اخلاق و سیاست
اخلاق در قلمرو سیاست :
در جهان معاصر، این واقعیت تلخ انکارپذیر است که در فرهنگ های به ظاهر پیشرفته امروزی، انحطاط اخلاقی به اوج خود رسیده است. تا آنجا که اندیشه ورزان غرب، پس از سال ها سکوت و چشم پوشی نسبت به زوال ارزش های انسانی و اخلاقی، اینک یکی پس از دیگری، صریحا اعتراف می کنند که در صورت ادامه این روند، جوامع پیشرفته صنعتی ازهم فرو خواهد پاشید. «فوکویاما» نظریه پرداز «پایان تاریخ» با انتشار کتابی جدید، بحران اخلاقی، گسست اجتماعی و بی اعتمادی شهروندان امریکایی نسبت به سیاست و حکومت را، به عنوان بزرگترین معضل این کشور قلمداد می کند.[1]
اکنون در قرن بیست و یکم، با انقلابی که در عرصه اطلاعات صورت گرفته است، چهره کریه بسیاری از دولتمردان و سیاست پیشگان بی اخلاق آشکار شده است. روزی نیست که در سرخط رخدادهای مهم جهان افتضاح جدیدی فاش نشود. رسوایی های گوناگون، سوء استفاده از مقام، تقلب در انتخابات،جاسوسی رقبای سیاسی، توطئه برای قتل مخالفین سیاسی، توسل به جنگ برای رفع بحران های داخلی، مداخله نظامی زیر چتر دروغین حمایت از حقوق بشر و ...
درپی بد اخلاقی های سیاسی مدام دولت امریکا با انقلاب اسلامی ایران، اکنون در موضوع مذاکرات هسته ای کارشکنی های مکرر آنها را شاهد هستیم. اخیرا دولتمردان امریکا بیش از پیش چهره کریه خود را آشکار کرده و در اقدامی بی سابقه در عرف دیپلماسی جهانی، تعدادی از نمایندگان کنگره امریکا در نامه ای به صراحت اعلام داشته اند که توافق امریکا با ایران در موضوع هسته ای، صرفا تا زمان ریاست جمهوری اوباما دارای اعتبار است:در پاسخ به این اقدام ناشایست نمایندگان کنگره امریکا مقام معظم رهبری(مدظلّه العالی) در سخنانی که در روزهای پایانی اسفند ماه 1393 با نمایندگان محترم مجلس خبرگان رهبری ایراد فرمودند، هشدار دادند که « نامه سناتورها نهایت فروپاشی اخلاق سیاسی در امریکاست». [2]
در نگرش تازه میان اندیشمندان غرب، ارزش های اخلاقی یک جامعه جزو سرمایه های پر بهای ملی است که با هیچ مقیاس و معیار مادی قابل اندازه گیری نیست و به سهولت نیز قابل تحصیل، بازسازی یا دگرگونی نمی باشند. به همین جهت، کتابی با عنوان «فضایل اخلاقی» نوشته «بیل بنت» در امریکا منتشر شده، پس از دومین سال انتشارش در سال 1995 میلادی، هنوز یکی از پرفروش ترین کتاب های انتشار یافته در این کشور می باشد.[3]
«پال کندی» نویسنده کتاب «ظهور و سقوط قدرت های بزرگ»، نیز از جمله کسانی است که انحطاط اخلاقی را موجب زوال قدرت می شمرد. [4]
متأسفانه بی توجهی به سازندگی اخلاقی ، نه تنها در جوامع شرق و غرب- که از حاکمیت دین الهی سر باز زده اند-به وضوح به چشم می خورد، بلکه در جوامع اسلامی نیز تا حد زیادی مشهود است. از این رو، احیای ارزش های اصیل اخلاقی و بازگشت به اصول فراموش شده اسلامی، شرط لازم برای حاکمیت بخشیدن به اسلام در جوامع اسلامی است.
