جریان شناسی سلفیت تکفیری و فرقههای نوظهور(1)
درآمدی بر شناخت فرقههای اسلامی
مقصود از فرقه اسلامی در منابع شیعه و سنی، هر فرقهای است که به یگانگی خداوند و نبوت حضرت محمد(ص) عقیده داشته باشد؛ شاید اصطلاح «اهل قبله» نیز بیانی دیگر برای همین امر باشد. بدین ترتیب اصطلاح «فرقه اسلامی» میتواند آن اندازه وسعت یابد که طیفهای متفاوت و متعارضی از مسلمانان را در برگیرد؛ هر چند این طیفها در نزاعهای کلامی و در رویهها و دفاعیهها به همدیگر، انگ کفر و نامسلمانی هم زده باشند. (صابری، 21)
واژه فرقه از ماده «فرق» گرفته شده که مفهوم اصلی آن جدا کردن است. (فیروزآبادی، 824) اصطلاح فرقه در مقایسه با اصطلاح دین، مذهب و مکتب مصداقهایی محدودتر و کمتر دارد. مذهب، ویژگی فقهی و تا اندازهای اصولی -به معنای اصول فقه- دارد و فرقه دارای ویژگیهای کلامی و عقیدتی است. گاهی واژه فرقه برای دلالت بر احزابی با ماهیت سیاسی نیز به کار گرفته شده است. همانگونه که خوارج صدر اسلام را فرقه خواندهاند؛ درحالیکه آنها به لحاظ ماهیت، اهداف و برنامهها یک حزب سیاسی معارض بودهاند. (صابری، 16)
نخستین اختلاف بزرگی که پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) پیش آمد و زمینه پیدایش فرقهها و رویکردهای متفاوتی را باعث شد، نزاع بر سر جانشینی آن حضرت بود. (شهرستانی، 24) پس از آن به تدریج نزاعهای سیاسی با زمینههایی از مباحث کلامی درآمیخت. از سویی دیگر گسترش فتوحات و آمیزش مسلمانان با دیگر ملتها راه را برای ظهور شبهات گشود و در کنار آن وجود مخالفتهای سیاسی نیز، در قالب شبههافکنیهای دینی و یا فرقههای کلامی خود را نشان داد. بسترها و اهداف سیاسی و اجتماعی، مسئله امامت و رهبری، پیوند با دیگر ملتها و تأثیر اندیشههای غیر اسلامی از جمله عواملی است که در پیدایش فرقهها دخالت داشتهاند.
اینکه فرقههای اسلامی در بین مسلمانان چه تعداد است، بستگی به تعریفی دارد که از «فرقههای اسلامی» ارائه میشود و همچنین بسته به نگاهی دارد که به حدیث «هفتاد و سه ملت» مربوط میشود. یکی از احادیثی که به تواتر بیان شده است، حدیثی از پیامبر اکرم(ص) است که فرمودند: «یهودیان بنیاسرائیل به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند که همگی به جز یکی، دوزخیاند؛ مسیحیان به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که همگی به جز یکی، دوزخیاند؛ و این امت نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که همگی به جز یکی، دوزخیاند.» (طبرانی، 218)
در خصوص این حدیث برخی از فرقهشناسان بر این باورند که منظور از حدیث، عدد هفتاد و سه در فرقههای اسلامی و برخی بر این اعتقادند که منظور کثرت در فرقههای اسلامی است. (صابری، 81: 29)
در منابع شیعی «فرقه ناجیه» همان پیروان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) هستند و در این زمینه به احادیثی چون حدیث «حدیث سفینه»، «حدیث ثقلین» و یا احادیثی که صریحاً از پیروان امیرالمؤمنین(ع) به عنوان فرقه نجاتیافته یاد میکند، استناد میشود. (حسینی علوی، 54)
با وجود آنکه اختلافهای فراوانی در مورد تعداد فرقههای اسلامی وجود دارد ولی میتوان فرقههای اسلامی را در قالب چند گروه بزرگ ذیل سامان داد:
- گروه اول؛ فرقههای نخستین است؛ مانند فرقههای «مرحئبه»، «قدریه»، «جبریه»، و «اهل حدیث».
