و از همه امکانات مادی و معنوی که خدای جهان در اختیارش نهاده است بهره گیرد.

2- قرآن، انسان‌ها را مجموعه‌ای همگرا و همگون و متشکل، و چون کاردانی منسجم و در حال حرکت به سوی مقصد واحد، تلقی می‌کند و او را به یک سازمان‌دهی فراگیر دعوت می‌نماید.

3- هدایت و رهبری انسان به دلیل پیچیدگی آفرینش انسان و مسائل مربوط به هدایت و سعادت او، جز از راه گزینش الهی امکان‌پذیر نیست. این برگزیدگانِ الهی هستند که کاروان امت بشری را سامان می‌دهند و به طور حکیمانه آن را به سوی سعادت حقیقی‌اش راهبری می‏کنند.

4- از دیدگاه قرآن کریم آیین اسلام، جهان شمول و جاودانه است و رسالت گسترش آن بر عهده همه مسلمان‌هاست، و هدف آرمانی همه فعالیت‌های سیاسی جامعه اسلامی پیروزی نهایی اسلام است. کلیه سیاست‌گذاری‌ها باید همسو با این آرمان و موجب رسیدن به این هدف متعالی انجام پذیرد. نقشی که این اصل در فلسفه سیاسی اسلام و تبیین سیاست‌های کلی حکومت و دولت اسلامی دارد بسیار عمیق و نیازمند به برنامه‌های دراز مدت و عملیات مرحله‌ای به هم پیوسته است.

5- از دید قرآن، خداوند انسان را در برابر هدایت حکیمانه‌اش که در بعثت انبیاء (ع) تجلی نموده، آزادی اعطا کرده است؛ به این معنا که او در عین موظف و مسئول بودن در برابر آینده‌اش، در انتخاب آن آزاد است. زیرا انسان موجودی با ادراک و قدرت تشخیص می‌باشد. از این رو مسئولیت خواهی از او باید بر اساس انتخاب باشد.

6- مراعات کلیه حقوق ناشی از کرامت انسانی و کار و تلاش وی در زندگی از اصولی است که قرآن بر آن تأکید دارد و ناگفته پیداست که بخش قابل توجهی از حیات سیاسی انسان به این اصل بستگی دارد.

7- در کلیه فعالیت‌های حیاتی، از آن جمله سیاست و حکومت، تعقل و تجربه دو پایه اساسی اندیشه و عمل است که انسان‌های مؤمن در پرتو وحی و قوانین الهی از این دو موهبت استفاده وافر می‌برند.

8- قرآن یکی از خصلت‌های بارز جامعه با ایمان را حرکت و عمل بر اساس تبادل و شور و تصمیم‌گیری مشترک معرفی می‌کند؛ و پیامبران را نیز دعوت می‌کند که در کارهای اجتماعی از این شیوه پیروی نماید.

9- قرآن کریم تحت عنوان «امر به معروف و نهی از منکر» مسئولیت همگانی را جزئی از فرایض اجتماعی قرار داده و یکی از مبانی اندیشه سیاسی و ارکان حیات سیاسی مسلمانان تلقی کرده است. این اصل قرآنی موجب شده است که فعالیت سیاسی، جزئی غیر قابل تفکیک از مجموعه تلاش‌های زندگی اجتماعی هر مسلمان باشد و او را در تعیین سرنوشت جامعه شریک سازد.

10- حاکمیت در جامعه بشری، حقی است الهی که از ربوبیت و هدایت خداوندی ناشی می‌شود، و جز او کسانی که از جانب وی مجازند، حق حکومت و زمامداری مردم را ندارند.

11- دو واژه «حزب‏ا...» و «جندا...» با مفهوم سیاسی گسترده‌ای که دارد نشانگر تشکیلات سیاسی و نظامی در جامعه اسلامی است که بدون آنکه به گروه و تفکر خاصی در جامعه اسلامی وابسته باشد، همه جامعه سیاسی اسلامی را می‌پوشاند.

12- قرآن کریم تا آنجا که پیامد خطرناک و فریبی به دنبال نداشته باشد، به صلح گرایی توصیه کرده است.

13- همچنین توجه به موارد ذیل که به طور فهرست‏وار عبارتند از: حل مسالمت‌آمیز اختلاف‌های بین‌المللی، قبول پناهندگی، پاسداری از امنیت، احترام به قراردادها و وفای به عهد، احتیاط در برخورد با دشمن، سازش‌ناپذیری در برابر دشمن، نفی سلطه بیگانه و استبداد، مبارزه مسلحانه در راه خدا، اصل مشارکت و تعاون در فعالیت‌های سیاسی، استضعاف زدایی، نفی استکبار و پرهیز از وابستگی به آن، بر پایی و گسترش عدالت و نفی تبعیض، ظلم زدایی و ... . (عمید زنجانی: 125-145)

 

 

منابع

1- امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، ج 1.

2- ________ ، کشف‌الاسرار.

3- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18.

4- پژوهشکده تحقیقات اسلامی، نظام سیاسی اسلام و رهبری دینی در عصر غیبت.

5- جمشیدی، محمدحسین، اندیشه سیاسی امام خمینی(ره).

6- حاجی صادقی، عبدا...، فلسفه نظام سیاسی در اسلام.

7- صحیفه نور، ج 1و 13.

8- عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی.

8- نوروزی، محمدجواد، فلسفه سیاست.

9- _________ ، نظام سیاسی اسلام.

10- نجف زایی، درآمدی بر مستندات قرآنی فلسفه سیاسی امام خمینی (ره).

 



[1]- دکتری مدیریت راهبردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۴۸

مقام معظم رهبری سال 1392 را به عنوان سال "حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی" نام‏گذاری نمودند. حماسه سیاسی و اقتصادی در شرایط حساس کنونی نقطه عطفی است که می‏تواند انقلاب اسلامی و منافع ملی نظام مقدس جمهوری اسلامی را در مقابل توطئه‏های استکبار جهانی بیمه نماید. می‏توان این نام‏گذاری را از سوی امام خامنه‏ای (مدظله العالی) به عنوان راهبردی کلان در حوزه سیاسی و اقتصادی دانست که نقشه راه و مسیر حرکت مسئولان سیاسی و همه مردم را به خوبی روشن می‏سازد.

بصیرت سیاسی و فهم دقیق و صحیح فرهنگ دینی و سیاسی می‏تواند حضور و مشارکت سیاسی عموم مردم را در عرصه‏های عدالت و پیشرفت از یک‏سو و مقابله و مقاومت در مقابل دسیسه‏های دشمنان داخلی و خارجی را از سوی دیگر بیش از پیش فراهم سازد. حضور اگاهانه مردم در عرصه‏های سیاسی همراهی و همکاری ملت با دولت و حفظ و انسجام ملی در شرایط مختلف به ویژه در شرایطی که ملت سرافرازمان با شدیدترین تحریم‏های اقتصادی و تهدیدهای سیاسی دشمنان مواجه هستند بسیار مهم و از لوازم مشارکت سیاسی است.

اکنون پس از پشت سر گذاشتن یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران با موفقیت کامل و با مشارکت فعال و گسترده همه گروه‏ها و آحاد مردم عزیز در فضایی امن و آرام به عنوان یک گام مهم در تحقق حماسه سیاسی وقت آن فرا رسیده است که با گام‏های استوار و محکم برای ادامه این مسیر عزت و سعادت، بیش از پیش اهتمام ورزیم و برای موفقیت‏های روزافزون، بر بصیرت سیاسی و شناخت عمیق اندیشه سیاسی اسلام به عنوان مبنای حرکت، به شایستگی به کوشیم. سلسله نوشتاری که تقدیم می‏شود درآمدی است در این راه مقدس.

تعریف و مفهوم سیاست

واژه سیاست ریشه در زبان عربی دارد و از "ساس، یسوس" اخذ شده است. این کلمه در زبان عربی به معانی مختلفی به کار رفته است.(1) از جمله به معنای امر و نهی کردن مردم، مالک و صاحب اختیار مردم(2)، اصلاح کردن، سرپرستی و تدبیر(3)، آمده است. همچنین در فرهنگ فارسی کلمه سیاست به معنی حکم راندن بر رعیت، اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، عدالت و داوری آمده است.(4) اما آنچه امروزه از معنای سیاست فهمیده می‏شود مسائلی نظیر مدیریت کلان کشور، حکومت‏داری، اداره بهتر جامعه، هدایت، عدالت و رعایت مصالح جامعه و روابط بین‏الملل و سیاست خارجی می‏باشد.(5)

سیاست و جایگاه آن در قرآن

واژه سیاست در قرآن کریم ذکر نشده اما معانی و مفاهیم سیاسی در قرآن کریم به کار رفته است. واژه‏ها و مفاهیمی در قرآن کریم به کار رفته است که راهنمایی برای بیان اندیشه سیاسی در قرآن کریم است. برخی از این واژه‏ها عبارت است از: امت، رسول، فرستاده، طاغوت، ظالم، عادل... همچنین مفاهیمی مانند نفی استکبار، مبارزه حق و باطل، حقوق انسان‏ها، آزادی تؤام با مسئولیت، کار شورایی، مسئولیت همگانی، نفی بیگانه و استبداد، صلح‏گرایی و...(6) تردیدی نیست که قرآن کریم، بسیاری از مفاهیم و واژه‏های سیاسی را در خود جای داده است، به گونه‏ای که اگر به دقت این واژه‏ها و مفاهیم مورد بررسی قرار گیرد، در می‏یابیم که قرآن تمام ابعاد و زوایای یک جامعه سالم و حکومت ایده‏آل را مورد توجه قرار داده است و راهگشای مناسبی برای همه حکومت‏ها و ملت‏ها که خواهان ایجاد عدالت، آزادی و صلح و ثبات در کشور خود هستند، می‏باشد. محوری‏ترین بحث‏های سیاسی یک حکومت عبارت است از: قانون، رهبری و زمامداری، قدرت، عدالت، آزادی، مصالح مردم، روابط بین‏الملل که همه این موارد به نوعی در قرآن اشاره شده است.(7)

پرسش‏های مختلفی درباره سیاست و جایگاه آن در قرآن وجود دارد که لازم است در پژوهش‏های قرآنی مورد توجه قرار گیرد. پرسش‏هایی از قبیل: آیا به مسائل مربوط به زندگی سیاسی در قرآن توجه شده است؟ مباحثی از قبیل: دولت، قدرت، حاکمیت، سلطه، آزادی، عدالت، مشروعیت، مشارکت، مشورت، بیعت، نظارت بر قدرت سیاسی، تمرکز و یا توزیع قدرت سیاسی، روابط بین دولت‏ها و ملت‏ها، حقوق عمومی، معاهده‏ها، جنگ و صلح و سایر مفاهیم و قضایای سیاسی، از چه جایگاهی در قرآن برخوردار است؟

نظریه توحید و یکتاپرستی در اسلام تأثیری اساسی در شکل‏دهی اندیشه سیاسی اسلام داشته است. همچنین دیدگاه‏های اسلام درباره انسان و جهان و خالق جهان در واقع سیاست اسلامی را شکل داده است. اساساً حکومت و ضرورت آن جزئی از طرح بعثت بوده که از همان آغاز در آیات مکی مورد توجه قرار گرفت. به طور کلی قرآن چون کتاب هدایت است تمام آیاتش سیاسی می‏باشد، قرآن تماماً برای هدایت، مدیریت و سیاست است. قرآن یک کل به هم پیوسته است. در منظر امام خمینی(ره) اسلام تمامش سیاست است و اگر کسی منکر این مدعا باشد یا اسلام را نشناخته یا سیاست را. حتی دستوری اخلاقی مثل "انما المؤمنون اخوه" نیز سیاسی است. در قرآن هم از سیاست فرعونی ماکیاولیستی و شیطانی سخن گفته شده و هم از سیاست الهی. سیاست الهی به معنای هدایت انسان در مسیر تقرب به خدا، از طریق عمل به قوانین الهی به رهبری انبیا ، امامان و اولیای الهی است.

سیاست از دیدگاه ائمه معصومین(ع)

سیاست از دیدگاه ائمه (ع)به دوگونه مورد اشاره قرار گرفته است. اول آن که لفظ سیاست و مشتقات آن در کلام ائمه(ع) به روشنی پیداست. دوم مسائل و مفاهیم مربوط به سیاست است که اگرچه به صراحت از واژه سیاست استفاده نشده است، اما در کلام امامان معصوم(ع)، موضوعات و مسائلی که بیان شد، از مشخصات سیاست و مباحث پیرامون آن می‏باشد.

در زیارت "جامعه کبیره"آمده است: "السلام علیکم یا اهل بیت النبوة...ودعائم الدین و ساسة العباد..." در کتاب شریف بحارالانوار اصول کافی که از منابع روایی مهم ما به حساب می‏آیند کلمه "ساسةالعباد" در چندین مورد آمده است. در روایات، واژه سیاست، به روشنی آمده است:

1."آفة الزعامة ضعف السیاسة"(8) آفت زعامت و رهبری، ضعف سیاست است.

2."حسن السیاسة قوام الرعیة"(9) سیاست نیکو موجب پایداری افراد جامعه است.

3."من حسنت سیاسته دامت ریاسته"(10) کسی که سیاستش نیکو باشد،ریاست او ادامه خواهد یافت.

4."ملاک السیاسة العدل" و "خیرالسیاسة العدل"(11) ملاک و معیار سیاست عدل است و بهترین سیاست نیز عدل می‏باشد.

5."بئس السیاسة الجور"(12) بدترین نوع سیاست ستم کردن است.

6.امام رضا(ع) می‏فرماید: "...الامام عالم بالسیاسة، مستحق الرئاسة، مفترض الطاعة، قائم بامرالله، ناصح لعبادالله"(13) امام آگاه به سیاست و شایسته زمامداری است. او واجب الاطاعه و برپا دارنده امر خدا و دلسوز بندگان خداست.

سخن از جنبه‏های مختلف سیاست در کلام ائمه (ع) بسیار زیاد است، به گونه‏ای که اگر ابعاد و زوایای بسیاری از سخنان ائمه (ع) را به خوبی بررسی کنیم، می‏بینیم پیرامون مسائل مهمی نظیر رهبری و امامت، لزوم شناخت امام عادل، نشانه‏های رهبران فاسد و جائر، نشانه‏های امام عادل، وظایف مردم در برابر رهبر، اصلاح و هدایت جامعه، عدالت، آزادی، توجه به حقوق آحاد مردم سخن گفته‏اند. علاوه بر سخنان ائمه(ع) که جنبه سیاسی دارد، بسیاری از حرکات و فعالیت‏های ائمه(ع) از روی حکمت و با مبنای سیاسی انجام شده است. به عنوان نمونه قیام و حرکت امام حسین(ع) و موضع‏گیری‏ها، نامه‏ها و خطبه‏های ایشان در راستای یک حرکت الهی و سیاسی و در مبارزه با حاکمیت استبداد، و هدایت مردم برای ایجاد حکومتی سالم و اسلامی بوده است؛ همچنان‏که در آغاز قیام و خروج از مدینه، در وصیتی به برادرش محمد حنفیه مشی و منش خود را این گونه بیان می‏کند: "...انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی..." (14) یعنی من نه برای خودخواهی و یا برای خوش‏گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‏گردم، بلکه هدف من از این قیام اصلاح امت جدم می‏باشد.

با این بیان کوتاه روشن می‏شود که خروج امام(ع) از مدینه و اقامه امر به معروف و نهی از منکر جنبه حکومتی و اجتماعی داشته است و امری که امام(ع) از آن رنج می‏برده، گمراهی و ضلالت جامعه بوده و امام(ع) برای اصلاح مفاسد و ایجاد حکومت و جامعه دینی قیام کرده است. امام حسین(ع) در بخشی از نامه خود به مردم کوفه چنین می فرماید: "فلعمری ما الامام الا العامل بالکتاب و القائم بالقسط والدائن بدین الحق"(15) به جانم سوگند امام و رهبر نیست مگر کسی که به کتاب خدا عمل کند و قیام به قسط و عدل نماید راه حق را بپیماید.