موضوع اخلاق در قلمرو سیاست، از حساسیت، پیچیدگی و تناقضات ویژه ای برخوردار است و به همین جهت است که از طلوع ستاره تفکر و اندیشه سیاسی در عصر باستان تا به امروز، فرشته اخلاق همواره پهلو به پهلوی سیاست، نگران و دلواپس مسیر حرکت، تکامل و عملکرد آن بوده است و پیشگامان اندیشه و اخلاق در تاریخ بشری، از «کنفوسیوس» ، «بودا» ، «زرتشت» تا «افلاطون» و «ارسطو»، هر کدام به گونه ای در باب فضیلت و اخلاق و رابطه آن با سیاست و جامعه، آموزه های فراوانی از خود به جای گذاشته اند.[5]
تمام حکما، متکلمان و اندیشه ورزان در سراسر تاریخ زندگی بشر، هرکدام به زبانی و به گونه ای، اخلاق و پیوند آن با سعادت و رستگاری انسان را مورد توجه قرار داده اند. از آنجا که سعادت و بهروزی انسان تنها در حیات اجتماعی امکان تحقق پیدا می کند، و برقراری عدالت در جامعه مدنی نیز عقلا مستلزم وجود دستگاه حکومت می باشد، پس سیاست و تاریخ اندیشه سیاسی در واقع کوششی است برای تبیین سیر تطور و تحول اندیشه ورزی و نظریه پردازی در خصوص کم و کیف رابطه میان اخلاق و سیاست و تشخیص شرایطی که یکی بر دیگری چیرگی یافته است، و یا توازن میان آنها برقرار گشته است.[6]
در همه ادیان الهی، رستگاری نوع بشر، از مسیر عمل به فضیلت های اخلاقی، محور حرکت انسان را تشکیل می دهد. از این رو، یکی از مهم ترین بخش های قران کریم درباره اخلاق است و پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نیز رسالت خود را برای تکمیل مکارم اخلاقی معرفی می نماید؛ آنجا که می فرماید:
«» انّما بعثتُ لا تممّ مکارمَ الاخلاق«» [7]
<< من منحصراً برای تکمیل مکارم اخلاقی برانگیخته شده ام>>
*انحطاط اخلاق در اندیشه های سیاسی غرب:
با فروپاشی امپراطوری روم، در اواخر قرن پنجم میلادی(476)، دورانی در تاریخ اندیشه سیاسی آغاز می شود که به قرن وسطی معروف است. آغاز این دوره با انحطاط و بحران معنوی ناشی از تعارض دین و سیاست، یا کلیسا و حکومت، می باشد و پایان آن زمانی است که «ماکیاول» در عرصه سیاسی ایتالیا ظاهر شد و با نگارش کتاب «شاهزاده»، بنیان اندیشه و اخلاق سیاسی را دگرگون کرد. در اواخر قرن پنجم میلادی مسأله جدایی دین از سیاست مطرح شد، چون در عمل مشاهده گردید که تمرکز قدرت روحانی و سیاسی در دست یک نفر، موجب سوء استفاده، فساد وتباهی جامعه می شود.
مسأله اقتدار روحانی و قدرت سیاسی و تبعیت یکی از دیگری کشمکش میان دولت و کلیسا را باعث شد و طی قرون ششم، هفتم و نیمه اول قرن هشتم ادامه داشت. در همین دوران که حکومت های اروپایی در اثر آشوب های داخلی دچار ضعف و تزلزل شده بودند، مسلمانان موفق شدند آفریقای شمالی و شبه جزیره «ایبریا» را از دست تمدن اروپایی خارج کرده و سرزمین های فرانسه و ایتالیا را در معرض تهدید قرار دهند.