- گروه دوم؛ مکتب کلامی اعتزالی است که منظور فرقههای «معتزله» و گاه هم منظور فرقههای «معتزله» و «جمهیه» میباشد.
- گروه سوم؛ مکتب کلامی اهل سنت است. مقصود از این مکتب فرقههایی مانند: «اشاعره»، «ماتریدّیه»، «طیویّه» و «کرامیه» است.
- گروه چهارم؛ خوارج است.
- گروه پنجم، مذهب شیعه است. شاخههای مهم در مذهب شیعه عبارتند از: «کیسانیه»، «زیدیه»، «اسماعیلیه»، «غالیان»، «واقفیه» و «اثنی عشریه». (صابری، 43)
آشنایی با پیدایش سلفیگری
در طول تاریخ، دین و مذهب، همواره به عنوان یکی از عوامل مهم ایجاد آرامش، نظم و ثبات در ابعاد گوناگون روابط اجتماعی و سیاسی مطرح بوده است. اما تفاسیر مختلف از دین، موجب شکلگیری نحلهها، فرقهها و گروههای مختلف بوده که پیامد آن شقاق اجتماعی، عدم ثبات و پایداری سیاسی است. دین اسلام نیز در عین استواری و مصونیت کتاب آسمانی از هرگونه تحریفی، از این قاعده مستثنی نشده است. تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحولات و دگرگونیها و تنوع برداشتها و نظریههاست. از جمله جریانهای مهم و تأثیرگذار فکری شناخته شده و پر نفوذ در میان اسلام که سده اخیر محرک و موجد جنبشهای سیاسی و اجتماعی فراوانی در کشورهای اسلامی بوده، جریان «سلفیگری» و فکر «بازگشت به سلف صالح» است. این جریان در سالهای اخیر نقش به سزایی در سیاستهای منطقهای ایفا کرده و هر روز بر دامنه گسترش و نفوذ آن در منطقه افزوده میشود.
سلف در لغت به معنای گذشته است و سلفیگری در معنای لغوی آن عبارت است از تقلید از گذشتگان، کهنهپرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان. اما سلفیه در معنای اصطلاحی آن، نام فرقهای است که تمسک به دین اسلام جسته و خود را پیرو سلف صالح میداند. آنها در اعمال، رفتار و اعتقادات خود را تابع پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین معرفی مینمایند.
این فرقه معتقد است که عقاید اسلامی باید به همان نحو که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده بیان شود؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و نباید به طرح ادلهای غیر از آنچه قرآن در اختیار میگذارد، بپردازد. در اندیشه سلفیون، روشهای عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها ظاهر بر قرآن، احادیث و نیز دلایلی که مبتنی بر ظاهر قرآن میباشد، حجیت دارد. (معاونت امور فرهنگی، 6)
البته سلفیت به مفهوم عام آن مختص به جهان اسلام نیست. سلفیت به مفهوم بازگشت به گذشته است و هر ایدئولوژی یا تمدنی که دورهای از شکوه و عزت را پشت سر گذاشته و عصر درخشانی را در طول حیات تاریخی خود تجربه کرده باشد، تمایل دارد که به آن دوره شکوه و عظمت اولیه بازگردد. یهودیها دوره سلیمان نبی را مطرح میکنند و به دنبال بازسازی دوباره آن هستند. هندوها دورهای به نام «آشوکا» دارند و تمایل دارند به آن دوره بازگردند و مسیحیها نیز به همین گونه. مسلمانها نیز در آرزوی برگشتن به دوره پیامبر (ص) هستند که بخشی از مسلمانان از آن به نام دوره «سلف صالح» یاد میکنند. بخشی از اهل سنت اعتقاد دارند سلف صالح پیامبر اکرم(ص) است. بخشی از اهل سنت دوران صحابه و پیامبر(ص) و بخشی هم تا دو نسل بعد از ایشان را دوران سلف صالح میدانند و میگویند باید به اعمال و افکار آن دوران بازگشت کنیم تا از بدبختی موجود در جهان اسلام رهایی یابیم. اهل تسنن چون خود را از نعمت ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) محروم کرده بودند، به جای این که از منبع علم و کلام اهل بیت(ع) معارف دینی خود را بگیرند، سراغ اصحاب و شاگردان اصحاب رفتند.