با این گفتار کوتاه به خوبی پیداست که فعل و قول امام معصوم(ع) بیشتر در راستای مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه بوده است، گرچه ممکن است در سخنان معصوم(ع) از لفظ سیاست و کلمات مترادف آن استفاده نشده باشد.

یکی از محورهای مهم و بنیادی در نهج البلاغه، سیاست، حکومت، عدالت و کشورداری است. در بسیاری از خطبه‏ها، نامه‏ها و حتی کلمات قصار در نهج البلاغه، مسائل مختلف سیاسی به ویژه حکومت‏داری و رهبری به چشم می‏خورد. در دو نامه امام علی(ع) خطاب به معاویه از واژه‏های سیاست و مشتقات آن استفاده شده است: 1."و متی کنتم یا معاویه ساسة الرعیه و ولاة امرالائمه بغیر قدم سابق و لا شرف شابق..."(16) شما (بنی امیه) ای معاویه کی لیاقت حکمرانی رعیت و زمامداری مسلمانان را داشتید؟ 2."و ما انت و الفاضل و المفضول و السائس و المسوس"(17) تو را با انسان‏های برتر و غیر برتر و سیاست‏مدار و غیرسیاست‏مدار چه کار است؟ واژه‏های بکار رفته از سیاست در نهج البلاغه پیرامون بحث هایی نظیر: ضرورت حکومت، شاخصه‏های رهبر صالح، محورهای حکومت‏داری، نقش مردم در حکومت، رابطه مردم و حکومت، چگونگی برخورد حکومت با مردم، وظایف و مسئولیت‏های حکومت، خصوصیات حاکمان و عدالت می‏باشد.

سیاست از دیدگاه امام خمینی(ره)

پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) به عنوان یک فقیه، متفکر بزرگ و عالم دینی، دید جهانی را نسبت به دین و مبانی آن تغییر داد و موجب شگفتی همه سیاست‏مداران غرب و شرق گردید. امام خمینی(ره) با انقلاب اسلامی خود، دین را از انزوا نجات داد و به اسلام حیات دوباره‏ای بخشید و مسلمانان را در سراسر جهان، از حقارت به قله سرافرازی و سعادت رساند. این انقلاب بزرگ در سایه رهبری یک فقیه دوراندیش با بینش سیاسی برگرفته از قرآن و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به وقوع پیوست و امام خمینی(ره) را به عنوان سیاست‏مداری بزرگ و هوشمند معرفی کرد. با نگاهی کوتاه به نگرش امام راحل(ره) پیرامون سیاست، این حقیقت به خوبی روشن می‏شود که مشی و روش سیاسی امام چیزی جز کتاب و سنت و فرامین دینی نبوده است. امام خمینی(ره) در تعریفی از سیاست می‏فرمایند: "سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام این مصالح جامعه را مد نظر بگیرد و این‏ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح‏شان است. صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص انبیا است و دیگران این سیاست را نمی‏توانند اداره کنند. این مختص انبیا و اولیا است و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام..."

بینش سیاسی امام(ره) کاملاً توحیدی و قرآنی و برگرفته از وحی است. چرا که تأکید قرآن بر حکومت پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) امری روشن و آشکار است. قرآن هدایت و اصلاح و عدالت را فقط از مجرای رسالت می‏‏داند و تأکید امام خمینی(ره) بر اختصاص اصلاح در بین مردم به انبیا ریشه قرآنی دارد. امام خمینی(ره) علاوه بر تبیین اندیشه سیاسی اسلام، در برابر عناصری که جدایی دین از سیاست را تبلیغ می‏کردند، و در زمان غیبت مانع دخالت علما و فقهای اسلامی در مسایل سیاسی و اجتماعی می‏شدند، به شدت موضع‏گیری می‏کند و می‏فرماید: "این که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردند. این را بی‏دین‏ها می‏گویند. مگر زمان پیامبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‏ای روحانی بودند و عده‏ای دیگر سیاست‏مدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بودند؟ این حرف‏ها را استعمارگران و عمال سیاسی آن‏ها درست کرده‏اند تا دین را از تصرف در امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند."(19)

امام خمینی(ره) درباره بستر گسترده حکومت دینی و سیاست می‏گوید:

_ " قرآن کریم و سنت رسول الله(ص) آن قدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند. بسیاری از احکام عبادی اسلام سیاسی است."(20)

_ " نه تنها دین اسلام از سیاست جدا نیست، بلکه اسلام دین سیاست است...و یک دینی است که احکام عبادی‏اش هم سیاسی است، سیاستش هم عبادت است."(21)

_ " اسلام تمامش سیاست است و سیاست مدن از اسلام سرچشمه می‏گیرد."(22)

امام خمینی(ره) تمامی شبهات را پیرامون اندیشه سیاسی اسلام و حکومت اسلامی پاسخ می‏دهند و منشأ توهمات و شبهات را جریان استعماری می‏داند که درصدد تخریب چهره اسلام بر آمده است: کارشناسان استعمار با کمال تزویر و حیله با اسم اسلام دوستی و شرق‏شناسی، پرده‏های ضخیمی بر چهره نورانی اسلام کشیده‏اند و اسلام را با معماری‏ها و نقاشی‏ها، ابنیه عالیه و هنرهای زیبا معرفی نموده و حکومت‏های جائرانه ضد اسلامی اموی و عباسی و عثمانی را به اسم خلافت اسلامی به جامعه‏ها تحویل داده‏اند و چهره واقعی اسلام را در پشت این پرده‏ها پنهان نگاه داشته‏اند، به طوری که امروز مشکل است ما بتوانیم حکومت اسلام و تشکیلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن را بر جوامع بشری، حتی مسلمین بفهمانیم. (23)

جایگاه قرآن در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)

به حق می‏توان امام خمینی(ره) را احیاگر مقاصد سیاسی و اجتماعی قرآن در جهان امروز دانست. اهمیت توجه به مقاصد قرآن و عمل به آنها چه قبل از انقلاب و در درس‏های ایشان درباره ولایت فقیه و حکومت اسلامی و چه پس از آن، همواره مورد توجه ایشان بوده است. به گونه‏ای که ایشان در وصیت‏نامه الهی سیاسی خود بر آن تأکید کرده، افتخار خود و ملت ایران را تلاش براع تحقق مقاصد قرآن و سنت دانسته است: "ما امروز مفتخریم که می خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلف ملت ما در این راه بزرگ سرنوشت‏ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا می‏کند."(24)

نهضت سیاسی و دینی امام خمینی(ره) را می‏توان نهضت بازگشت به قرآن دانست. نهضتی که هم از قرآن تغذیه می‏شد و هم درصدد عمل به آموزه‏های قرآنی در صحنه سیاست و اجتماع بود. امام خمینی(ره) قرآن مجید را سرچشمه تمامی دانش‏های انسان می‏دانست و توصیه می‏کرد تا علمای اسلام نیز قرآن را چنین ببینند و مطرح کنند. امام خمینی(ره) عامل انحطاط و عقب‏ماندگی جوامع اسلامی و در نهایت مستعمره شدن آنها را عمل نکردن به ارزش‏های قرآنی می‏داند و معتقد است علاوه بر زمینه‏های داخلی در جدا کردن قرآن از زندگی اجتماعی و سیاسی مسلمانان، استعمارگران نیز در این زمینه نقش داشته‏اند. در واقع تز جدایی قرآن و دین از سیاست پیوسته از سوی مبلغان صلیبی و صهیونیست‏ها مطرح شده است.(25)

از وقتی که قدرت‏های مسلط بر جوامع اسلامی از ارزش‏های اسلامی تهی‏دست و بیگانه شدند و قرآن را که ناطق به حق و فرمان حق و باطل بود، مزاحم خود یافتند، تلاش برای بیرون راندن کلام خدا از صحنه زندگی آغاز شد و به دنبال  آن جدایی دین از زندگی اجتماعی و تفکیک دنیا از آخرت و تقابل دین‏داران واقعی با دنیاطلبان قدرتمند به وجود آمد. البته تا پیش از این، تهاجم گسترده سلطه‏گران غربی، صلیبی و صهیونی، هر چند قرآن در صحنه زندگی به معنای حقیقی آن نبود، اما در ذهن و دل مسلمانان کما بیش جای داشت. تهاجم صلیبی، صهیونی قرن نوزدهم همین را هم نمی‏توانست تحمل کند.

قرآنی که آشکارا فرمان "و اعدولهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل"(26) صادر می‏کند و سرود " ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً "(27) می‏سراید... برای سلطه‏گران که می‏خواستند زمام امور مسلمانان را در دست گیرند و همه چیز آنان را غارت کنند، قابل تحمل نبود...لذا نقشه حذف قرآن را ریختند. (28)

منابع و پی نوشت‏ها:

1.صحاح اللغه، ج3، ص938.

2.مفردات القرآن، راغب اصفهانی.

3.علم السیاسة، القپانجی، السید صدرالدین، ص9.

4.فرهنگ فارسی معین، محمد، ج2، ص1966.

5.بنیادهای علم سیاست، ص24.

6.مبانی اندیشه سیاسی اسلام، عمید زنجانی، ص215-243.

7.دین و سیاست، جمعی از پژوهشگران.

8.غررالحکم، ج3َ، ص384.

9.میزان الحکمه، ج4، ص582 و 583.

10.همان.

11.همان، ص584.

12.همان جا.

13.تحف العقول، ص 323و324.

14مقتل خوارزمی، ج1، ص188.

15.ارشاد مفید، ص183.

16.نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص851.

17.المعجم المفرس لا لفاظ نهج البلاغه، تنظیم سید کاظم محمدی و محمد دشتی، نامه28، ص154.

18.مبانی سیاست، ابوالحمید عبدالحمید، ص8.

19.ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، ص23، انتشارات امیر کبیر.

20.صحیفه نور، ج18، ص67 و نیز ج21، ص178.

21.همان، ج11، ص130و132.

22.همان،ج1، ص65.

23.همان،71، ص152.

24.همان، ج21، ص171-172.

25.درآمدی بر مستندات قرآنی فلسفه سیاسی امام خمینی(ره)، دکتر نجف لک‏زایی، چاپ چهارم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

26.قرآن کریم، سوره انفال، آیه 60

27. قرآن کریم، سوره نساء، آیه 141.

28.صحیفه نور،ج1.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۴۶

نهاد خانواده

          خانواده یک واحد حساس و بی‌هیچ تردیدی فراگیرترین واحد اجتماعی است؛ زیرا تقریبا همه اعضای جامعه را دربرمی‌گیرد.

ازدواج عامل پیدایی خانواده است و خانواده از دیدگاهی یک نشان یا نماد اجتماعی شمرده می‌شود و برآیند یا انعکاسی از کل جامعه است.1

قرآن کریم اجتماع خانوادگی را که همان پیمان زناشویی است، اصل و پایه جامعه قرار داده و فرموده است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم»2، ای مردم! شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را به صورت ملت‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، مسلما گرامی‌ترین شما نزد پروردگار پرهیزگارترین شماست.

در این آیه ابتدا به اجتماع کوچک و بنیادی شامل زن و مرد و ظهور تناسل اشاره کرده و پس از آن بنای اجتماعات بزرگ‌تر را که از تیره‌ها، قبیله‌ها و طایفه‌ها به وجود می‌آید، بیان نموده است. در آخر آیه نیز روشن می‌سازد که اسلام به هیچ یک از برتری‌های ظاهری که تنها در زندگی مادی سودمند است، اعتنایی ندارد و برتری به معنی کرامت و فضیلت که اسلام به آن اهمیت می‌دهد، فقط در سایه پرهیزگاری است.

          جوامع سرمایه‌داری غرب به پیروی از اندیشه‌های فروید،‌ غرایز جنسی را اساس خانواده و ازدواج دانسته و نتیجه آن را شاهدیم که چگونه روابط خانوادگی از هم گسسته است و افراد به آزادی حیوانی و انواع فحشا و فساد و ازدواج آزاد روی آورده‌اند.

          در جوامع کمونیستی نیز خانواده یک ضرورت اقتصادی تلقی شده و می‌گویند: زن برای تأمین مسایل اقتصادی به مرد و تشکیل خانواده روی آورده است. انگلس معتقد است: «چون مردان پیوسته تولیدکننده وسایل معاش‌اند، و زنان برای تولید ضعیف هستند،‌ به مردان و ازدواج روی آورده و تحت استثمار مردان درآمده‌اند.»3 همچنین مارکس و انگلس می‌گویند: «انهدام خانواده هر چند که مورد انزجار حتی شدیدترین رادیکال‌هاست ولی باید ببینیم که خانواده بر چه اساسی بنیان نهاده شده است؟ خانواده براساس سرمایه‌داری و منافع فردی و تنها در میان بورژواهاست و با متلاشی شدن سرمایه‌داری، اساس خانواده نیز از هم پاشیده می‌شود.

...ما مقدس‌ترین پیوند و ارتباط را در هم می‌ریزیم و تربیت خانوادگی را به تربیت اجتماعی تبدیل می‌سازیم...»4

          اسلام ریشه بی‌عدالتی‌ها و استعمار را که عبارت از خودخواهی و خودپرستی است،‌با عبادت و خودسازی، تبدیل به خداپرستی، ایثار و غیرخواهی نموده و ازدواج و روابط خانوادگی را براساس عشق و مودت، و صفا و صمیمیت قرار داده است.

          اسلام جلوی هرگونه ظلم و بی‌عدالتی و نا برابری مردان را نسبت به زنان گرفته است، بی‌آنکه اساس خانواده را از هم متلاشی سازد و آن همه مشکلات و محرومیت و فساد به بار آورد.

          به طور کلی از نظر خلقت، انسان مانند کره زمین دارای دو حرکت است: فردی و اجتماعی؛ تبدیل خانواده فردی به خانواده اجتماعی به همان اندازه نامعقول و برخلاف آفرینش است که تبدیل حرکت وضعی زمین به حرکت انتقالی آن. از بین بردن خانواده برخلاف فطرت و برخلاف نیازهای روانی، جسمی و روحی انسان‌هاست.

          از نظر مدنی، اساس مدنیت مردم هر کشور و جامعه‌ای بستگی به استحکام و سلامت تشکیلات خانواده‌های فردی آن ملت دارد.5

 

تعریف خانواده

          هر چند تمامی جامعه‌شناسان بر اهمیت خانواده در حیات اجتماعی تأکید دارند، لیکن هنوز هم این علم پرابهام‌ترین مفاهیم است و دانشمندان تعریف‌های مختلفی برای آن ارایه داده‌اند که نمونه‌ای از آنها عبارت‌اند از:

1- «خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی، همخونی و یا پذیرش (به عنوان فرزند) با یکدیگر به عنوان شوهر،‌ زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابل‌اند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می‌کنند.»6

2- «خانواده گروهی است دارای روابط چنان پایا و مشخص که به تولیدمثل و تربیت فرزندان منجر گردد.»7 این تعریف در برابر تعاریف دیگری که خانواده را گروهی از افراد می‌داند که روابط آنان با یکدیگر براساس همخونی شکل می‌گیرد و نسبت به یکدیگر خویشاوند محسوب می‌شوند، برتری دارد. در تعریف اخیر، فرزندپذیری و یا قبول فرزندی دیگری به عنوان عضوی از خانواده ملحوظ نیست، به طوری که در آن به قراردادهای اجتماعی در امر خانواده توجه نشده است. زیرا افراد تشکیل‌دهنده خانواده همواره خویش و همخون نیستند.

3- «خانواده واحدی اجتماعی است که براساس ازدواج پدید می‌آید.»8

          خانواده در زمره عمومی‌ترین سازمان‌های اجتماعی است و براساس ازدواج بین دو جنس مخالف شکل می‌گیرد و در آن مناسبات خونی واقعی یا اسناد یافته به چشم می‌خورد. به همراه این مناسبات، شاهد پیوندهایی قراردادی مبتنی بر پذیرش فرزند نیز هستیم. خانواده معمولا دارای نوعی اشتراک مکانی است، هر چند همواره چنین نیست و همین نیز وجه مفاهیم خانواده و خانوار است و کارکردهای گوناگون شخصی، جسمانی، اقتصادی، تربیتی و... را به عهده دارد. بدین قرار خانواده واحدی است اجتماعی با ابعاد گوناگون زیستی، اقتصادی، حقوقی، روانی و جامعه‌شناختی. خانواده نمادی اجتماعی است، چون همانند آینه‌ای عناصر اصلی جامعه را در خود دارد و انعکاسی از نابسامانی‌‌های اجتماعی است. گذشته از این خانواده از اهم عوامل مؤثر بر جامعه می‌باشد و هرگز هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند به سلامت رسد مگر آنکه از خانواده‌هایی سالم برخوردار باشد.