با شروع نوزایی(رنسانس)، اروپا در پایان قرن پانزدهم از همه جهات دستخوش نوعی التهاب و دگرگونی شد. این تغییر اوضاع فکری و اخلاقی باعث گردید که سامان سیاسی تمام نظام های قاره اروپادر معرض دگرگونی های عظیم و شتابنده قرار گیرد. اقتدار امپراطوری مقدس روم و دربار پاپ مورد چالش فزاینده قرار گرفت و ملت های تابعه در صدد دستیابی به استقلال و حاکمیت سیاسی در محدوده های خاص جغرافیایی شدند. ورود اسلحه آتشین به عرصه درگیری های نظامی، صحنه عملیات جنگی و شیوه های جنگ را متحوّل ساخت.[8]
از زمانی که «ماکیاول» رساله مشهور خود با عنوان «شهریار» را در اوایل قرن شانزدهم تدوین کرد تا امروز، هزاران نقد و تفسیر بر آن نوشته شده است و هر نویسنده و متفکری از نگاه خاص خود آن را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. سئوال محوری این نوشته ها حول یک موضوع اساسی دور می زند و آن این است که آیا در سیاست نادیده گرفتن موازین اخلاقی مجاز است؟
ماکیاول آگاهانه عمل خلاف اخلاق را در سیاست توصیه می کند. زیرا در اکثر موارد برای دادن چنین اندرز هایی پوزش می طلبد و برای توجیه عملش چنین حجت می آورد که «چون مردم ذاتا بدجنس و بد نهاد هستند باید با شیطنت با آنها رفتار کرد.» [9] او به شهریار توصیه می کند که از به کارگیری روش های غیر اخلاقی که به ثبات و ابقاء او در اقتدار کمک می کند، دریغ نورزد. وی برخلاف بسیاری از اندرزگویان «اومانیست» دوره رنسانس که تفکیک مصلحت از اخلاق را ناپسند «صداقت را بهترین سیاست» می شمرند، معتقد بود که شهریار با توسل به فضیلت های اخلاقی و انسانی راه به جایی نخواهد برد و نابود خواهد شد.[10] همانطور که ماکیاول در اندیشه قدرت شهریار بود، هگل نماینده ناسیونالیسم افراطی پروس و منادی فاشیسم خوانده شده است.[11]
به عقیده نیچه آلمانی نیز نیکی، محبت، خوبی، ترحم، شفقت و فضیلت هایی از این قبیل، که معمولا در ادیان مختلف انسان را به آنها ترغیب می کنند، نتیجه ای جز ضعف، زبونی و سستی در بر ندارد. وی اخلاق و کردار اشرافی را از آن جهت می ستاید که غرور، تبختر و مردانگی از آن برمی خیزد. در مقابل، اخلاق انسان های زبون و خوار را، زن صفت توصیف می کند.[12] همچنین «بُدن» فرانسوی و «هابس» انگلیسی تقریبا همان چیزی را می گفتند که ماکیاول اعتقاد داشت، امّا با زبانی دیگر. مارکیست ها هم اساسا معتقد به هیچگونه اخلاق ابدی و دائمی نیستند و اخلاق را صرفا در فرایند تکامل انسان در جامعه طبقاتی می بینند.[13]
*اخلاق در سیاست بین الملل :
با وجود آنکه دولت ها همواره می کوشند نشان بدهند که در هدایت سیاست خارجی خود متکی بر اصول اخلاقی هستند، ولی با این حال عملکرد آنها بر چنین پنداری خط بطلان می کشد.
در واقع فضیلت اخلاقی در سطح بین المللی، همان سلسله امور و اقداماتی است که به منافع و اهداف ملی کشورها کمک می کند. دوگانگی میان اخلاق فردی سیاستمداران و رهبران و اخلاق سیاسی آنها که در پی ارتقاء منافع ملی است، حقیقتی آشکار است.
مثلا، در مورد بکارگیری سلاح اتمی در خلال جنگ جهانی دوم در ژاپن، استدلال اخلاقی آن بود که اگر امریکا با این کار ژاپن را وادار به تسلیم بی قید و شرط نکرده بود، ادامه یافتن جنگ، خسارات و ضایعات انسانی به مراتب گسترده تری داشت.
توسل به شعار حقوق بشر، یکی از همان ابزاری است که با ظاهر موجه اخلاقی، معمولا وسیله اجرای سیاست های بسیار سخیف و خودمدارانه قدرت های مداخله گر قرار گرفته است. امریکا، غالبا به گونه ای بسیار ناشیانه از این اهرم برای دخالت در امور داخلی کشورهای مختلف استفاده نموده است. کشورهایی مانند فرانسه و انگلستان نیز، هم در گذشته و هم در حال حاضر این بازی غیر اخلاقی را بطور مکرر تجربه کرده اند. در حال حاضر، همه ملت ها می دانند که حقوق بشر، که در بر دارنده هنجارهای اخلاقی است، تبدیل به چماق سیاسی برای اهداف استعماری در جهان شده است.
دخالت های امریکا در لبنان، پاناما، نیکاراگوئه، گرانادا، جمهوری دومینیکن، سومالی، عراق، افغانستان و قبل از آن هم در ویتنام، لائوس، کامبوج، کره و دیگر مناطق دنیا، هم با دستاویز اخلاقی و گاهی هم زیر پرچم سازمان ملل متحد انجام شده است.