اولین بار به طور رسمی به عنوان یک جریان فکری، «احمد بن حنبل» که پیشوای «حنابله» است بحث عمل به سیره اصحاب در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم(ص) را مطرح ساخت. حنابله یکی از چهار مذهب بزرگ فقهی اهل سنت، در کنار «حنفیها»، «شافعیها» و «مالکیها» میباشد. احمد بن حنبل در عصری زندگی میکرد که با تأسیس «بیت الحکمه» مصادف است که برخی ایجاد آن را به هارون و برخی به مأمون نسبت دادهاند. اما آنچه مسلم است، بیت الحکمه در عهد مأمون به اوج میرسد و کتابهای فلسفی، نجوم، ریاضیات، پزشکی و ... از زبانهای گوناگون به عربی ترجمه شده و در میان مسلمانان رواج پیدا کرد. البته این وضعیت بعد از شهادت امام رضا(ع) ایجاد شد، یعنی زمانی که مأمون مرکز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند. بیت الحکمه در این زمان به رشد بالایی دست مییابد و به شدت مورد توجه دانشمندان قرار میگیرد.
ترجمه آثار فلاسفه یونان و دیگر فیلسوفان به زبان عربی، نوعی خودباختگی در میان برخی از علمای اهل تسنن ایجاد کرد، به گونهای که آنها فکر میکردند در این متون معارفی است که مسلمانان از آن بی بهرهاند. از این رو «عقلگرایی» در تمام مسائل (اعم از اعتقادی و حتی فقهی)، در میان اهل سنت خیلی اوج گرفت و به مباحث نقلی توجه چندانی نمیشد. احمد بن حنبل در برابر چنین وضعیتی ایستاد و به شدت با مسائل عقلی و دخالت عقل در مسائل شرعی به مخالفت برخاست و هزینه سنگینی هم داد. زیرا دستگاه خلافت او را زندانی کرد و مورد شکنجه قرار داد. امّا چون محور بحث او رجوع به احادیث پیغمبر اکرم(ص) بود، مورد توجه مردم قرار گرفت.
احمد بن حنبل تأکید داشت که مسلمانان باید به گذشته خود برگردند و به روش پیغمبر اکرم(ص) عمل کنند و اگر در کتاب خدا پاسخی برای مسائل مستحدثه و جدید نیافتند، به سیره پیامبر(ص) مراجعه نمایند و اگر در سیره آن حضرت هم پاسخی نیافتند، در بین اصحاب به دنبال آن بگردند، و اگر در بین اصحاب نیز اختلافی وجود داشت، از رأی اصحابی پیروی کنند که به کتاب خدا و سنت پیغمبر(ص) نزدیکتر باشد. البته احمد بن حنبل هیچگاه مخالفان فکری خود را «تکفیر» نکرد، و با آنها برخورد نا به جا نداشت. اگرچه برخی از فرقههای دیگر اهل سنت آداب و عقاید او را برنتابیدند و میان پیروان این فرقهها درگیریهایی پیش آمد.