          پیکره سالم نیازمند سلول‌هایی سالم و جامعه سالم نیز نیازمند خانواده‌هایی سالم است.9

 

اهمیت خانواده

          در بین تمامی نهادها، سازمان‌ها و تأسیسات اجتماعی، خانواده نقش و اهمیتی خاص و بسزا دارد. تمامی آنان که در باب سازمان جامعه اندیشیده‌اند، همه مصلحان و حتی رؤیاگرایان، بر خانواده و اهمیت حیاتی آن برای جامعه تأکید ورزیده‌اند. به درستی هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند ادعای سلامت کند، چنانچه از خانواده‌هایی سالم برخوردار نباشد و بی‌تردید، آسیب‌ اجتماعی وجود ندارد که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد.10

          در آیات قرآن اهمیت زیادی به پیوند خانوادگی، احترام، اکرام پدر و مادر و توجه به تربیت فرزندان داده شده است. این به دلیل آن است که جامعه بزرگ انسانی از واحدهای کوچک‌تری به نام «خانواده» تشکیل می‌شود. همان گونه که یک ساختمان بزرگ از غرفه‌ها و سپس از سنگ‌ها و آجرها تشکیل می‌گردد.

          بدیهی است هر قدر این واحدهای کوچک از انسجام و استحکام بیشتری برخوردار باشد، استحکام اساس جامعه بیشتر خواهد بود و یکی از علل نابسامانی‌های اجتماعی جوامع صنعتی عصر ما متلاشی شدن نظام خانوادگی است که نه احترامی از سوی فرزندان وجود دارد، نه محبتی از سوی پدران و مادران و نه پیوند مهر و عاطفه‌ای از سوی همسران.

          منظره دردناک آسایشگاه‌های سالمندان در جوامع صنعتی امروز که مرکز پدران و مادران ناتوانی است که از کار افتاده و از خانواده طرد شده‌اند، شاهد بسیار گویایی برای این حقیقت تلخ است.

          مردان و زنانی که بعد از یک عمر خدمت و تحویل فرزندان متعدد به جامعه، در ایامی که نیاز شدیدی به عواطف فرزندان و کمک‌های آنها دارند، به کلی رانده می‌شوند و در انتظار مرگ روزشماری می‌کنند و چشم به در دوخته‌اند که آشنایی از آن درآید، آرزویی که شاید در سال یک یا دو بار بیشتر تحقق نمی‌یابد! و بدتر از این گاهی صرفا با ارسال یک کارت تبریک در سال! به پایان می‌رسد.

          به راستی تصور چنین حالتی، زندگی را برای انسان‌ از همان آغازش تلخ می‌کند و این است راه و رسم دنیای مادی و تمدن منهای ایمان و معنویت.11 

 

پی‌نوشت:

1. ر.ک: مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی خانواده، باقر ساروخانی، ص 134

2. حجرات، آیه 13

3. منشأ خانواده، انگلس، ص 106

4. همان

5. رساله نوین، ج 3 (مسائل خانواده، بی‌آزار شیرازی، مقدمه

6. E.w.Burgess, H.J.Locke, 1953, p.66

7. R.w.Mac I ver 1937, p. 196

8. R. H. Lowie, 1934, p.246

9. ر. ک: ساروخانی، باقر (پیشین)، ص 135

10. همان، مقدمه.

11. مکارم شیرازی (آیت‌الله)، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 21، ص 334

 

 


نظام خانواده 2

تشکیل خانواده

حجت‌الاسلام دکتر مرتضی خسروی

پیامبر اکرم (ص):

«و ما من شیء احب الی الله عزوجل من بیت یعمر فی الاسلام بالنکاح»؛ هیچ بنیادی نزد خدا پسندیده‌تر از بنیاد ازدواج (و خانواده) نیست. (فروع کافی، ج 5، ص 328)

 

ازدواج

          ازدواج تنها پاسخ به سائقه‌های طبیعی نیست، بلکه پدیده‌ای به تمام معنی، اجتماعی محسوب می‌شود. این ویژگی موجب می‌شود که در هر جامعه، زناشویی اشکال و انواع خاص داشته و به رنگ جامعه‌ای که در آن جای دارد، درآید.

          جامعه‌شناسان ازدواج را نتیجه یا آمیزه‌ای از عقل و تجربه و احساس شخصی می‌دانند که والدین و بزرگ‌ترها مظهر گرایش اوّلی و عشق، اوج احساس شخصی است.1

          در قرآن کریم، پیمان ازدواج میان زن و مرد، میثاقی محکم خوانده شده است و کلمه «میثاق» در قرآن کریم برای تعبیر از پیمان میان خدا و بندگان درباره توحید و احکام است. در قرآن، هر جا کلمه میثاق با فعل «اخذ» و صفت «غلیظ» که برای پیمان پیامبران به کار رفته، برای پیمان ازدواج نیز آورده شده است. و خداوند در این باره می‌فرماید: «و اخذن میثاقا غلیظا»2؛ و زنان از شما میثاقی محکم گرفته‌اند.

          این آیه می‌رساند که پیمان ازدواج در اسلام تا چه اندازه محکم و استوار است. ازدواج نه تنها پیمانی میان زن و مرد، بلکه پیمانی میان زوجین با خداست که طبق آن با خدا عهد می‌بندند که به دستورات قرآن در وظایف همسری و حقوق خانواده عمل نمایند.

          ازدواج در فرهنگ اسلامی از مستحبات مؤکد بوده و کاری بسیار پسندیده می‌باشد. اگر چنانچه مجرد ماندن دامن پاک زندگی را به گناه، فساد و فحشا آلوده سازد، ازدواج تکلیفی قطعی و امری واجب خواهد بود.

          سزاوار نیست که فقر و تنگدستی مانع ازدواج شود. زیرا قرآن کریم با صراحت تمام اعلام می‌دارد که: «ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله»3؛ اگر نیازمند باشند خداوند از فضل خود آنان را بی‌نیاز خواهد ساخت.

          در ترغیب به ازدواج و نکوهش بر ترک آن روایات فراوانی از سوی معصومین (ع) وارد شده است که به چند نمونه آن اشاره می‌شود:

قال الصادق (ع): «رکعتان یصلیهما المتزوج افضل من سبعین رکعه یصلیها غیر متزوج»4؛ دو رکعت نماز همسردار برتر از هفتاد رکعت نماز فرد بی‌همسر است.

قال رسول‌الله (ص): «من ترک التزویج مخافه العیله فلیس منا»5؛ هر کس از ترس خرج و هزینه ترک ازدواج کند از ما نیست.

قال رسول‌الله (ص): «تزوجوا النساء، فانهن یاتین بالمال»6؛ با زنان ازدواج کنید که آنان با مال و ثروت می‌آیند.

قال رسول‌الله (ص): «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی»7؛ ازدواج روش من است، هر کس از راه و روش من روی بگرداند از من نیست.

قال رسول‌الله (ص): من تزوج فقد احرز نصف دینه، فلیتق الله فی النصف الباقی»8؛ هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را باز یافته، پس باید نسبت به نیم دیگر تقوای الهی را رعایت کند.

 

هدف ازدواج

          ازدواج برای انسان یک نیاز طبیعی است که دارای فواید فراوان و مهمی می‌باشد. نجات از سرگردانی و بی‌پناهی و سکون و آرامش در زندگی، ارضای صحیح غریزه جنسی و بهره‌مندی از لذایذ زناشویی، دوری از مفاسد اجتماعی و پیامدهای بد روانی و جسمانی، بقای نسل و وجود فرزندان صالح، از جمله فواید مهم زندگی مشترک و پیوند همسری می‌باشد.

          با توجه به این که انسان موجودی است ممتاز که باید در مسیر کمال انسانی و صراط مستقیم گام بردارد، شایسته است با تهذیب و تزکیه نفس و پرهیز از بدی‌ها و پرورش فضایل و مکارم اخلاقی، بکوشد تا به مقام شامخی راه یابد که فرشتگان نمی‌توانند در آن مسیر گام بردارند. و هدف اصلی ازدواج انسان همین است که هر انسانی با همراهی و همکاری همسرش بتواند خود را تهذیب نموده و به کمال برساند و با عمل صالح، به قله سعادت صعود نماید.

          امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) نیز چنین هدف بزرگی را در زندگی مشترک خود داشته است. زیرا هنگامی که رسول گرامی اسلام حضرت محمد (ص)، در نخستین روز پس از ازدواج حضرت علی (ع) و فاطمه زهرا (س) برای تبریک و احوالپرسی، به منزل آنها تشریف‌فرما شد، از حضرت علی (ع) پرسید: همسرت را چگونه یافتی؟ گفت: زهرا را بهترین کمک برای اطاعت خدا یافتم. سپس از حضرت زهرا (س) پرسید:‌ شوهرت را چگونه یافتی؟ گفت بهترین شوهر است.9 امیرالمؤمنین (ع) در این پاسخ کوتاه، هم بانوی شایسته و نمونه اسلام را معرفی نمود و هم هدف اساسی و اصلی ازدواج را بیان کرد.10

 

وظایف همسری در خانواده

          زن و شوهر دو عنصر اساسی خانواده‌اند که حتی عوامل دیگر از جمله عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را می‌توانند تحت‌الشعاع خود قرار دهند.

          زن و شوهر در سایه ازدواج از حالت فردی خارج شده و خود را به صورت جفت و همراه می‌بینند. جفتی که عیب و نقص و کمال و زیباییش در هم مؤثر و ادغام شده است. اینان برای وصول به هدف انسانی، تکمیل و تکامل هم، رفتاری آمیخته با احترام متقابل نسبت به هم داشته و سعی دارند تکالیف و حقوق خود را نسبت به هم رعایت نمایند. حتی اگر یکی از آنها حق دیگری را مراعات نکند طرف مقابل به انتقام و تلافی‌جویی برنخاسته و انسانیت خود را فراموش نمی‌کند؛ گذشت و تفاهم در همه موارد پسندیده است، به خصوص در زندگی زناشویی که خوب و بدش همواره دو طرفه است.

          دوستی‌های زناشویی و روابط شوهر با همسر اگر بر اساس روابط ایمانی و انسانی استوار باشد زمینه‌ای برای آسایش و رفاه زندگی خواهد بود. در آن صورت است که با مهر و محبت متقابل، امنیت و صفا می‌آید و بهشت واقعی در خانه شکل می‌گیرد و مسائلی چون غذا، لباس، تجمل و زیور در درجه دوم اهمیت قرار خواهد گرفت و اساس زندگی بر محور مهر و عشق خواهد چرخید.

          شاید نظر به همین جهات است که پیامبر عظیم‌الشأن اسلام (ص) فرمود: «بهترین مردان شما کسانی هستند که برای همسران خود بهترین شوهر باشند و من برای خانواده‌ام بهترین هستم.» اما برای بهترین بودن باید روابط انسانی بین زن و شوهر تبیین و مراعات گردد.

الف روابط شوهر با همسر

          شوهر برای بهترین بودن نکاتی را باید مراعات کند که اهم آنها به قرار ذیل است:

1- مهرورزی و محبت

          از وظایف مرد نسبت به زن دوست داشتن و مهرورزی به اوست. این امر به تبعبت از پیامبر گرامی اسلام است که فرمود: من از زندگی دنیا به سه چیز علاقه‌مندم:‌ مهرورزی به زنان، عطر و بوی خوش و نماز. و در جای دیگر فرمود: «من اخلاق الانبیاء حب النساء» از خلق و خوی پیامبران دوست داشتن زن است.

          امام صادق (‌ع) فرمود: کوشش در زیاد کردن محبت نسبت به همسر به حقیقت کوششی برای افزودن مراتب ایمانی است.

          البته در تمام امور زندگی از نظر اسلام، رعایت اعتدال مطلوب است، حتی در تهجد و شب زنده‌داری، در کسب و کار، و همچنین در محبت و مهرورزی، تا آنجا که در کتاب «وسائل‌الشیعه» بابی دارد به نام «باب کراهه الافراط فی حب النساء».

 

2- بیان و ابراز عشق

          مهرورزی و محبت به تنهایی کافی نیست، باید شوهر آن را بر زبان آورد. به فرموده پیامبر اکرم (ص) سخن شوهر به همسر خود که: «تو را دوست دارم» هرگز از یادش نمی‌رود.

 

3- حمایت از همسر

          همسر، همواره به حمایت شوهر نیاز داشته و بدون برخورداری از این حمایت قادر به انجام وظایف خود نخواهد بود. به همین جهت در روایات متعددی از حضرت معصومین (ع) مرد، مسئول حفظ، حمایت، نگهبانی و مراقبت از زن معرفی شده است.

          شک نیست که میزان حمایت باید به درجه‌ای باشد که موجب امنیت خاطر گردد و آسایش فکری و رفاه نسبی او را از هر حیث فراهم نماید.

 

4- ایجاد زمینه دلگرمی

          زن در مواردی از دوران زندگی خود دچار اضطراب‌ها و بحران‌هایی شده و نسبت به آینده با نظر شک و تردید می‌نگرد. در چنین صورتی دلگرمی دادن به همسر جنبه حیاتی خواهد داشت. در غیر این موارد هم مرد با خرید تحفه و هدیه‌ای می‌تواند زن را به زندگی خانوادگی دلگرم، و او را بدان امیدوار نماید.

 

5- معاشرت خوب

          زن موجودی قابل احترام است؛ به خصوص از آن جهت که مورد توصیه پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: «همسر شما، مادر فرزندان شماست». سفارش قرآن درباره همسران این است که: «و عاشروهن بالمعروف» با آنها به نیکی معاشرت کنید. در حدیثی از معصوم آمده است: زن گل زیبایی است که خدا او را به دست شما سپرده است. شما با خار بی‌میلی و سردی خود آن را پژمرده و افسرده نسازید.

 

6- وقت‌گذاری برای همسر

          اشتغال فراوان مرد نباید به گونه‌ای باشد که نتواند ساعاتی را در خانه و با خانواده و همسر و فرزندانش سپری نماید. گذراندن اوقاتی در کنار همسر و فرزندان موجب ایجاد تفاهم، صفا و صمیمیت، دوستی و مودت می‌شود و از همین رهگذر بهترین شیوه برای مراقبت، کنترل و هدایت خانواده برای شوهر فراهم خواهد گردید. چه بسیارند خانواده‌هایی که در اثر سهل‌انگاری‌ها و بی‌توجهی‌های شوهر دچار گمراهی‌ها و انحرافاتی هستند.

 

7- پاکدامنی و عفت شوهر

          همان گونه که مرد همسر خود را عفیف و پاکدامن می‌خواهد، خود نیز باید پاکدامن و عفیف باشد و نیز شوهر وظیفه دارد از زیبایی‌های زنان دیگر در نزد او سخن نگوید. حضرت علی (ع) فرمود: «خود عفیف باشید تا همسرتان عفیف بماند».

          یکی از راه‌های عفیف ماندن زن این است که شوهر، خود را برای همسرش بیاراید، زیرا همان گونه که مرد دوست دارد با زنی زیبا و با نشاط مباشر باشد، زن هم همین توقع را از شوهرش دارد.

 

8- مدارا در برابر بدخلقی همسر

          در روایات توصیه شده است که مرد با همسر با مدارا برخورد نماید و از خطاهای او چشم بپوشد. حضرت علی (ع) فرمود‌: از عیوب و اشتباهات زن درگذرید، آیا دوست نمی‌دارید که خدا از گناهان شما در گذرد؟

          به گفته ابن عباس، پیامبر اکرم (ص) در لحظات آخر عمر مبارکش، ضمن وصیت‌هایش از سه موضوع سخن گفت:‌ از نماز، از بردگان و از زنان و البته درباره مدارای با زنان زیاد سفارش فرمود.