با وجود آنکه سازمان ملل متحد، رسالت ساماندهی به روابط بین کشورها را دارد، چون این نهاد جهانی موجودیت و تحول خود را مدیون قدرت های استعماری و فاتح جنگ دوم جهانی است، انتظاری بیش از آنچه تاکنون انجام داده ازآن نمی توان داشت. حقوق بین الملل هم خود دستاورد روابط استعماری قرون گذشته است. از آنجا که تاکنون هیچ ارگان جهان شمولی با قدرت و تضمین های مؤثر اجرایی در سطح بین المللی ایجاد نشده، لذا نمی توان انتظار داشت که که روابط جنگل گونه میان دولت های حاکم،بر اساس هنجارهای داوطلبانه اخلاقی به صورت عادلانه و صلح آمیز تنظیم شود.[14]
*اخلاق و سیاست در جامعه مدرن و فرامدرن :
یکی از اندیشه ورزان معاصر انگلیسی که عمری را وقف کنکاش و بررسی مسئله اخلاق در
جوامع نموده، «السدایرمک اینتایر» است. وی معتقد است که کشور ها در دوران تجدد،
دچار یک فاجعه اخلاقی گشته اند. از نگاه این منتقد، انحطاط اخلاقی، در یک سیر
قهقرایی از عصر «روشنگری» به این سو ادامه داشته است؛ به طوری که از هنجارهای
اخلاقی، تنها ظواهر و بیان و گزاره ها، تهی از هرگونه معنی و محتوا حفظ شده
است.[15]
تفکّر فرامدرن در واقع واکنشی به غفلت های دوران تجدد بود و طرح دوباره هنجارها و ارزش ها را به همراه داشت. در دوران فرامدرن، با تعریف جدیدی از انسان مواجه می شویم که بیش از حد به فردیت خود متکّی است و مایل نیست خود را با نظم موجود سیاسی و اجتماعی سازگار کند.
پیشگام اندیشه انتقادی در دوران فرامدرن،«هابرماس»،«میشل فوکو» و«فرانسوا لئوتارد» می باشند.هابرماس نقش اخلاق و اصول و هنجارهای مرتبط با آن در جامعه را در شناخت زندگی سیاسی و اجتماعی، بسیار مؤثر می داند. [16]
با مروری اجمالی در تاریخ فراز و نشیب انقلاب های بزرگ جهان، به آسانی درمی یابیم که هیچ یک از آنها قادر نبودند به آرمانها و شعارهایی که به خاطر آن انقلاب کردند، دست پیدا کنند. تقریبا در همه آنها پس از آنکه طوفان انقلاب فرونشست دوباره قدرت به دست معدودی خودکامه افتاد، و این چیزی بود که مردم و توده ها، که از ظلم وستم انقلابیون به ستوه آمده بودند، با آغوش باز از آن استقبال کردند. مشکل تمام این انقلابها آن بود که توده ها و نظریه سازان، بانیان ظلم و استبداد را در بیرون خود جستجو می کردند، درحالیکه دیو فساد،بی عدالتی،خودکامگی، نفس پرستی و بی اخلاقی در درون آنها لانه کرده بود.
دموکراسی های بزرگ هم اگر پرده از چهره واقعی آنها برداشته شود، به خوبی ماهیّت ریاکارانه، غیر اخلاقی و دغل کارانه آنها آشکار خواهد شد. بر کسی پوشیده نیست که در امریکا، رسیدن به قدرت و مقام، نه بخاطر فضیلت است و نه به سبب دانش و آگاهی سیاسی، بلکه حاصل نوعی زد و بند پشت پرده است که مردم عادی کمترین اطلاعی از آن ندارند. احزاب مختلف هم تنها در نقش میانجی و کارگزار این زد و بندها هستند. بحران اعتماد مانند ابری تیره فضای جوامع مدرن را در بر گرفته است و فسادها و عملکردهای غیر اخلاقی در همه جا به سرعت افشا می شود. در این عرصه متلاطم، مردم از حکومت ها فاصله می گیرند و از سیاست و سیاستمداران گریزان می شوند. مشارکت، وفاق و همبستگی ملی، اخلاق اجتماعی و فضیلت ها و ارزشهای انسانی مفهوم خود را از دست می دهند. طبیعی است که در چنین فضایی، تلاش برای تحقق آرمان های بشری، دستیابی به سعادت و بهروزی، استقرار عدالت و دیگر ارزشهای انسانی، عقیم می ماند، و به جای آنها تضاد، تعارض، خشونت، خصومت، جنگ و گرایش به ضدّ ارزشها و رذیلت ها گسترش می یابد.
هنگامی که بحران اعتماد و مشروعیت بر فضای سیاست سایه می اندازد، فرضیه ها و نظریه های علمی، مانند اصول و موازین اخلاقی، محلی برای آزمون و محک خوردن پیدا نمی کند. و از همین جا تبعات و آثار بحران ظاهر می شود.