نسل احمد بن حنبل به «هربوسبن زهیرسعدی» میرسد که رهبر نظامی خوارج در برابر امیرالمؤمنین علی(ع) بود، و پیامبر اکرم(ص) قتل او را به دست حضرت علی(ع) خبر داده بودند. با اینکه نسل احمد بن حنبل به چنین شخصی میرسد که دشمن امیر المومنین(ع) بود، اما احمد بن حنبل به آن حضرت ارادت داشت. این در حالی است که اهل تسنن در اثر تبلیغات سوء بنیامیه و دشمنی برخی خلفای عباسی، تا زمان احمد بن حنبل، حضرت را جزء خلفای برجسته به حساب نمیآوردند. امّا احمد بن حنبل به شدت در دفاع از فضیلتهای امیرالمؤمنین(ع) ایستاد و مسئله «تربیع» را مطرح کرد. تربیع یعنی اعتقاد به چهار خلیفه برجسته و صالح که احمد بن حنبل این اندیشه را وارد عقاید اهل تسنن کرد و امیرالمؤمنین(ع) را خلیفه راشد معرفی کرد. حتی وی به زیبایی مطرح کرد که اگر کسی به خلافت امیرالمؤمنین علی(ع) و مشروعیت خلافت او شک داشته باشد، از چهارپای بسته شده در اصطبل نیز گمراهتر است. وقتی هم که در برابر او بحث شد که آیا حضرت علی(ع) خلیفه حق است یا نه؟ گفت: «این حرفهای زائد چیست؟ فضیلتهای او را کسی ندارد. خلافت برای علی(ع) زینت و افتخار نیست، بلکه علی(ع) به خلافت زینت و افتخار بخشیده است.» او همواره به اهل بیت(ع) ارادت میورزید و حساب احمد بن حنبل و مکتب او با کسانی که بعدها مدعی سلفیت شدند، کاملاً متفاوت است. (نمای راهبردی، 93: 4)
از آغاز قرن چهاردهم هجری بود که مکتب «سلفیه» بر سر زبانها افتاد و گروهی آن را به عنوان دین برگزیدند و خود را «سلفی» نامیدند و برخی آن را «روش فکری» برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. سلفیها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» میدانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آمدند. پس از درگذشت احمد بن حنبل در سال 241 (ه.ق) که بنیانگذار مکتب اهل حدیث است، این شیوه در میان «حنابله» ادامه داشت. حنابله در اصول و فروع و عقیده و احکام، خود را پیرو اهل حدیث میدانستند و تا مدتی خلفای عباسی به ترویج این مکتب پرداختند.
در سال 305 (ه.ق) «ابوالحسن اشعری» تحت عنوان «احیای مکتب اهل حدیث» بالأخص احمد بن حنبل، مکتبی را پایهگذاری کرد و خواست اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث ایجاد کند، زیرا عقیده آنها با خرافات زیادی آمیخته شده بود و «اختیار» انسان را در زندگی خود انکار میکرد. او برای اصلاح این مکتب، قد علم کرد و تا حدی توانست اصلاحاتی انجام دهد. ولی متعصبین اهل حدیث او را از خود طرد کردند. با پیدایش مکتب اشعری شکاف عمیقی بین اهل حدیث و این گروه از اهل سنت پدید آمد و این دو گروه پیوسته در جنگ و جدال و خونریزی بودند. (معاونت امور فرهنگی، 6)
منابع و پینوشتها:
1- صابری، دکتر حسین، تاریخ فرق اسلامی، ص 21-18.
2- فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص824؛ راغب اصفهانی، الفردات، ص377 و 378.
3- صابری (پیشین)، ص16 و 17.
4- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 24.
5- این حدیث با عبارتهای متفاوت در منابع اهل سنت آمده است: ابن کثیر،تفسیر القران العظیم، ج 1، ص391؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج 17، ص13؛حاکم، المستدرک، ج1، ص218.
6- صابری، دکتر حسین، تأملی در حدیث هفتاد و سه ملت، مشکوه، شماره 74 و 75، بهار و تابستان 81، ص 50-29.
7- حسینی علوی، بیان الادیان، ص54-51، سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج1، ص34.
8- صابری، دکتر حسین، تاریخ فرق اسلامی، ج1، ص43.
9- سفر به تاریکی (ویژهنامه جریانهای سلفی و تکفیری) معاونت امور فرهنگی مساجد، ص6.
10- گاهنماهه نمای راهبردی، سال 12، شماره 4، مهرماه 1393، جریان شناسی سلفیت تکفیری و آثار و پیامدهای آن بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، ص 5 و4.
11- سفری به تاریکی (پیشین)، ص7.