          گذشت‌‌ها و نادیده گرفتن‌ها اگر چه ناچیز باشد گاهی باعث می‌شود که خانواده‌ای از ویرانی نجات یابد.

          و بالاخره روابط شوهر با همسر باید حسنه باشد و براساس تفاهم، تحمل مرارت‌ها، حمایت و کمک او باشد. زن همانند استخوان قفسه سینه است. اگر بخواهی راستش کنی می‌شکند، و اگر با او بسازی از وی بهره خواهی برد.

          حضرت علی (ع) نیز زن را به شیشه‌ای تشبیه فرموده که اگر رهایش کنند می‌شکند و اگر محکم و با شدت بخواهند نگاهش دارند باز هم می‌شکند. بر این اساس وظیفه، حفظ آن است و مراقبت او به دور از هرگونه افراط و تفریط.

 

ب- روابط همسر با شوهر

          خانواده مرکز عشق و عواطف است. محبت‌ها، دوستی‌ها، صلح‌ها، آشتی‌ها، همواره از خانواده سرچشمه می‌گیرد. در ایجاد این عاطفه و دوستی زن نقش اساسی دارد. اوست که می‌تواند کانون خانواده‌ را مرکزی پر از صفا و روشنی کرده و یا به جهنمی سوزان مبدل سازد. دل شوهر و فرزندان در گرو عشق و صمیمیت اوست. هنگامی که شوهر از محل کار، خسته و مانده برمی‌گردد تنها با نگاه‌های مهرآمیز اوست که می‌توان آرامش را حاکم ساخت. لذا پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: پروردگار به هیچ کس چیزی بهتر و گرانمایه‌تر از زن شایسته عطا نفرموده است. زنی که وقتی شوهرش او را می‌نگرد خوشحال و مسرور شود و در غیاب او مال، جان و آبروی شوهر را حفظ نماید.

          اینک برخی از وظایف همسر که به جنبه روابط انسانی او با شوهر مربوط است در پی می‌آید:

1- اطاعت

          زن در خانه نقشی دو جانبه دارد. او از یک نظر دارای نقشی اقتداری است چون مدیر خانه، سرپرست و مسئول فرزندان است. کارهای خانه را باید با ذوق و سلیقه سر و سامان دهد، اداره و امر و نهی فرزندان را برعهده گیرد و در غیاب شوهر تصمیمات لازم را اتخاذ نماید.

          از سوی دیگر نقشِ او اطاعت اندیشیده و مشروع از شوهر است که در سایه آن زندگی خانوادگی نشاط و استحکام می‌گیرد. حق این است که در همه امور جاری و مهم باید عقل بیشتر از احساس باشد. به همین دلیل جلب رضایت شوهر، کسب اجازه در اعمال و رفتار، حتی صرف مال شخصی در راه معین باید براساس توافق با شوهر و اطاعت از او باشد. از نظر اسلام هیچ حقی بالاتر از حق شوهر برای زن وجود ندارد.

 

2- دوستی و تفاهم

          اساس ازدواج بر دوستی، صفا، مودت، رحمت و صمیمیت است نه تحمیل. خانواده‌ای این چنین، مصداق این آیه قرآنی قرار می‌گیرد که: «و جعل بینکم موده و رحمه».

          بهترین همسر آدم کسی است که دوستی پاک، خالص، صمیمی و عاشق شوهر باشد. محبتش مداوم، اندیشیده و در زندگی خانوادگی برایش یار، معین و وفادار باشد.

 

3- احترام و استقبال

          زنی که شوهرش را به عنوان تنها مرد محبوب پذیرفته است هیچ چیز را معادل او دوست نمی‌دارد. به هنگام ورودش به خانه، از او استقبال می‌کند او را گرم و صمیمانه می‌پذیرد. وسایل آسایش او را فراهم می‌آورد، او را از اضطراب‌هایی که در طول روز با آن مواجه بوده نجات بخشیده و به او آرامش می‌بخشد.

 

4- تواضع و فروتنی

          در عین اینکه زن در خانواده خود فردی محترم و عزیز است، در برابر شوهر باید متواضع و فروتن باشد. در برابرش فخر نکند، از قدرت و امکانات خود و والدینش برای او سخن نگوید و از اینکه همسر او شده است بر وی منت نگذارد.

 

5- آرایش و خود‌آرایی

          زن مسلمان سعی دارد در برابر شوهر به تناسب زمان گام بردارد و سعی کند خواسته‌های او را در این زمینه اقناع کند. بدان گونه که شوهرش جز به او رضا ندهد و غیر او را نخواهد. او باید خود را فقط برای شوهرش آرایش کند تا شوهر را به خود و خانواده دلبسته نماید.

          پیامبر اکرم (ص) فرمود:‌ بهترین زنان، زنانی هستند که وقتی با شوهر خود خلوت می‌کنند، جامه حیا را از تن بدر کنند، و به هنگامی که آشکارا با شوهر هستند جامه حیا را به تن بپوشند.

 

6- همکاری، مهربانی و بردباری

          زن مسلمان کمک کار شوهر است، مهربان، خوش‌خو، و حتی در آزار و بهانه‌گیری شوهر صبور و آرام است. و برای گرم نگهداشتن کانون خانواده از گذشت و فداکاری دریغ نمی‌ورزد.

 

7- تحمل  شوهر

          در زندگی زناشویی معلوم نیست همواره توافق اخلاقی وجود داشته باشد، بنابراین دو راه بیشتر وجود نخواهد داشت: یا گذشت و تحمل و یا نزاع و بداخلاقی.

          راه نزاع و بداخلاقی راهی کودکانه است و زندگی را برای همه تلخ خواهد ساخت، شور و نشاط را از میان خواهد برد و زیانش متوجه خانواده و دیگر بستگان خواهد شد. اما راه گذشت و تحمل، به شیوه انسانی است. راهی که مورد توصیه اولیای دین، خردمندان و شرافتمندان است.

 

8- نشان ندادن رنج و سختی

          هنر زن این است که بتواند درد خود را از نظر شوهرش مخفی نگهداشته و عظمت و ارزش خود را پاس بدارد. یکی از مسائلی که عظمت حضرت فاطمه زهرا (س) را نزد حضرت علی (ع) حتی پس از شهادتش بالاتر نشان داده است، آن بود که حضرت پس از مرگ فاطمه عزیزش، در حال غسل، تازه متوجه ورم بازوی او شده بود.

 

پ ضرورت توافق و تفاهم

          زندگی مشترک بدون توافق و تفاهم و انجام وظایف متقابل امکان‌پذیر نیست. اگر بنا شود دو طرف، هر کدام جانب خود را گرفته و بخواهند دیگری را تحت تسلط خود درآورند، خانواده تباه و نسل آنان ضایع خواهد شد.11

 

 

پی‌نوشت:

1. ر.ک: ساروخانی، باقر، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی خانواده، ص 101 و 104.

2. نساء، 21.

3. نور، 32.

4. سفینه‌البحار، ج 1، ص 561.

5. کنزالعمال، ج 16، ص 279.

6. مکارم‌الاخلاق،‌ص 196.

7. سفینه‌البحار، ج 1، ص 561.

8. سفینه‌البحار، ج 1، ص 561.

9. بحارالانوار، ج 43، ص 117.

10. ر.ک: امینی، ابراهیم، آیین همسرداری (کتاب‌های اسلامی اینترنت، نسخه 2).

11. قائمی، علی، تشکیل خانواده در اسلام، ص 172-189.


نظام خانواده (3)

امنیت خانواده در اسلام

          اسلام مکتبی جامع، آینده‌نگر و دارای قابلیت اجرا در همه اعصار می‌باشد و نسبت به خانواده نیز همه جوانب و ابعاد را در نظر گرفته است. همان گونه که برای محکم‌کاری در پایه و اساس خانواده اصول و نکاتی توصیه می‌کند، برای حفظ و پایداری آن نیز مقررات و قوانینی را وضع کرده است.

          پاک‌سازی محیط اجتماعی که نقش اساسی در استواری بنای حیات‌بخش خانواده دارد، همواره مورد توجه اسلام قرار گرفته و برای حفظ و سلامت و امنیت خانواده، روابط شخصی، خصوصی و اجتماعی را تحت کنترل درآورده است و در برابر سیل بنیان‌کن اجتماعی، خانواده را مقاوم می‌سازد.

          نهاد خانواده از جمله عمومی‌ترین نهادهای اجتماعی است که معمولا در تمام جوامع وجود دارد و مهم‌ترین تکیه‌گاه و محور زندگی اجتماعی می‌باشد. در حقیقت فرد در خانواده متولد می‌شود، در سازمان خانواده زندگی می‌کند، و به هنگام نیاز به خانواده رو می‌آورد و در پرتو زندگی خانوادگی سکون و آرامش می‌یابد. قرآن کریم با صراحت بر این حقیقت تأکید  دارد: «والله جعل لکم من بیوتکم سکنا»؛ «خداوند خانه را برای شما، جای امن و آرامش قرار داد.» 1

          منشأ بسیاری از آشفتگی‌های خانواده را باید در جامعه سراغ گرفت. آلودگی‌ها و فسادهای اجتماعی به تدریج در خانواده رخنه می‌نماید و بنای آن را فرو می‌ریزند. تلاش اسلام بر این است که همواره محیط را پاک و توأم با عفت و تقوا نگه دارد تا زمینه برای گناه و حتی فکر گناه پدید نیاید.

          برای اینکه کانون خانوادگی از فساد دور بماند، اسلام معاشرت‌ها را تحت کنترل قرار داده و برای آن نظام و ضوابطی را وضع کرده است. اسلام می‌خواهد زن و مرد در کمال صفا و حسن نیت زندگی کنند و محیط خانواده از هر سو برای آرامش، تولید و تربیت نسل آماده باشد. بدون شک چنین زمینه‌ای نیازمند این احساس است که هر یک خود را وابسته به هم بدانند، به هم مطمئن باشند و جز در مرز رضای هم گام برندارند.

          اسلام سعی دارد عواملی را که مایه تزلزل ارکان حیات خانواده است، از میان بردارد تا زن و مرد نسبت به یکدیگر و زندگی با هم دل ببندند آرام و آسوده زندگی کنند و خانواده را از عوامل تزلزل دور سازند و شرایط لازم را برای یک زندگی با صفا و شرافتمدانه آماده نمایند. اسلام برای اجرای دستوراتش ضمانت‌هایی گوناگون را معین کرده است که هر کدام نقشی تعیین‌کننده را ایفا می‌نمایند:

 

* ضمانت‌های حفظ امنیت خانواده

          ضمانت‌های حفظ امنیت خانواده متعدد است که برخی از آنها به قرار ذیل است:

1- ایمان و اعتقاد الهی

مؤمن برای کسب رضای خداوند سبحان حاضر است از همه آنچه که مخالف خشنودی اوست، چشم بپوشد. وجود چنین زمینه‌ا ی در انسان مؤمن ضامن اجرایی خوبی برای ایجاد و حفظ امنیت می‌باشد. به طور کلی یکی از آثار و برکات ایمان به خدا رسیدن به مقام امن و امنیت است. هیچ مؤمنی حق ندارد به جان، مال و آبروی انسانی دیگر تجاوز نماید. در همین راستا باید در خانه و محیط زندگی خصوصی افراد امنیت کافی وجود داشته باشد. به همین جهت در قرآن کریم با صراحت به مؤمنان اعلام شده است که: «یَا ایُهَا الَّذیِنَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأِنسُوا وَ تُسَلِمُوا عَلَی اَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُم لَعَّلکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید در خانه‌های غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و به اهل خانه سلام کنید این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید.» 2

 

2- ترس از عواقب گناه

          گناه ریشه دین و ایمان را برمی‌کند و در قیامت باعث خشم و کیفر سخت خداوند می‌شود، فشار قبر و زمینه ورود به دوزخ با عذاب الهی را فراهم می‌سازد. معصیت هر چقدر کوچک باشد، از آن جهت که نافرمانی خداست بزرگ و نارواست.

          باید توجه داشت که برخی از عقوبت‌های مربوط به گناه برای همین جهان است و آثار عملی برخی از گناهان مانند از میان رفتن برکت، مرگ ناگهانی، از بین رفتن آبرو، کوتاه شدن عمر، فقر و تنگدستی و... در همین دنیا دامن انسان را می‌گیرد.

          گناهانی مانند بدرفتاری و سوءخلق در محیط خانواده در فرجام زندگی انسان عواقبی  دردناک دارد که ناگزیر دامن‌گیر انسان خواهد شد. داستان سعد بن معاذ که یکی از صحابه بزرگ پیامبر اسلام (ص) و رئیس قبیله «اوس» بود عبرت‌انگیز است. در تشییع جنازه او پیامبر گرامی اسلام (ص) با نوک انگشتان پا حرکت می‌کرد و وقتی از ایشان پرسیده شد که چرا چنین راه می‌روید؟ فرمودند به خاطر ازدحام شرکت فرشتگان الهی در تشییع جنازه سعد. زیرا او سوره توحید را زیاد قرائت می‌کرد. در عین حال وقتی مادر او اظهار خوشحالی می‌‌کرد که خوش به حالش که در بهشت برین جای گرفته است، پیامبر اکرم (ص) فرمودند: او الان در معرض فشار قبر قرار دارد. زیرا او باهمه خوبی‌هایش، با خانواده خود خوش‌اخلاق نبود. 3

 

3- اجرای حدود الهی و تعزیر

          اگر ایمان و ترس از کیفر گناهان، در دل مردم و در جامعه نقشی نداشته باشد، دستگاه قضایی اسلام در مقابل متمردان و گردنکشان و مزاحمان به حقوق اجتماعی و برهم‌زنندگان امنیت جامعه و خانواده می‌ایستد و از طریق اجرای قانون و حدود آنها را بر جای خود می‌نشاند. نمونه گویای این حقیقت داستانی تاریخی در صدر اسلام است که در پی می‌آید:

          شخصی خدمت پیامبر اکرم (ص) شرفیاب شد و عرض کرد:‌ همسایه‌ای دارم که به خاطر درختی که مشرف بر خانه من می‌باشد، ایجاد مزاحمت برای خانواده من می‌کند. پیامبر گرامی (ص) آن شخص4 را احضار کرد و از او توضیح خواست. او اظهار داشت من اختیار دارم از آنچه مالک آن هستم هر طور بخواهم استفاده کنم. حضرت (ص) از او خواست که به جای این درخت، درختی دیگر به او داده شود تا برای همسایه ایجاد مزاحمت نکند، ولی او نپذیرفت. حضرت (ص) پیشنهاد کردند به جای یک درخت، چند درخت در جای دیگر، عوض بگیرد. اما باز هم نپذیرفت. حتی حضرت به او گفتند: من در بهشت برای تو درختانی را ضمانت می‌کنم. ولی آن شخص باز هم بر رأی خود اصرار ورزید! به ناچار حضرت (ص) دستور دادند آن درخت را از ریشه برکنند و از ایجاد مزاحمت آن شخص نسبت به خانواده‌ای مسلمان، جلوگیری نمایند و فرمودند: «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام».5  

 

4- ا منیت و آزادی در محیط خانه

          انسان ناچار است در محیط اجتماع قیود زیادی را تحمل کند ولی می‌خواهد که مدتی از شبانه‌روز را آزاد باشد. با خانواده به گفت‌وگوهای خصوصی نشسته و از این آزادی بهره گیرد.

          لازم است در این محیط آزاد با این فلسفه روشن، امنیت کافی وجود داشته باشد، اگر بنا باشد هر کس سر زده وارد این محیط گردد و به حریم امن آن تجاوز نماید دیگر آن آزادی و استراحت و آرامش را نخواهد داشت و مبدل به محیط کوچه و بازار می‌شود.

          به همین دلیل همواره در میان انسان‌ها مقرراتی ویژه در این زمینه بوده است و در تمام قوانین دنیا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع می‌باشد و مجازات دارد. حتی در جایی که ضرورتی از نظر حفظ امنیت و جهات دیگر ایجاب می‌نماید که بدون اجازه وارد شوند، مقامات محدود و معینی حق دادن چنین اجازه‌ای را دارند.