*نگاهی به اخلاق در اندیشه سیاسی اسلام :
در اسلام، اخلاق عبارت است از مجموعه ملکات نفسانی، صفات و خصایص روحی، که انسان را به سمت تعالی و سعادت هدایت می کند. البته، در جوار تربیت اخلاقی و تربیت نفس، انسان نیاز به رشد فکری و قدرت درک و تشخیص فضایل از رذایل دارد. علم اخلاق در اسلام ، بعد از علم توحید، از مهمترین امور در زندگی معنوی به شمار می آید.[17]
معیار فضیلت اخلاقی در اسلام و ملاک تمیّز فعل اخلاقی از غیر آن، تقرّب به خداست؛ و آن چیزی نیست مگر هرگونه انگیزه مادّی و معنوی در افعال و کردار و نیّات انسان. از این دیدگاه، هر نوع عمل انسان، در هر مقام و مرتبه ای، با میزان رضایت و خشنودی خداوند سنجیده می شود، و نه الزاماً به خاطر ارضای تمایلات و گرایشات شخصی. در اخلاق اسلامی، خودخواهی سرچشمه رذایل و زوال اخلاقی انسان و جامعه است و در تعبیری از امام خمینی(ره)،«خودخواهی منشأ همه مفاسد است.»[18]
البتّه مظاهر خودخواهی در زندگی انسان بی شمار است، و طبعاً در عرصه سیاست و حکومت نیز به طریق اولی مطرح می باشد. حاکمیت علم، عقل و قانون نیز در دوران های مختلف تاریخ سیاسی-اجتماعی بشر نتوانسته خودخواهی ها و خودمحوری های انسان را مهار کند. لذا اسلام علاوه بر موارد گذشته بر ایمان و اخلاق تأکید دارد.
در بحث «خود و ناخود» در اندیشه و اخلاق اسلامی، استاد شهید مطهری(ره) به دو «منِ» اصیل و «منِ» طفیلی تقسیم می کند. از دیدگاه ایشان «منِ» اصیل و حقیقی، همان اراده اخلاقی است که تحت فرمان عقل می باشد. این «من» نفخه الهی است که در هر انسانی هست، و احساس اخلاقی از این «من» سرچشمه می گیرد.[19]
«منِ» طفیلی تحت تأثیر غرایز، شهوات و احساسات کنترل نشده، همواره انسان را به سمت باطل می کشاند و «منِ» اصیل نقش مهار و ترمز را ایفا می کند. شناخت خود و ناخود، یکی از معضلات عمده انسان در زندگی اخلاقی است. این شناخت آنقدر مهم است که گفته اند :
« مَن عَرَفَ نَفسِه فَقَد عَرَفَ رَبُّه » ؛
«« آنکس که خودش را شناخته است در حقیقت خدایش را شناخته است»» [20]
در اندیشه اسلامی، اخلاق انچنان جایگاهی دارد که پیامبر بزرگ اسلام(ص) می فرماید:
«انّما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» ؛
««من منحصراً برای تمیم و تکمیل مکارم اخلاقی برانگیخته شده ام »» [21]
البتّه این بدان معنا نیست که اسلام به حکومت و سیاست و دنیا کاری ندارد؛ بلکه منظور این است که در سایه فضایل و مکارم اخلاقی است که همه مفاهیم زندگی سیاسی، اجتماعی انسان معنا پیدا می کند.
در اندیشه سیاسی اسلام، هیچ صاحب قدرتی در عالم وجود ندارد و همه قدرت ها به موهب الهی در سلسله مراتب ولایت و حاکمیت خداوند روی زمین پدید می آید. در حوزه ولایت تشریعی، ولی یا حاکم که دستگاه قدرت در جامعه به او تفویض شده، در تمام ابعاد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، قضایی و... اعمال قدرت می کند. در این قلمرو، اطاعت از دستورات نه تنها جنبه قانونی و اخلاقی دارد، بلکه به دلیل رابطه اقتدار سیاسی حاکم با دستگاه قدرت الهی، جنبه اعتقادی و دینی دارد.
اخلاق و سیاست در اسلام، علاوه بر اینکه تکیه بر ایمان دارد، خاستگاه کاملاً عقلی هم دارد. به این معنی که در حوزه عقل، عملی سه محور اصلی وجود دارد:
سیاست مُدُن، تدبیر منزل و اخلاق، که امور جامعه را نظم می بخشد.