          در اسلام نیز در این زمینه دستورات بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزه‌کاری‌هایی در این رابطه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده می‌شود.

          در حدیثی نقل شده که یکی از یاران پیامبر گرامی اسلام (ص)، در حالی که روبه‌روی در خانه پیامبر (ص)‌ ایستاده بود، اجازه ورود به منزل گرفت. حضرت فرمود: به هنگام اجازه گرفتن روبه‌روی درب نایست!

          در روایات دیگری آمده است که خود حضرت هنگامی که به درب خانه کسی می‌رفت، روبه‌روی درب نمی‌ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار  می‌گرفت و می‌فرمود: «السلام علیکم» و به این وسیله اجازه ورود می‌گرفت.6 حتی در روایات اسلامی آمده است که انسان به هنگامی که می‌خواهد وارد خانه مادر و یا حتی وارد خانه فرزند خود شود اجازه بگیرد. مردی از پیامبر اکرم (ص) پرسید: آیا هنگامی که می‌خواهم وارد خانه مادرم شوم باید اجازه بگیرم؟ حضرت فرمود: آری. عرض کرد مادرم غیر از من خدمتگزاری ندارد باز هم باید اجازه بگیرم؟ حضرت فرمود: آیا دوست داری مادرت را برهنه ببینی؟ عرض کرد: خیر. حضرت فرمود: «فاستاذن علیها» اکنون که چنین است از او اجازه بگیر.

          در روایتی دیگر می‌خوانیم که پیامبر اکرم (ص) هنگامی که می‌خواست وارد خانه دخترش حضرت فاطمه (س) شود، نخست بر درب خانه ایستاد، دست روی درب گذاشت و درب را کمی عقب زد، سپس فرمود:‌ «السلام علیکم». فاطمه (س) پاسخ سلام پدر را داد، بعد پیامبر اکرم (ص) فرمود‌:‌ اجازه دارم وارد شوم؟ عرض کرد: وارد شو ای رسول خدا.

          پیامبر اکرم (ص) فرمود:‌ کسی همراه من است، او نیز اجازه دارد وارد شود؟ حضرت فاطمه (س) عرض کرد: مقنعه بر سر من نیست. هنگامی که خود را پوشید، اجازه ورود برای پیامبر و همراهش جابر بن عبدالله را داد. 7

          این حدیث به خوبی نشان می‌دهد که تا چه اندازه پیامبر گرامی اسلام (ص) که یک الگوی نیکو برای عموم مسلمانان بود این نکات را دقیقا رعایت می‌فرمود.

          حتی در برخی از روایات گفته شده است که سه بار باید اجازه گرفت؛ اجازه اول برای شنیدن، اجازه دوم برای آماده شدن، و به هنگام اجازه سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر خواستند اجازه ندهند. 8  

          حتی بعضی لازم دانسته‌اند که در میان این سه اجازه، فاصله‌ای باشد، تا صاحب‌خانه فرصت پوشیدن لباس مناسب و یا مرتب کردن خانه را داشته باشد. و حتی گاهی ممکن است اسراری در منزل باشد که نباید کسی بر آن اسرار آگاه شود، بنابراین اگر اجازه ورود داده نشد، بدون کمترین احساس ناراحتی باید برگشت. 9

 

5- کنترل‌‌های اجتماعی برای امنیت خانواده

          عواملی که در محیط اجتماعی وجود دارند، و نیز آنچه که در جامعه جریان دارد و افراد به گونه‌ای با آن در تماس هستند، می‌توانند از عوامل مهم و مؤثر در سعادت و انحطاط خانواده باشند. بدین نظر در جامعه اسلامی تلاش‌هایی برای کنترل این عوامل، توسط مسئولان و زمامداران جامعه خواهد بود. که از آن جمله‌اند: کنترل رابطه‌ها، جلوگیری از عاملان فساد اجتماعی، اعتیاد،‌ ابتذال و میخوارگی، کنترل اماکن مروج فساد و مجالس گناه، کنترل وسایل ارتباط جمعی، مطبوعات، سینماها، صدا و سیما و...

          در جامعه اسلامی هر آنچه که موجب و یا عامل بدآموزی، فساد، سوءخلق، تزلزل ارکان خانوادگی گردد منع و تحت کنترل قرار می‌گیرد. به ویژه وسایل ارتباط جمعی که نقشی مؤثر در ساختن و یا ویران کردن بنای خانواده دارد. مطبوعات نقشی فوق‌العاده را در پیشرفت یا انحطاط جامعه، پیشروی به سوی اهداف و مقاصد عالی یا رکود و جمود عهده‌دار هستند.

          برای خانواده و امنیت آن نیز رسانه و مطبوعات تأثیری فراوان دارند.‌ آلودگی‌ها،‌ ویرانی‌های بنای اخلاقی، شرف و حیثیت خانوادگی، گاهی از رسانه و مطبوعات سرچشمه می‌گیرند.

          رادیو، تلویزیون و سینما هم می‌توانند در خدمت تقویت مبانی اخلاقی، انسانی و تربیتی صحیح باشند و یا برعکس، ابزاری برای بدآموزی و عاملی برای تزلزل خانواده‌ها تبدیل شوند.

          کنترل‌های اجتماعی برای حفظ مبانی ارزش‌های انسانی، اخلاقی، شرف، انسانیت، حفظ نسل و بقای خانواده لازم است. اسلام به این جهت است که قوانینی در جهت کنترل جامعه ایجاد نموده و متخلفان را شدیدا تحت تعقیب قرار می‌دهد.

 

6- تدابیر و مراقبت‌های لازم برای امنیت خانواده

          زمینه حفظ، سلامت و امنیت خانواده، در حقیقت قبل از تشکیل خانواده باید پیش‌بینی شود. توصیه‌های اسلامی در جنبه انتخاب همسر، توجه به کفویت و همتایی، شرایط فکری همسر و... همه به خاطر این مسئله است. علاوه بر این اسلام می‌کوشد پس از ازدواج هم از عواملی که باعث جدایی، افتراق، اضطراب و آشفتگی خانواده است، جلوگیری به عمل آورده و رهنمودهایی به صورت دستور، قانون، حقوق اخلاقی و... معین کرده است.

          اسلام می‌خواهد برخوردها در سطح کلی انسانی و عاطفی باشد، زن و شوهر در زندگی زناشویی بکوشند از طریق اخلاق و انسانیت کانون خانوادگی را گرم نگه دارند. به همین دلیل است که از یک سو به مرد دستور می‌دهد رضای همسر را به هرگونه که ممکن است جلب نماید و از طرفی به زن هم یادآور می‌شود که شوهر را خشمگین نسازد و با خشم او نخوابد. تقوا عاملی نیرومند برای کنترل و حفظ امنیت خانواده‌هاست که در سایه آن زبان و همه اعضای بدن انسان و حتی فکر او تحت ضابطه و کنترل قرار می‌گیرد.

          پیمان زناشویی و خانواده همراه با حقوقی است که رعایت آن، موجبات سلامت و امنیت خانواده را ضمانت می‌کند و تخلف از آن برای هر کدام از زن و شوهر کیفر و عقوبت را به دنبال دارد.

          به هنگامی که برخورد و اختلافی بین زن و شوهر پدید آید، به فرمان قرآن برای جلوگیری از فروپاشی کانون خانواده، افرادی خبره و عادل به عنوان «حَکَم»10 از سوی دو طرف خانواده، دعوت می‌شوند تا اختلافات پیش آمده را داوری و حل نمایند. این دستور قرآنی برای رفع اختلاف میان زن و شوهر، و پیشگیری از وقوع طلاق، یک دادگاه خانوادگی را با امتیازات زیر مطرح می‌کند:

1- داوران، از هر دو فامیل باشند تا سوز، تعهد و خیرخواهی بیشتری داشته باشند.

2- این دادگاه نیاز به بودجه ندارد.

3- رسیدگی به اختلاف در این دادگاه، سریع، بدون تراکم پرونده و مشکلات اداری است.

4- اسرار دادگاه به بیگانگان نمی‌رسد و مسایل اختلافی در میان خودشان می‌ماند.

5- چون داوران از خانواده دو طرف می‌باشند، مورد اعتماد طرفین خواهند بود. 11

          از امام صادق (ع) درباره «فابعثوا حکما» سؤال شد، حضرت فرمود: حکمین نمی‌توانند به طلاق و جدایی حکم کنند، مگر آنکه از طرفین اجازه داشته باشند. 12

          گرچه قرآن کریم به گذشت و چشم‌پوشی از مردم دستور به «عفو» و «صفح» می‌دهد. 13

ولی در زندگی خانوادگی، علاوه بر این دستور عفو و صفح، تأکید بر «مغفرت»14 هم وجود دارد. کلمه عفو به معنای گذشت و صفح از «صفحه» و ورق را برگرداندن است. یعنی اصلا لغزش دیگران را به روی خود نیاور  و به اصطلاح «شتر دیدی ندیدی». در تمام قرآن، هیچ کجا کلمات عفو، صفح و مغفرت، پشت سر هم نیامده است، جز در مورد زندگی خانوادگی با همسر و فرزند. یعنی حتی در موردی که آنها دشمن شما باشند و باید از آنها برحذر بود، باز هم عفو و صفح و مغفرت را باید مراعات کرد. 15

 

پایان بحث

          بالاخره اسلام برنامه زندگی در خانواده را براساس صلح و صفا، سازگاری و گذشت قرار می‌دهد و می‌خواهد زن و شوهر در کمال آسایش و امنیت فکری در کنار همدیگر باشند. توصیه به سازگاری، به خصوص از سوی مرد نسبت به همسر حدی است که پیامبر فرمود: جبرئیل درباره همسر آن قدر به من سفارش کرد که گمان کردم طلاق زن جز در موقعی که مرتکب فحشای آشکار شود، سزاوار نیست. 16

 

منابع و پی‌‌نوشت‌ها:

1. قرآن کریم، سوره نحل، آیه 80.

2. قرآن کریم، سوره نور، آیه 27.

3. ر.ک: قمی (محدث)، عباس، منازل‌الاخره، مبحث «فشار قبر».

4. این شخص «سمره بن جندب»‌ نام داشت.

5. این اصل خود قاعده‌ای فقهی است که در منابع فقهی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

6. تفسیر فخر رازی، ج 23، ص 198.

7. تفسیر نوالثقلین، ج 2، ص 587.

8. وسایل‌الشیعه، ج 14، ص 161.

9. تفسیر نمونه، ج 14، ص 429.

10. بنا به دستور قرآن: «فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها، ان یریدا اصلاحا یوفق‌الله بینها» (سوره نساء، آیه 35).

11. ر. ک:‌ قرائتی، محسن، پرتوی از نور (گزیده تفسیر نور)، ص 73.

12. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 6، ص 146.

13. قرآن کریم، سوره نور، آیه 22.

14. قرآن کریم، سوره تغابن، آیه 14.

15. قرائتی (پیشین)، ص 708.

16. ر. ک: قائمی، علی، تشکیل خانواده در اسلام، ص 259-254.

نظام خانواده (4)

خانواده نخستین پایگاه تربیتی

حجت‌الاسلام دکتر مرتضی خسروی

نقش تربیتی خانواده

          خانواده به عنوان اولین کانونی که فرد در آن قرار می‌گیرد دارای اهمیتی شایان توجه است. اولین تأثیرات محیطی که فرد دریافت می‌کند از محیط خانواده است و حتی تأثیرپذیری فرد از سایر محیط‌ها، می‌تواند نشأت گرفته از همین محیط خانواده باشد. خانواده پایه‌گذار بخشی مهم از سرنوشت انسان است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی آینده، اخلاق، سلامت و عملکرد فرد در آینده نقشی بزرگ بر عهده دارد. عواملی چون شخصیت والدین، سلامت روانی و جسمانی آنان، شیوه‌های تربیتی اعمال شده در داخل خانواده، شغل و تحصیلات والدین، وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده، محل سکونت خانواده، حجم و جمعیت خانواده، روابط اجتماعی خانواده و بی‌نهایت متغیرهای دیگر در خانواده وجود دارند که شخصیت فرزند، سلامت روانی و جسمانی او، آینده شغلی، تحصیلی، اقتصادی، سازگاری اجتماعی و فرهنگی، تشکیل خانواده او و غیره را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

          نوزاد در خانواده به دنیا می‌آید و اولین تعاملات خود را با محیط آغاز می‌کند. در این کانون اولیه، اولین تأثیر و تأثرات متقابل آغاز می‌شود و کودک کم‌کم در فرایند رشد اجتماعی قرار می‌گیرد. همان طور که روان‌شناسان معتقدند سال‌های اولیه کودکی نقشی بسزا در رشد شخصیت و آینده او دارد. بیشتر طرح واژه‌ها و شناخت‌های کودک از خود، اطرافیان و محیط، در این دوران شکل می‌گیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک به ارتباطی که خانواده با وی دارد وابسته است.        

          کودکانی که در سنین کودکی از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تأمین نمی‌شوند به انواع مشکلات مبتلا می‌گردند. مشکلات این کودکان اغلب با شیطنت‌ها، دروغ‌گویی‌ها و حرف نشنیدنی‌های ساده شروع می‌شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاری‌ها و جنایات بزرگسالی منتهی می‌شود. سخت‌گیری زیاد والدین یا بی‌توجهی آنان، یا ننر و لوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کلیه نیازهای منطقی و غیرمنطقی او، شخصیتی سالم را به وجود نخواهد آورد. سلامت خود خانواده، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنان به اصولی که می‌تواند محیط خانواده را سالم‌تر سازد، بسیار حائز اهمیت است.

          ویژگی مشترک و مهم دوران نوجوانی- در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه‌های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می‌افتد- استقلال‌طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می‌خواهد به طریقی رشد و استقلال خود را به خانواده ثابت کند و بر این اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می‌کند و به گروه همسالان نزدیک می‌شود. در صورتی که خانواده در این دوران به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگی‌های دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست نقش تربیتی خود را به نحو احسن ایفا نماید. و چه بسا که اقداماتی نادرست از سوی خانواده، فضای نامناسب موجود در خانواده و غیره، بیشتر و بیشتر نوجوان را از محیط خانواده دور می‌سازد و در صورتی که خانواده در گذشته نیز کارکرد تربیتی خود را به شیوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگی فکری کاملی برخوردار نباشد، با گرایش به زمینه‌های ناسازگارانه، مثل عضویت در گروه‌های افراطی و سایر زمینه‌ها، مشکلات فردی و اجتماعی زیادی را به بار خواهد آورد.

          سخت‌گیری زیاد والدین و خانواده در این دوران و هم چنین سهل‌گیری و آزادگذاری آنان فرزند را موجودی سرکش، طغیانگر و متزلزل بار خواهد آورد. از این گذشته این دوران، دوران الگوگیری و همانندسازی است که لازم است خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازد.

          خانواده به عنوان کوچک‌ترین نهاد اجتماعی، آسیب‌پذیرترین گروه در برابر آسیب‌های اجتماعی است. به طوری که اکثر مشکلات و آسیب‌ها ابتدا در خانواده‌ها بروز پیدا می‌کند و در صورت عدم پیشگیری و یا برخورد ناصحیح با آنها، به درون جامعه نیز رسوخ پیدا می‌کند و در این شرایط دشوار، دیگر نمی‌توان به راحتی مشکلات و آسیب‌ها را کنترل کرد.1

 

مسئولیت پدر و مادر نسبت به تربیت فرزندان

          اهمیت انتخاب همسر در فرهنگ اسلامی بیانگر این موضوع است که صلاحیت و شایستگی مربی بسیار مورد توجه می‌باشد. از روایات فراوانی که در چگونگی انتخاب همسر و مقدمات ازدواج وارد شده است، درمی‌یابیم که اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به یادآوری مسئولیت والدین نسبت به تربیت فرزند و تأدیب آنان، اهتمام فراوانی دارند.2

          پیامبر گرامی اسلام (ص) درباره اهمیت نقش پدر و مادر در تربیت فرزندان می‌فرماید:

«کلُّ مُولُودٍ یُولَدُ عَلی الْفِطْرِه حتّی یَکُونَ أَبَواهُ یُهَوِّدانَهُ وَ یُنَصّرانَهُ وَ یُمَجّسانَهُ؛ هر نوزادی بر فطرت الهی و توحیدی متولد می‌شود تا اینکه پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی و مجوسی می‌کنند.»3

          امام سجاد (ع) حسن ادب فرزندان و هدایت و راهنمایی آنها به سوی پروردگار را از وظایف و مسئولیت‌های پدر و مادر برشمرده و از جمله حقوقی که فرزندان نسبت به پدر و مادر دارند همین امر مهم است.4

          از نظر اسلام، پدر مسئولیت دارد علوم دینی و سایر دانش‌ها و مهارت‌هایی را که فرزند در زندگی‌اش بدان نیازمند است، به او یاد دهد و یا برای او معلمی شایسته بگمارد. این امر تا بدانجا مورد توجه قرار گرفته است که پیامبر اکرم (ص) فرمود:

«همانا زمانی که معلم به کودک «بسم‌الله» را بیاموزد، برای او و کودک و پدر و مادرش آزادی از جهنم نوشته می‌شود.»5

          از جمله مسئولیت‌های پدر نسبت به فرزند، این است که برایش نام خوب انتخاب کند؛ به او نوشتن بیاموزد و هنگامی که به سن بلوغ رسید برایش همسر بگیرد.6 تیراندازی و شنا نیز از وظایفی است که پدر باید به فرزندش بیاموزد.7

          امام سجاد (ع) ضمن بیان حق فرزند، سه وظیفه اصلی را برای پدر و مادر ذکر فرموده است؛ حضرت می‌فرماید: حق فرزندت این است که بدانی او قسمتی از وجود تو است و جزیی از درخت هستی‌ات می‌باشد. در این جهان، خوبی و بدی او با تو ارتباط پیدا می‌کند. تو در باره آنچه، نسبت به او مسئولیت‌پذیر شده‌ای، مورد سؤال قرار خواهی گرفت، از نظر:

- تربیت و آداب‌آموزی

- دلالت کردن به خداشناسی

- یاری کردن به او در راه طاعت حق

به دو طریق است؛ یکی عمل خودت و یکی هم راهنمایی و آموزشی که به او ارایه خواهی کرد.

          اگر در این باره کمترین زحمتی به خود می‌دهی، پاداش کافی داری و اگر کمترین کوتاهی نمایی، دقیقا مورد مؤاخذه و ملامت و مجازات قرار خواهی گرفت.8

 

دقت‌ها و مراقبت‌ها در تربیت فرزندان

          در امر تربیت فرزندان، در آموزه‌های دینی به روش‌ها و مراحل خاص آن توجه شده است. از جمله اینکه کودک تا هفت سالگی باید بازی کند، پس از هفت سالگی نوشتن و بعد از آن باید قرآن و احکام بیاموزد.9 اما متأسفانه باید اذعان کرد که امروزه در تربیت دینی فرزندان بسیار کوتاهی می‌شود. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام آمده است که  فرمود:

«وای بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان! پرسیده شد:‌از پدران مشترک آنان؟ حضرت فرمود: نه؛ از پدران مؤمن که به فرزندانشان واجبات حلال و حرام دین را نمی‌آموزند و از یادگیری آنان جلوگیری می‌کنند و تنها کامیابی‌های دنیوی آنان را راضی می‌کند. من از آنان بیزارم و آنان از من.»10

          پیامبر اکرم (ص) فرموده است: کسی که فرزندش را ببوسد، خداوند متعال برای او حسنه می‌نویسد و کسی که فرزندش را شاد کند، روز قیامت خدای تعالی او را شاد گرداند. و کسی که به فرزندش قرآن بیاموزد، بر پدر و مادرش حله‌هایی از نور می‌پوشانند که چهره‌های بهشتیان از آن نورانی می‌گردد.11

          در آموزه‌های اسلامی تأکید بر این است که پدران و مادران از فرزندان خود بیش از طاقت و تحمل آنان، انتظاری نداشته باشند.

          دنیای فرزندان به کلی با دنیای بزرگسالان متفاوت است و این تفاوت هم جنبه کمی و هم جنبه کیفی دارد. توانایی‌ها، امکانات، استعدادها و قابلیت‌های فرزندان، موقعیتی را فراهم می‌آورد که باید به طور جدی ضابطه‌ای برای تفویض مسئولیت به آنان، وجود داشته باشد.

          همخوانی انتظارات و امکانات، ایجاب می‌کند که سه امر ذیل در راستای یکدیگر مورد توجه والدین قرار گیرد:

الف- درک روشن و عمیق توانایی‌های فرزندان در زمینه‌های گوناگون شامل جنبه‌های فیزیکی، عاطفی، ذهنی (عقلی)، اجتماعی و اخلاقی

ب- استنباط و روشن‌بینی والدین نسبت به تمایلات و علایق آنها

ج- تنظیم و تفویض مسئولیت‌ها به آنان بر مبنای توجه به توانایی‌ها و تمایلات فرزندان و در نتیجه، دستیابی به همخوانی آنچه از آنان انتظار داریم و آنچه در توان آنان است.

          لازم به یادآوری است که مقدم بر مراحل فوق، هماهنگی و همگرایی والدین در انتخاب خط‌مشی مشخص و سیاست روشن‌تربیتی برای فرزندان است.12

 

منابع:

1. ر.ک: اینترنت، خبرگزاری مهر، گروه اجتماعی

2. ر.ک:  عاملی، شیخ حر، وسایل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 12

3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 61، ص 186

4. الحرانی، ابومحمدبن الحسین بن شعبه، تحف‌العقول عن آل الرسول، ص 263

5. قمی، شیخ عباس، مستدرک الوسایل، ج 15، ص 166

6. مجلسی، محمد باقر (پیشین) ج 74، ص 80

7. عاملی، شیخ حر (پیشین) ج 15، ص 194

8. رساله حقوق امام سجاد (ع) (راه و رسم زندگی)، ترجمه علی غفوری، ص 121 (مأخوذ از: دکتر محمدرضا شرفی، خانواده متعادل، ص 156)

9. عاملی، شیخ حر (پیشین)، ج 15، ص 194

10. قمی، شیخ عباس (پیشین)، ج 15، ص 164

11. عاملی، شیخ حر (پیشین)، ج 15، ص 194

12. ر. ک: شرفی، محمدرضا، خانواده متعادل، ص 160


نظام خانواده (6)

خانواده نخستین پایگاه تربیتی (3)

حجت‌الاسلام دکتر مرتضی خسروی

 

نقش بی‌بدیل خانواده در تربیت کودک

                   خانواده به عنوان رکن اساسی تربیت، نقشی بی‌بدیل در رشد و تربیت کودکان ایفا می‌کند. این امر به ویژه در اولین سال‌های زندگی که تجربه‌های اولیه کودک در حال شکل گرفتن است، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. غالب رفتارهای انسان براساس یادگیری شکل می‌گیرد و اولین و مهم‌ترین پایگاه یادگیری کانون خانواده است. ایفای نقش پدر و مادر به عنوان عامل پرورشی در چارچوب خانواده،‌ شرط استقرار شخصیت سالم کودک خواهد بود.

                   ساختن انسان در دوران کودکی بسیار آسان‌تر از زمان بزرگسالی است. طبیعت پاکیزه و زمینه مساعدی که کودک در محیط خانواده دارد، بهترین شرایطی است که می‌توان شایسته‌ترین بذرهای تربیتی را پرورش داد. حضرت علی (ع) صفحه دل کودک را همچون زمین مستعدی معرفی می‌کند که هیچ گیاهی در آن نروییده و آماده هر نوع بذرافشانی است.1

                   خانواده به عنوان یک محیط طبیعی که تربیت کودک را برعهده دارد، رشد جسمانی، عاطفی و اجتماعی کودک را تحت تأثیر قرار می‌دهد. خانواده باید کانون محبت، توجه، احترام و در عین حال مرکز اعمال نظم و انضباط باشد تا کودک بر اثر محبت شورانگیزی که از پدر و مادر می‌بینند، آنان را الگو قرار دهد و خود را با والدین منطبق سازد.

                   والدین به عنوان الگوهای اصلی زندگی کودک، احساسات،‌ علایق، ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی و حتی منطق قضاوتی و ارزشی خود را به او منتقل می‌کنند و کودک با علاقه و وجد تمام این معیارها را درونی می‌سازد و شخصیت در حال تکوین خود را با آن وفق می‌دهد. ارتباط میان کودک و والدین نیرومندترین نوع ارتباط است. بنابراین وقتی محیط خانواده سالم و سرشار از عاطفه باشد، وجدان کودک رشد مطلوب خود را آغاز می‌کند و احساس امنیت در او شکل می‌گیرد.

                   وجود آرامش و اطمینان خاطر در خانواده و حسن معاشرت والدین با فرزندان و با یکدیگر، ضمن آنکه زمینه اجتماعی شدن را در کودک آماده می‌کند، بزرگ‌ترین درس تربیتی را نیز که همان شیوه برخورد و ارتباط صحیح اجتماعی است، به کودکان می‌آموزد.

                   نوع رابطه‌ای که کودک در محیط خانواده با والدین برقرار می‌کند، اساس و پایه روابط بعدی او با دوستان، همکاران و خانواده‌ای که بعدها تشکیل خواهد داد، قرار می‌گیرد. با توجه به این مسائل است که می‌توان ادعا کرد، خانواده خمیرمایه شخصیت انسان را شکل می‌دهد و نگرش‌ها، رغبت‌ها و رفتارهای خوشایند و ناخوشایند نسبت به پدیده‌های مختلف از خانه سرچشمه می‌گیرد و تربیت صحیح اولین و اساسی‌ترین پایه سعادت فردی و اجتماعی کودک است.

                   بنابراین باید به خانواده به عنوان اولین مدرسه کودک اهمیت فوق‌العاده داد و محیطی فراهم آورد تا خانواده با دقت، صبر، آگاهی و عشق در تربیت کودکان بکوشد. در غیر این صورت عوارض غیرقابل جبرانی در شخصیت کودکان به وجود خواهد آمد و علاوه بر شخص، جامعه نیز متضرر خواهد شد.

                   خانواده‌ها نباید با ساده‌اندیشی وظیفه تربیت کودکان را به عهده سازمان‌های تربیتی محول کنند. زیرا این مراکز با وجود نقش مهمی که دارند، هرگز نمی‌توانند به جای والدین و محیط خانواده ایفای نقش نمایند.

                   بعد از ورود کودک به مدرسه نیز باید میان خانه و مدرسه و مسائل آموزشی و تربیتی هماهنگی و همکاری لازم وجود داشته باشد. زیرا بدون هماهنگی خانواده با مدرسه نمی‌توان به یک رفتار فرهنگی معتدل امید داشت.

 

نقش خانواده در شکل‌گیری شخصیت کودک

                   با توجه به اینکه کودک سال‌های نخست زندگی خود را در محیط خانه با پدر و مادر و سایر افراد خانواده سپری می‌کند، از رفتار آنان به دقت الگوبرداری می‌کند و ویژگی‌های اخلاقی، عقیدتی، شخصیتی و دیگر گرایش‌ها را از آنان می‌آموزد. اینکه مردم در قضاوت‌های خود، رفتارهای کودک را به حساب پدر و مادر کودک می‌گذارند، حاکی از واقعیتی است که از مطالعات فراوان به دست آمده است.

                   پدر و مادر اولین و آشناترین چهره‌هایی هستند که کودک با آنان روبه‌رو می‌شود. به تدریج به موقعیت حساس پدر و مادر و نیاز شدید خود به آنان پی می‌برد و متقابلا به آنان علاقه‌مند می‌شود. به همین جهت والدین خود را بهترین و خیرخواه‌ترین و بانفوذترین اشخاصی می‌دانند که می‌توانند سرمشق و الگوی زندگی او قرار گیرند.

                   قرآن کریم به نقش کلیدی پدر و مادر توجه داشته و در آیاتی به آن پرداخته است. حضرت نوح (ع‌) با اشاره به نقش والدین به خداوند عرضه می‌دارد: «وَ لا یَلِدُوا اِلاّ فاجِراً کَفّاراً؛ اینان جز فاجر و کافر نمی‌زایند.»2

                   این بدان معنی است که نتیجه تربیتی قوم نوح جز فرزندانی با این خصوصیات نمی‌باشد. بنابراین، خانواده در سازندگی یا ویرانی شخصیت کودک و نوجوان نقش اساسی دارد و کودک از محیط خانواده خوبی‌ها و بدی‌ها را می‌آموزد. پس از پدر و مادر، برادران و خواهران هستند که در خانواده بیشترین تأثیر را بر کودک می‌گذارند. به ویژه آنگاه که کودک دارای برادر و خواهر بزرگ‌تر است و تفاوت سنی‌شان نیز زیاد باشد. خواهر بزرگ‌تر برای کودک نقش مادر، و برادر بزرگ‌تر نقش پدر را ایفا می‌کند. از این رو، اگر والدین بتوانند فرزند بزرگ‌تر را خوب تربیت کنند، تقریبا در تربیت بقیه فرزندان موفق‌تر خواهند بود. زیرا فرزند بزرگ‌تر نسبت به کوچک‌تر نقش الگویی دارد و در تربیت و سازندگی کوچک‌تر تأثیر به سزایی خواهد داشت.

 

نقش خانواده در روند تکاملی رشد کودک

                   نیازهای گوناگون کودک و چگونگی تأمین آنها از سوی خانواده در روند سلامت روانی و رشد و تکامل جسمی و روحی کودک نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. یکی از مهم‌ترین وظایف پدر و مادر به عنوان سازمان‌دهندگان اصلی خانواده، فراهم آوردن زمینه مساعد وارائه الگوهای صحیح و منسجم برای تأمین نیازهای طبیعی کودک در عرصه خانواده است.

                   اساسی‌ترین نیازهای کودک عبارت‌اند از:

1. نیازهای روانی

2. نیازهای عاطفی

3. نیازهای اجتماعی

4. نیازهای اخلاقی و مذهبی.

                   یکی از مهم‌ترین وظایف پدر و مادر به عنوان سازندگان و سامان‌دهندگان اصلی خانواده، فراهم آوردن زمینه مساعد و ارائه الگوی صحیح و منسجم برای تأمین این نیازهای طبیعی در عرصه خانواده می‌باشد و می‌توان گفت قوام و دوام و سلامت خانواده به مثابه یک سازمان حیاتمند و پویا،‌ در حد وسیعی در گرو شکل‌گیری و انسجام همین الگوی ساختاری می‌باشد.

                   نیازهای روانی مانند نیاز به امنیت، احترام،‌ محبت، شادی و ارتباط عادی و متعادل اعضای خانواده با یکدیگر، تنها در سایه وجود ساختار متناسب و همگن این نهاد تأمین می‌گردد.

                   کودک تا مدت‌ها به دیگران وابستگی کامل دارد و به همین سبب بسیار نیازمند امنیت عاطفی می‌باشد که در ماه‌های اول زندگی، آغوش مادر به عنوان پناهگاه‌ وی، مطمئن‌ترین منبع تأمین این امنیت به شمار می‌رود. کودک به همان اندازه که محتاج غذا و مراقبت‌های جسمی است، به این ارتباط عاطفی نیز نیاز دارد.

                   با افزایش سن کودک، راه‌های ارتباط عاطفی او با دیگران گشوده می‌شود؛ پدر، خواهر، برادر، پدربزرگ، مادربزرگ و تا حدی اطرافیان نزدیک دیگر، هر کدام به سهم خود به رشد و تکامل عاطفی کودک کمک می‌کنند.

                   خانواده به عنوان کوچک‌ترین واحد اجتماعی، نقش برتر و تعیین‌کننده‌ای را در رفتار فرد برعهده دارد و در واقع محیط خانه اولین و با دوام‌ترین عاملی است که رشد کودک را در ابعاد مختلف تحت تأثیر مستقیم قرار می‌دهد. و به همین سبب بررسی و تحلیل نحوه برخورد اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر با کودک، از جمله بحث‌های اساسی روان‌شناسی تربیتی به شمار می‌رود.