یکی از مهمترین و بهترین منابع اخلاق و سیاست در اسلام، نهج البلاغه است. از دیدگاه امیرالمؤمنین حضرت علی(ع)، فقط در صورتی که هدف و انگیزه نخبگان سیاسی، حاکمیت قانون الهی و اجرای حق و عدالت و رساندن جامعه به کمال و سعادت باشد، می توانند مشروعیت داشته باشند. از این منظر حکومت طعمه نیست، بلکه امانتی است که باید از آن برای زمینه سازی تعالی و سعادت انسان استفاده شود. هرگونه دخل و تصرف در این امانت برای ارضای غرایز نفسانی و برتری جویی حرام است. بینش عارفانه و زاهدانه امام علی(ع) به قدرت سیاسی و حکومت، به سیاست جنبه انسانی و اخلاقی می دهد. نامه مشهور امام علی(ع) به مالک اشتر در واقع منشور اخلاقی حکام سیاسی است. در این منشور نصب مقامات دولتی و کارگزاران حکومتی بر اساس لیاقت، شایستگی و تقوای الهی است که امروزه در مدیریت علمی نیز جایگاهی خاص دارد. همچنین بر آراستگی به علم و دانش زمان، و برخورداری از فضیلت های اخلاقی، برای کارگزاران حکومتی در این منشور تأکید شده است.
از دیگر ویژگی های مشی سیاسی امام علی(ع) که از نظر سیاست خارجی و روابط بین الملل اهمیت دارد، وفای به عهد و پرهیز از پیمان شکنی و خدعه و نیرنگ است. وی توسل به دروغ و فریبکاری را، که در عالم سیاست به مفهوم متعارف، کاری مباح است، شدیداً مطرود و مذموم می شمرد. از منظر او، هیچ مصلحتی بالاتر از حق و عدالت نیست. و سیاست نباید تؤام با خدعه و دروغ و عوام فریبی باشد.در مقابل، رقبای سیاسی او، با توسل به همین شیوه های غیر اخلاقی، به قدرت رسیدند و زمینه مظالم و انحراف های بزرگی را باعث شدند.[22]
*منابع و پی نوشت ها :
[1] – امیری، مجتبی، «پایان تاریخ و بحران اعتماد»؛بازشناسی اندیشه های تازه فوکویاما
اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره های 97-98 مهر و آبان 1374،ص 15-11
[2] _مقام معظم رهبری، روزنامه کیهان، 23 اسفند 1393، ص10
[3]_همان، ص15
[4]_عنایت، حمید، ارسطو، تهران، امیرکبیر(1364)،ص16
[5]_ کاظمی، سید علی اصغر، اخلاق و سیاست، اندیشه سیاسی در عرصه عمل، تهران، نشر قومس، (1376)،ص13
[6]_همان، ص13
[7]_مطهری،(استاد شهید)، مرتضی، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات صدرا(1368)، ص20
[8]_کاظمی(پیشین)، ص112-105
[9]_موسکا، گائتانو و گاستون بوتو، تاریخ عقاید و مکتب های سیاسی؛ از عهد باستان تا امروز،تهران، انتشارات مروارید(1370)، ص135
[10]_ همان، ص71
[11]_لنکسر، لین ، و، خداوندان اندیشه، ج3، ترجمه علی رامین، تهران، امیرکبیر،(1362)،ص 215
[12]_راسل، برتراند، اخلاق و سیاست در جامعه، ترجمه دکتر محمود حیدریان، تهران، چاپ وحید، (1349)، ص87(زیرنویس)
[13]_ کاظمی(پیشین)، ص123
[14]_ کاظمی(پیشین)، ص189-187
[15]_مک اینتایر، پایان فضیلت؛ نقد تفکر اخلاقی جوامع نوین، سال سوم، شماره2، پاییز 73،ص79
[16]_کاظمی، علی اصغر، روش و بینش در سیاست، تهران، انتشارات وزارت امور خارجه،(1374)،ص 330به بعد
[17]_سادات، محمدعلی، اخلاق اسلامی، انتشارات سمت، 1371، ص12-8
[18]_امام خمینی(ره)، روح الله،سرّالصلوه،ص68
[19]_ مطهری،(استاد شهید)، مرتضی، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات صدرا، 179-172
[20]_همان، ص196
[21]_همان، ص20
[22]_ کاظمی، علی اصغر، اخلاق و سیاست،ص167-164