                   از دیگر نیازهای کودک که خانواده در تأمین آن نقش به سزایی دارد، نیازهای اخلاقی و مذهبی می‌باشد. بدیهی است که هر خانواده‌ای قادر نیست به خوبی این نقش را ایفا نماید. تربیت اخلاقی و مذهبی کودک نیازمند شرایطی است که باید در خانواده تحقق یابد. نخستین و مهم‌ترین شرط آن است که محیط خانواده از آلودگی و گناه، پاک باشد و صفات ناپسند و نکوهیده‌ای مانند خیانت، نادرستی، دروغ و فساد در آن نفوذ نکرده باشد.

                   در برخی از خانواده‌ها، کودک تنها با برخوردها و شیوه‌های فاسد و دور از اخلاق و ارزش‌های انسانی اعضای خانواده روبه‌رو می‌باشد و در برابر چشمان حریص او که در جست‌وجوی یادگیری الگوهای رفتاری والدین و اطرافیان است، چیزی به جز سرمشق‌های بدآموزی و رفتار ضداخلاقی خودنمایی نمی‌کند!

                   بدون شک الگوهای راستین خداپرستی و ایمان و تقوا و دیگر فضایل اخلاقی و ارزش‌های انسانی و الهی، در درجه نخست باید توسط افراد خانواده ساخته و پرداخته شود و به کودکان ارائه گردد.

 

نقش خانواده در تربیت دینی کودک

                   در تربیت اخلاقی، تربیت دینی از جایگاه رفیعی برخوردار است. هدف از تربیت دینی آن است که والدین، شور و شوق فطری کودک را نسبت به جلال و جمال الهی پرورش دهند و از رهگذر آن، فضایل اخلاقی را به ملکات اخلاقی مبدل سازند.

                   یادگیری در تربیت دینی دارای سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری است که خانواده‌ها در هر بعد وظایف خاصی به عهده دارند؛ خانواده‌ها نخست باید به کودکان اندیشیدن را بیاموزند. این منظور به دست نمی‌آید، مگر آنکه مقدمات آن فراهم آمده باشد. فکر نخست با احساس آغاز می‌شود؛ از ترکیب تأثرهای حسی، عقل حسی و مفاهیم، و از ترکیب مفاهیم، ادراک عقلانی حاصل می‌شود.

                   خانواده نخست باید آموزش کودک را از آشنایی او با طبیعت آغاز کند؛ به این معنا که باید اول درباره نظم و زیبایی سخن گفت، سپس رابطه طبیعت را با خدا تبیین کرد. به تدریج که کودک رشد می‌کند می‌توان مفاهیم دینی را به او آموخت.

                   باید به کودک آموخت که تصور خداوند در هر حالت و هر شکل باید همراه با تقدیس، تکریم و احترام باشد. باید مراقب بود تا والدین و سایر اعضای خانواده بی‌جهت نام مقدس خداوند را به عنوان سوگند به زبان نیاورند.

                   خانواده‌هایی که آرزو دارند فرزندان صالح، راستگو، معتقد و اهل نماز و عبادت داشته باشند، باید خود به ارزش‌های دینی عمل کنند. عدم هماهنگی میان کردار و گفتار والدین، نه تنها نصایح آنان را بی‌اثر می‌سازد، بلکه موجب می‌شود تا شخصیت والدین نزد فرزند تنزل یابد و در موارد دیگر هم خود را ملزم به اطاعت از پدر و مادر نداند.

                   قرآن کریم این حقیقت را به زیباترین شکل بیان داشته است، آنجا که می‌فرماید:

«یا ایّها الذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلوُن؛ ای ایمان آورندگان، چرا می‌گویید آنچه را که عمل نمی‌کنید.»3

                   و یا در جایی دیگر می‌فرماید: «أَتَأمُرُون النّاسَ بِالبِّرِ وَ تَنْسَوْنَ‌ اَنْفُسَکُمْ؛ آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید.»4

                   در همین راستا امام صادق (ع) می‌فرماید: «کُونُوا دُعاهً للنّاسَ بغَیر أَلْسِنَتکم...؛ مردم را با رفتار و عمل خود به حق رهبری کنید، نه با زبان خویش.»5

 

منابع:

1. نهج‌البلاغه، نامه 31

2. قرآن کریم، سوره مبارکه نوح، آیه 27

3. قرآن کریم، سوره مبارکه صف، آیه 2

4. قرآن کریم، سوره مبارکه بقره، آیه 44

5. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 70، ص 303

6. قائمی، دکتر علی، زمینه تربیت

7. امینی،‌ ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت

8. کریمی‌نیا،‌ محمدعلی، الگوهای تربیت اجتماعی

9. http://yas.ofogh.net/Detail.asp? ItemID=8

10. http:// www.bazyab.ir

11. http: // www.pajoohe.com / 25513 / index. Php? Page = definition

 

 

 


نظام خانواده (7)

فرزند و تنظیم خانواده

 

اهمیت فرزند در خانواده

          فرزند در خانواده مایه دلگرمی، طراوت و نشاط، دوام زندگی و ماندگاری خانواده و ضامن حیات بشری است. در خانه‌ای که فرزند نیست، آن شور و شادابی که ضرورت زندگی است، وجود ندارد. به همین جهت کسانی که از نعمت داشتن فرزند محروم می‌باشند، تلاش می‌کنند تا کودکان دیگری را به فرزندی بپذیرند.

          در سایه وجود فرزند، زن و شوهر نسبت به یکدیگر دید دیگری پیدا می‌کنند و دلبستگی، عشق، احساس مسئولیت و وفاداری در زندگی آنان ریشه می‌گیرد. به این ترتیب، والدینی که از پدر یا مادر شدن و پذیرش بار تکالیف آن سر باز می‌زنند، در حقیقت زمینه را برای از دست دادن شور زندگی و استحکام خانواده فراهم می‌کنند و افسوس خود را در روزگاران آینده سبب خواهند شد. اساسا، از جمله لذت‌ها و دلخوشی‌های فطری زندگی انسانی، پس از مرحله ازدواج، نعمت فرزند است که همه زوج‌ها، حتی پدر و مادر آنان نیز در آرزوی آن به سر می‌برند و امیدوارند که هر چه زودتر، زندگی فرزندان‌شان با چشم گشودن نوزادی شیرین‌تر و فروزان‌تر شود. این موضوع از چنان جایگاه و اهمیتی برخوردار است که همواره پایبندی و لذت زندگی مشترک، بستگی به انتظار تولد فرزند در مدت زمانی کوتاه پس از ازدواج دارد. در غیر این صورت چه بسا که زندگی مشترک زن و مرد به جدایی کشیده شود.

 

مسئله جمعیت و تنظیم خانواده

          دانشمندان و کارشناسان مسائل جمعیتی، سال‌هاست که آژیر خطر «انفجار جمعیت» را به صدا درآورده‌اند و برای رویارویی با پیامدها و بحران ناشی از آن، به چاره‌جویی پرداخته‌اند. آنان بر این باورند که رشد جمعیت و سکنه زمین ناگزیرترین و قوی‌ترین مسئله‌ای است که بشر در حال حاضر با آن روبه‌رو می‌باشد.1

          برخی از دانشمندان معتقدند که جمعیت جهان، به نسبت تناسب هندسی (و8، 4، 2، 1) افزایش می‌یابد، در حالی که مواد غذایی به نسبت عددی یا حسابی (و 4، 3، 2، 1) رشد می‌کند.2 براساس گزارش صندوق جمعیت ملل متحد (UNFPA) در سال 1995 در هر دقیقه 180 نفر، در هر روز 260 هزار نفر و در هر سال 95 میلیون نفر به جمعیت کره زمین افزوده می‌شود.3 جمعیت در هر 25 سال یک بار، دو برابر می‌شود و در طول یک سده 16 برابر می‌شود، در حالی که تولید مواد غذایی در این مدت تنها 5 برابر می‌شود.4

          هنگامی که در جامعه نرخ مرگ و میر کاهش یابد، اما نرخ زاد و ولد بالا باشد، افزایش بی‌سابقه‌ای در شمار مردم روی زمین پیدا می‌شود که به «انفجار جمعیتی» معروف است. آنان می‌گویند شمار زیاد مردم در این هنگام، باعث می‌شود که:

1. از منابع و سرچشمه‌های طبیعی و انسانی به گونه‌ای بی‌رویه، بهره‌برداری شود.

2. درآمد سرانه کشورها و خانوارها کاهش یابد.

3. نابرابری‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی افزایش یابد.

4. تمام و یا بخش قابل توجهی از بودجه دولت در راه برآوردن پایین‌ترین حد از خدمات به کار گرفته شود.

5. امکان سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی کاهش یابد.

6. هزینه غذا، آموزش و پرورش، درمان و مسکن بالا رود.

7. نرخ بیکاری به طوری غیرقابل تحمل افزایش پیدا کند.

8. هر گونه اقدام و پیش‌بینی در امر برنامه‌ریزی بی‌نتیجه باشد.

          در چنین وضعی است که تدوین سیاست جمعیتی و اجرای برنامه‌های تنظیم خانواده با جلوگیری از گسترش زاد و ولد، ضرورت پیدا می‌کند.5

          هم‌زمان با نخستین انقلاب صنعتی، «توماس رابرت مالتوس» براساس آمارهای علمی خود در نظریه مشهور خویش مقرر داشت: «نسبت افزایش جمعیت جهان از رشد تولید زراعی بیشتر است و این جریان، آینده انسان را با قحطی وحشتناکی که ناشی از زیادی مردم بر مواد غذایی است، مواجه می‌سازد.» وی مردم را به محدود ساختن توالد و تناسل دعوت کرد و برای این دعوت اسلوب خاص سیاسی، اقتصادی و اخلاقی خویش را ارائه داد.6

          به دنبال چنین جریان فکری است که در دنیای امروز، تنظیم خانواده واپایش (کنترل) موالید موضوعی شایع و عمومی است و حتی بر اثر تبلیغ‌ها، چه بسیار خانواده‌هایی که ترجیح می‌دهند اصلا فرزندی نداشته باشند!

 

تنظیم خانواده در غرب

          باید توجه داشت که موضوع تنظیم خانواده در غرب دارای ریشه و جنبه اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی می‌باشد. اساس نظریات غرب در زمینه واپایش نسل و تنظیم خانواده الهام گرفته از اندیشه‌های «مالتوس»، اقتصاددان انگلیسی می‌باشد. او که از افزایش جمعیت و کمبود مواد غذایی به وحشت افتاده بود، گمان می‌کرد که جمعیت کره زمین با تصاعد هندسی و میزان تولید غذایی با تصاعد عددی، به پیش می‌رود. در نتیجه جهان در فاصله‌ای بس نزدیک با مسئله کاهش مواد غذایی برای ادامه حیات نسل بشر مواجه خواهد شد. اما امروزه پس از گذشت قریب به یک قرن از دوران زندگی مالتوس و نظریات او درمی‌یابیم که بسیاری از پیش‌بینی‌های او غلط بوده و نظریات او متزلزل شده است. حتی می‌توان گفت جمعیت نه یک تهدید که فرصت نیز می‌تواند باشد.

          اکنون روشن شده است که از یک سو سرعت رشد جمعیت در جهان بدان گونه که مالتوس تصور می‌کرد، نبوده است. گویی در طبیعت وضع به گونه‌ای است که جمعیت‌ها براساس اصول ناشناخته‌ای تعدیل می‌شوند. و از سوی دیگر عواملی چون جنگ‌ها، زلزله‌ها، طوفان‌ها، سیل‌ها و حوادثی که موجب مرگ و انهدام گروهی دیگر می‌شوند، بر این تعدیل می‌افزایند.

          همچنین برای رفع کمبودهای غذایی راهکارها و چاره‌جویی‌های بسیاری کشف شده و روش‌های جدیدی پدید آمده است.

          گفتنی است امروزه، در سطح جهانی وضع تولید به گونه‌ای افزایش یافته و کالاهای ساخته شده آن چنان در انبارها ذخیره شده که تنها جنگ می‌تواند محل مصرفی برای آنها پدید آورد.

          البته جامعه بشری امروز بدون شک با مسئله کمبود مواد غذایی و کمبود وسایل رفاهی مواجه است، اما این مشکل به دلیل کمبود نیست. بلکه به دلیل عدم توزیع صحیح و یا تکیه بر تجمل‌گرایی است. اگر عدالت اجتماعی در جامعه بشری توسعه یابد و حیات جامعه به گونه‌ای باشد که اسراف و تبذیر در بین برخی از بین برود، دیگر مشکل و کمبودی وجود نخواهد داشت. براساس محاسبه‌ای که به عمل آمده است، میزان غذایی که در کشورهای مغرب زمین، در هر شبانه روز، بر اثر اسراف به دور ریخته می‌شود، کافی است که چند میلیون از جمعیت گرسنه جهان را سیر کند.

          امروز کشورهایی در سطح جهانی مشاهده می‌شوند که مواد غذایی خود را در انبارها می‌پوسانند، یا در دریاها می‌ریزند و یا در آتش می‌سوزانند تا به منافع استکباری خود دست یابند! این در حالی است که نسلی گرسنه و درمانده را در کنار خود می‌بینند و این اقدام زشت و غیرانسانی را به منظور تسلیم آنان و به ستوه درآوردنشان در مقابل سیاست‌های افزون‌طلبانه و تفوق‌جویانه انجام می‌دهند. بنابراین مسئله کمبود مطرح نیست بلکه کمبود عدالت اجتماعی مطرح است.

 

اسلام و تنظیم خانواده

          با توجه به خواست فطری انسان نسبت به زاد و ولد و داشتن فرزند و نیز ماندگاری و وابستگی زندگی مشترک به آن در شریعت مقدس اسلام، زنان زایا بهترین زنان معرفی شده‌اند. در این باره پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید:

- «خَیْرٌ نِساءِکُمْ ألوَلُودُ الودوُدُ الْعَفیفَه؛ بهترین زنان شما آنانند که بچه‌آور، مهربان و پاکدامن هستند.»7

- «تَناکَحُوا وَ تناسَلُوا تَکْثُروا فَاِنّی اُباهی بِکُمُ الأُمَمَ یَوْمَ القیامه وَ‌ لَوْ بِالسِّقْطِ؛ ازدواج کنید تا نسل شما فزونی گیرد. همانا من در روز قیامت حتی به فرزندان سقط شده شما به دیگر امت‌ها می‌نازم.»8

- «مَنْ ماتَ بِلاخَلَفٍ فَکانَ‌ لَمْ یَکُنْ فِی النّاسِ وَ‌ مَنْ ماتَ وَ لَهُ خَلَفٌ فَکَأَنَّهُ لَمْ یَمُتْ؛ آن کس که بمیرد و جانشین و فرزندی نداشته باشد گویی که در جامعه انسانی زنده نبوده است و آن کس که بمیرد و فرزندی داشته باشد آن چنان است که گویی نمرده است.»9

          از روایات اسلامی برمی‌آید که جلوگیری از پیدایش نسل یا باروری، کاری مذموم است و حتی توصیه بر این است که زنی را به همسری برگزینید که «ولود» و زایا باشد و نه اینکه عقیم و نازا باشد.

          البته روایات دیگری هم وارد شده است که نشان می‌دهد که تکثیر نسل با شرایط لازم برای والدین نسبت به تربیت نیکوی فرزندان است وگرنه در «آخرالزمان» که فساد نسل مطرح است عزوبت توصیه شده است.10 و در بیانی از امیرالمؤمنین علی (ع) آمده است که فرمود:

«قِلّهُ العِیال اَحَدُ الَیارَیْنَ و هُوَ نِصْفُ العَیْشِ؛ کمی تعداد عائله نیمی از عیش و زمینه‌های آسایش زندگی است.»11

          یک بررسی اجمالی در قرآن و احادیث معصومین (علیهم‌السلام)، نشان می‌دهد که منظور از نسلی که پیامبر اکرم (ص) به آن افتخار می‌کند، چگونه نسلی است. قرآن کریم با تعبیرهای «ذُریهً طیبهً» (نسلی پاک و پاکیزه)، «وَلَداً صالحاً» (فرزندی شایسته) و... بر فرزندانی پاک و شایسته تأکید دارد. روایات معصومین (علیهم‌السلام) نیز بر «بارّ» (نیکوکار)، «مبارک» (برکت‌بخش و فزاینده)، «تقی» (پرهیزکار)، «مسلم» (مسلمان واقعی)، «نقی» (پاک سرشت و منزه)، «صالح» (شایسته) و... تأکید دارد.12 در چنین شرایطی است که می‌توان گفت «فرزند گلی از گل‌های بهشت است».13  

 

منابع و پی‌نوشت‌ها:

1. گیدنز، آنتونی، جامعه‌شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نی، 1378، ص 622.

2. تقوی، نعمت‌الله، جمعیت و تنظیم خانواده، دانیال، 1379، ص 40

3. همان، ص 65.

4. همان.

5. همان، ص 12.

6. صدر، سیدمحمدباقر، اقتصادنا، ترجمه محمدکاظم موسوی، ج 1، برهان، 1350، ص 10.

7. کلینی،‌محمدبن یعقوب، فروع کافی، ج 5، دارالکتب الاسلامیه، ص 324.

8. قمی، شیخ عباس، سفینه‌البحار، ج 1، ص 561.

9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 101، ص 91.

10. قائمی، علی، تشکیل خانواده در اسلام، ص 152-144.

11. نهج‌البلاغه، کلمات قصار، حکمت 142.

12. همان، علی قائمی.

13. احسان‌بخش، صادق، آثار الصادقین، ج 27، ص 222.


نظام خانواده (8)

خانواده نخستین پایگاه تربیتی (4)

روش‌های تربیت

حجت‌الاسلام دکتر مرتضی خسروی

 

ضرورت روش‌ها در تربیت

          اختلاف استعدادها، ظرفیت‌ها،‌ نیازها، روحیه‌ها، خواسته‌ها، سلیقه‌ها که معلول اختلاف طبایع، و تأثیرهای گوناگون محیطی و جغرافیایی، فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی است، مایه بقا و دوام و رشد جوامع انسانی است و اگر این اختلاف‌ها نمی‌بود، بشر قادر به زندگی و تکامل نبود،1 و این واقعیتی است که در مراحل مختلف تربیت باید لحاظ شود و به‌هیچ وجه مورد غفلت قرار نگیرد. امیرالمؤمنان حضرت علی (ع) در این باره فرموده است:

«لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما تفاوتُوا فَاذا استَوُوا هَلکُوا؛ خیر مردم در تفاوت آنان (در استعدادها) است و اگر همه (در استعداد) مساوی باشند، هلاک شوند.»2

          با توجه به این واقعیت انسانی و اجتماعی، در تربیت نیاز به روش‌هایی متفاوت است که بتوان به وسیله آن روش‌ها به اصول تربیت جامه عمل پوشانید و راه سیر به سوی اهداف تربیت را هموار نمود، چنان‌که برای هر کاری راهی مناسب آن و برای هر امری روشی درخور آن باید جست و اگر برای ورود به هر کاری از راه مناسب و برای انجام دادن هر امری از روش درخور آن استفاده نشود، نمی‌توان انتظار نتیجه بایسته و شایسته داشت. امیر بیان حضرت علی (ع) تأکید فرموده است که برای ورود به هر چیز باید روش مناسب آن را یافت، چنان که برای هدایت و تربیت نیز باید به باب ورود، و راه و روش مناسب توجه جدی شود.3 بی‌گمان برای رفتن به سوی مقاصد تربیت، لازم است راه به‌درستی انتخاب شود و از روش‌های مناسب بهره گرفته شود، زیرا در غیر این صورت تلاش‌ها و زحمت‌ها به بار نخواهد نشست و به‌تباهی کشیده خواهد شد.4

          شناخت روش‌های تربیت، دریافت گام‌هایی است برای تحقق اصول تربیت و سیر به‌سوی اهداف تربیت. باید توجه داشت که روش‌های تربیت، در عین آنکه تابع قواعد و قوانین و اصول کلی تربیت است، تغییر می‌یابد و به‌تناسب فرد و جامعه و ملاحظه شرایط انتخاب می‌گردد.5

 

روش الگویی در تربیت

          انسان بنا به فطرت خود عاشق کمال است و از نقص، گریز و نفرت دارد و همین عشق به کمال و انزجار از نقص، او را به الگو‌طلبی و الگوپذیری می‌کشاند. به‌همین جهت روش الگویی روشی مطلوب فطرت آدمی در تربیت است و از مؤثرترین روش‌ها شمرده می‌شود. در این روش هر انسانی و به‌ویژه کودکان، نمونه‌ای عینی را مطلوب خویش می‌گیرند و به شبیه سازی دست می‌زنند و تلاش می‌کنند در همه امور خود را همانند الگوی مطلوب خویش سازند و گام در جای گام او نهند.

          به‌دلیل نیاز فطری آدمی به الگو و همانندسازی در تربیت، لازم است الگوهای والا و ارزشمند به‌درستی معرفی شوند تا نیازی به الگوهای نامناسب پیدا نشود. از این رو ارائه الگوهای متعالی و قابل پیروی از مهم‌ترین امور تربیت به‌حساب می‌آید. نقش الگوها در تربیت بسیار مهم و اساسی است و روش الگویی در سازمان دادن به شخصیت و رفتار آدمی بسیار مؤثر است. این نقش از خانواده آغاز می‌شود و پس از آن فرد تحت تأثیر الگوهای اجتماعی و سیاسی و جزو اینها قرار می‌گیرد. و هرچه قدرت نفوذ الگوها بیشتر و زمینه پذیرش آماده‌تر باشد، همسانی در جهات مختلف و نمونه‌برداری کامل‌تر صورت می‌گیرد.

          با توجه به نقش خطیر الگوها، مسئولیت مربیان و به‌ویژه پدر و مادر، نیز مسئولیتی خطیر است که باید به‌اهمیت آن واقف بود. و باید توجه داشت که تأثیر رفتار بیشتر از تأثیر گفتار است. بنابراین تربیت عملی با ارائه الگوهای عینی راهی مطلوب برای تربیت می‌باشد.

          پیامبر اکرم (ص)‌ در همه امور، خود نمونه‌ای عینی و عملی بود. همچنین امیرمؤمنان حضرت علی (ع) خود نمونه‌ای والا در تربیت عملی بود. آن‌چنان بود که هرگز به چیزی دعوت نمی‌کرد مگر آنکه خود سخت بدان پای‌بند باشد و هرگز از چیزی پرهیز نمی‌داد مگر آنکه خود از آن به‌شدت پرهیز می‌کرد.6

          انسان برای پیروی بیش از آنچه تحت تأثیر سخن و گفتار قرار گیرد، از عمل و کردار تأثیر می‌پذیرد و هیچ چیز چون تضاد سخن و عمل، تباه‌کننده تربیت نیست. بهترین اندیشه‌ها و والاترین سخنان اگر صورت عملی نیابد و در رفتار و کردار الگوها متجلی نشود، از تأثیر و کارایی می‌افتد و نتایج معکوس به بار می‌آورد.7

 

روش محبت در تربیت

          از نیکوترین و اساسی‌ترین روش‌های تربیت روش محبت است که بیشترین تناسب را با فطرت آدمی و سرشت انسانی دارد. نیروی محبت در تربیت نیرویی برانگیزاننده و تحول‌آفرین است و اگر درست و به اعتدال به‌کار گرفته شود تأثیری شگفت در تحقق تربیت کمالی دارد.

روش محبت کارسازترین روش در اصلاح انسان است و در تربیتی خردمندانه بیشترین نقش را دارد و از این رو بیش از هر روش دیگر باید مورد عنایت قرار گیرد.

در قرآن کریم خداوند متعال دستور می‌دهد که «بدی‌ها با نیکی و محبت جبران شود»8 زیرا با ابزار محبت می‌توان دشمنی‌های دیرینه را از بین برد. در سنت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) محبت از جایگاهی بنیادین و اساسی برخوردار است9 و امیرالمؤمنان حضرت علی (ع) مهرورزی را نیمی از خرد و عقل معرفی می‌کند.10 حضرت مسیح (ع) نیز با ابراز مهر و محبت، افراد آلوده و گنهکار را امیدوار می‌نمود و از آنان افرادی شایسته و لایق می‌ساخت.

برخی از روان‌شناسان می‌گویند:‌ درست است که ارضای غریزه جنسی و علاقه به بقای نسل در زندگی مشترک مؤثر است، ولی نباید غفلت کرد که گاه عطش مهر و محبت، انسان‌ها را به ازدواج وادار می‌کند.»11

فیلیپ پنیل اولین روان‌شناسی است که حتی برای درمان دیوانگان ازروش مهرورزی و محبت استفاده کرد. او بر اثر مهر و محبت عده‌ای از دیوانگان را معالجه کرد، درحالی که قبل از او زنجیر به دست و پای دیوانگان می‌زدند و آنها را تنبیه می‌کردند. این دانشمند ثابت کرد که با مهر و محبت می‌توان حتی دیوانگان را هم بر سر عقل آورد.12

 

روش موعظه در تربیت

          روش موعظه در زدودن قساوت از دل و فراهم کردن زمینه‌ لطافت آن در جهت دوری از زشتی و پلیدی و گرایش به نیکی، از نقش بالایی برخوردار است. موعظه قلب را نرمی و رقت می‌بخشد و عواطف را تحریک می‌کند و موجب می‌شود که انسان از کجی و پلیدی دست بردارد و به‌ راستی و خوبی دل ببندد. امیرمؤمنان حضرت علی (ع) در نامه‌ای تربیتی به فرزندش امام حسن مجتبی او را سفارش کرده است که قلبش را با موعظه حیات ببخشد (اَحْیِ قلبک بالموعظه).13

          موعظه به سبب رقتی که در وجود انسان فراهم می‌کند، موانع سخت تربیت را می‌زداید و دل را در معرض تابش انوار هدایت قرار می‌دهد. هر انسانی نیازمند موعظه است، یعنی نیازمند عواملی است که غفلت و قساوت را بزداید و خوبی‌ها را برانگیزد. زیرا بنا به فرمایش امیرالمؤمنین حضرت علی (ع): «به سبب موعظه غفلت زدوده می‌شود»14 و «نتیجه موعظه بیداری است.»15

          موعظه‌کننده باید چنان باشد که وجود او پذیرش لازم را فراهم نماید و او خود باید نمونه‌ای عملی از موعظه خویش باشد تا اثربخش باشد. زیرا اگر سخن از دل برآید، بر دل نشیند؛ و اگر از زبان برآید، از گوش‌ها فراتر نرود.16 همچنین موعظه باید متناسب با حال و مقام و وضع مخاطب باشد و تناسب‌های لازم در آن رعایت شود. موعظه باید منطقی و رسا و زیبا باشد و با زبانی نرم و شیوا بیان شود و نباید تکراری و ملال‌‌برانگیز گردد. امیر بیان درباره رساترین سخنان چنین تعبیر کرده است:

«رساترین و شیواترین سخن آن است که فهمیدن معنی درست آن آسان باشد و اختصار نیکویی داشته باشد.»17

 

روش تشویق و تنبیه در تربیت

          روش تشویق و تنبیه هنر برانگیختن و بارز داشتن برای شکوفا شدن استعدادهای انسان در جهت کمال حقیقی است. البته باید توجه داشت که در تربیت انسان، اصل بر تشویق است تا تنبیه. تنبیه و مجازات فقط هنگامی به‌کار گرفته می‌شود که روش‌های دیگر نتیجه‌ای ندهد و چاره‌ای جز آن برای بیداری و هشیاری نباشد. تشویق، نیروهای خفته انسان را برمی‌انگیزد و میل به تلاش و شادابی را فراهم می‌سازد. این روش راهی است برای ایجاد اشتیاق و تا این اشتیاق فراهم نشود انسان از آنچه از تربیت حقیقی دورش می‌سازد، دست برنمی‌دارد و با پای خود به‌سوی کمال گام نمی‌گذارد.

          تشویق و نقش تربیتی آن تنها برای نیکوکاران کارساز نیست، بلکه با توجه به فطرت انسانی، حتی بدکاران با تشویق به نیکی‌ها گرایش پیدا می‌کنند. از این رو امیرمؤمنان حضرت علی (ع) در حکمتی نورانی فرموده است:

«اُزْجُرِ المُسِیءَ بِثَوابِ المُحْسن؛ گنهکار را به‌وسیله پاداش دادن به نیکوکار تنبیه کن.»18

          تنبیه به‌عنوان یک امر غیراصلی، آنجا که راهی دیگر برای بیدار کردن و درمان وجود ندارد، به‌کار گرفته می‌شود. البته چه تشویق و چه تنبیه، زمانی مؤثر و مفید است که مبتنی بر آدابی صحیح انجام گیرد و در غیر این صورت، نه تنها نتیجه‌ای نخواهد داشت، بلکه به نتایج عکس و آسیب‌های جبران‌ناپذیر شخصیتی، روحی و اجتماعی هم منجر خواهد شد. هر نوع تشویقی باید به اندازه باشد و از حد تجاوز نشود تا تأثیر منفی در پی نداشته باشد. تنبیه نیز باید کاملا سنجیده و حساب‌شده و دقیق باشد و به‌هیچ وجه از حد و مرز لازم فراتر نرود. زیرا در غیر این صورت نه تنها تنبیه تأثیرگذار نخواهد بود بلکه موجبات گستاخی و لجاجت را فراهم می‌سازد.

          امیرمؤمنان حضرت علی (ع) در بیانی نورانی به این امر توجه داده است: «الافراطُ فی المَلامَهِ یَشُبُّ نار اللّجاجهِ؛ افراط در سرزنش کردن، میزان لجاجت را افزون‌تر می‌کند.»19

          در تنبیه باید به‌طور مدام و پیوسته فلسفه تنبیه را در نظر داشت و هرگز نباید از ان غفلت شود و نیز به‌هیچ وجه نباید تنبیه به‌سوی تشفی‌خاطر و ارضای خود و یا انتقام‌گیری میل کند. زیرا تنبیه زمانی واجد فلسفه حقیقی خویش است که از روی محبت و مهربانی باشد، نه از سر قساوت و خشونت. البته آنجا که لازم است تنبیهی صورت گیرد، بهتر است در خفا باشد، مگر در مواردی خاص که موجب بازدارندگی عمومی باشد و آن هم با توجه به ملاحظات همه‌جانبه و آداب تنبیه.20

 

پی‌نوشت‌ها، منابع و مآخذ:

1. طباطبایی، علامه سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دارالکتب الاسلامیه، قم، ج 11، ص 60، 1393 ق.

2. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، الامالی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ص 362، 1400 ق.

3. نهج‌البلاغه، خطبه 154.

4. نهج‌البلاغه، کلام 201.

5. ر.ک: دلشاد تهرانی، مصطفی، مشرب مهر، روش‌های تربیت در نهج‌البلاغه، ص 33، دریا، تهران، 1382.

6. نهج‌البلاغه، خطبه 175.

7. دلشاد تهرانی (پیشین)، ص 61.

8. قرآن کریم، سوره مبارکه مؤمنون، آیه 96.

9. دلشاد تهرانی (پیشین)، ص 67.

10. نهج‌البلاغه، حکمت 142.

11. رشیدپور، مجید، عوامل استحکام خانواده، ص 95، انجمن اولیا و مربیان، تهران، 1387.

12. مان، نرمال. ال، اصول روان‌شناسی، ترجمه و اقتباس: محمود ساعتچی، ص 200، امیرکبیر، تهران.

13. نهج‌البلاغه، نامه 31.

14. شرح غررالحکم آمدی، ج 3، ص 200.

15. همان، ص 322.

16. ابومحمد عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، دارالکتب العربی،‌ ج 2، ص 125، بیروت، بی‌تا.

17. شرح غررالحکم آمدی، ج 2، ص 464.

18. نهج‌البلاغه، حکمت 177.

19. شرح غررالحکم آمدی، ج 4، ص 43.

20. دلشاد تهرانی (پیشین)، ص 175.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۹